در سال ۱۳۸۹، وقتی تازه چند سال از فارغالتحصیلیام در رشته شیمی گذشته بود، برای اولینبار در دورهای مرتبط با کارآفرینی شرکت کردم. آن روزها، به واسطه مرکز کارآفرینی دانشگاه شریف، با مفهوم کارآفرینی آشنا شده بودم، اما دانشم محدود به چند مصاحبه با رئیس مرکز و مقالاتی بود که در روزنامه شریف نوشته یا خوانده بودم. دورهای که به همت دکتر علیرضا فیضبخش، استاد دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف، برگزار میشد، بهخاطر سبک تعاملی و کارگاهیاش در زمان خود نوآورانه بود. من در گرایش «کارآفرینی زنان» شرکت کردم و همین انگیزهای شد برای راهاندازی وبلاگی به همین نام. از آن دوره، یک گواهینامه از وزارت کار، آشنایی با چند استاد برجسته مدیریت و ورود به دنیای کارآفرینی برایم به یادگار ماند. در این سالها، مانند بسیاری دیگر، در دورههای تخصصی مختلفی شرکت کردم؛ از روزنامهنگاری جامع گرفته تا مدیرعاملی. اما جز همان دوره کارآفرینی و یک دوره سواد مالی در دانشگاه مک گیل، حتی هیچ مدرکی هم برایم باقی نمانده است. حالا که به مسیر یادگیریام نگاه میکنم، از کارشناسی شیمی تا کارشناسیارشد مدیریت رسانه و دورههای متنوع دیگر، میبینم ارزشمندترین درسها برایم تجربههایی بودهاند که اساتید، همدورهایها یا مدیرانی صادقانه با من به اشتراک گذاشتهاند. هنوز هم تشنه یادگیریام و در حد توانم آموزش خودم و همکارانم را با جدیت دنبال میکنم، اما امروز بیش از هر چیز به تجربههای واقعی ایمان دارم. این روزها برایم «چگونه» انجام دادن مهم است و چه چیزی بهتر از شنیدن تجربه کسی که مسیر را پیموده و موفق شده؟ بیش از ساعتها حضور در دورههای تخصصی مدیریت، درسهای بیواسطهای که از تعامل با کارآفرینان و مدیران در رویدادهایی مانند 100CEOs آموختهام، در ذهنم مانده است و برایم کارساز بودهاند.