کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
یادداشتی از رضا قربانی/ کتاب باید به یک کالای مصرفی تبدیل شود؛ سالها برخی تلاش کردند از کتاب قدیس بسازند. امروز برای اینکه آمار کتاب و کتابخوانی افزایش یابد، چارهای جز تقدسزدایی از کتاب نداریم. همانطور که گندم و نان و آرد کالاهایی برای مصرف هستند، همانطور که لباسها کالاهایی برای مصرف هستند، کتاب هم کالایی برای مصرف است؛ بنابراین همه آن قواعد اقتصادی که درباره مصرف و کالاها حاکماند، بر کتاب هم حکومت میکنند.

مبارزه با بدیهیترین مفاهیم و انکار کردن آنها به همین وضعیتی منجر شده که امروز صنعت کتاب ایران گرفتار آن شده است؛ صنعتی که چندلایه است و از هر طرف که نگاهش کنیم، حالش خوب نیست. راهحلها هم قیممآبانه و از بالا به پایین است و در نهایت هم به زعم برخی، این مردم هستند که مقصرند و سواد ندارند و کتاب نمیخوانند، ولی هیچگاه درست نپرسیدیم که آیا قواعد اقتصادی صنعت نشر درست رعایت شده است؟

فعالان صنعت نشر ایران در سالهای گذشته مدام از سختی کارشان گفتهاند و اینکه مثلاً اگر میزدند در کار ساختوساز به پول بیشتری رسیده بودند و بنابراین کاری که میکنند کار انبیاست و یک کار فرهنگی و دلی و از روی عشق. در صنعت نشر ایران مفهومی به نام پول بهطور کل نادیده گرفته شده و پاشنهآشیل صنعت نشر ایران همین رودربایستیها شده است.

وقتی صنعت نشر ایران را بررسی میکنیم، چالشها پرشمار است؛ شاهد آن فزونی روزافزون ارگانها، نهادها و مؤسسات دولتی و عمومی که کتاب هم چاپ میکنند. در همین نمایشگاه سیوسوم اگر قدم میزدید حجم روبهرشد اینگونه نهادهایی را که کتاب هم چاپ میکنند، میدیدید.
در بین انبوه ناشرانی که بفرموده فعالیت میکنند، تک و توک ناشرانی در بخش عمومی داریم که کتابهایشان از نظر فنی درست هستند و تلاش کردهاند چرخههای صنعت نشر را تا حد ممکن در نظر بگیرند.

از آن سو انتشاراتهای قدیمیتر بخش خصوصی را داریم که تمرکزشان بر ادبیات است و تلاش میکنند خودشان را به آن راه بزنند! همانگونه که بعد از حمله مغولها به ایران شاهد رشد گونهای از ادبیات بودیم که سعی میکرد خودش را به کوچه علیچپ بزند، به نظر میرسد حجم انبوه مسائلی که در ایران امروز وجود دارد، ناشران پرکار بخش خصوصی را روانه ندانمگرایی کرده است.
ناشرانی که میتوانستند و میتوانند منشاء تغییر فرهنگی در جامعه باشند و برای پرسشهای پرشمار امروز تحلیلهایی درست ارائه دهند، ترجیح دادهاند به ادبیات روسیه و آمریکای لاتین و اروپا و آمریکا و ژاپن بپردازند. این بیتوجهی به مسائل روز از سوی ناشران بخش خصوصی هم قطعاً دلایل اقتصادی دارد.

ناشران بزرگ بخش خصوصی امروز به بنگاههای متوسط اقتصادی تبدیل شدهاند و باید تلاش کنند چرخشان بچرخد و ممیزیهای گسترده راه را برای فعالیت آنها سخت میکند. پاسخدادن به پرسشهای روز یعنی به استقبال ممیزی رفتن؛ قطعاً اینگونه نگاه نمیکنم که ناشران رسالتی بر دوش دارند و وظیفهشان روشنگری است، میگویم میتوانند این کار را بکنند و نسلهای آینده را بسازند؛ کاری که امروز نمیکنند و ترجیح میدهند با ادبیات جهان این نسل را سرگرم کنند!
مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که بنگاههای اقتصادی قبول میکنند بنگاه اقتصادی هستند و مناسبات اقتصادی بر آنها حاکم است؛ نه چریکاند، نه مبارز مدنی و نه مدعی اصلاح و اصلاحگری.

صرفاً بنگاه اقتصادی هستند، مانند همه آن کسانی که در چرخه و زنجیره ارزش نان و ماکارونی فعالیت میکنند و مانند همه آنها که تلاش میکنند لباسهایی را که بر تن مردم است، تولید کنند. وقتی بخواهیم ظاهرمان یک چیز باشد و در باطن تابع قوانین اقتصاد، این راهی میشود که در نهایت بنبست است.
قصه تحریم نمایشگاه را هم از این زاویه میبینم؛ ناشران بزرگی که امروز بازارشان را دارند و در چرخهای هرچند با سقفی کوتاه قادرند امورشان را بگذرانند، حضور در نمایشگاهی مانند نمایشگاه کتاب برایشان بیشتر هزینه است تا درآمد. حالا این جریانسازیها برای شرمندهکردن آنهایی که در دو سال گذشته به خاک سیاه نشستهاند و چنین نمایشگاهی تنها روزنه امید برای برونرفت از وضع موجودشان است را چگونه باید تحلیل کرد؟

متأسفانه صنعت نشر ایران را برخی که به چرخههای سنتی عادت کردهاند و برخی که بیرون گود نشستهاند و میگویند لنگش کن، به زمین زدهاند. گروهی نمایشگاه را تحریم میکنند و گروهی دیگر در خارج از مرزهای ایران نمایشگاه کتاب بدون سانسور برگزار میکنند. هر دو گروه به یک اندازه آمار کتابخوانی در ایرانیان را پایین آوردهاند و در صف اول مدعیان هم نشستهاند.
اینان کتاب را عرصه نبردهای خیالی خود یافتهاند؛ غافل از اینکه کتاب کالایی است مصرفی، نه ابزاری برای مبارزه! مانند لباس؛ البته روی لباس هم میتوان شعار نوشت و با آن هم پیامی را منتقل کرد، ولی این موضوع صنعت لباس کشور را تحت تأثیر قرار نمیدهد.
همانگونه که یکی از دوستان ناشرم روی تیشرتی که در نمایشگاه پوشیده بود، نوشته بود: «این نیز بگذرد»، من هم معتقدم این نیز بگذرد، ولی هزینه آن بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصورش را میکنیم. هزینه پشتکردن به نوآوری در صنعت نشر ایران را نه نسل امروز که نسلهای فردا هم به دوش خواهند کشید.