کارآفرین ایرانی تنهاست؛ تنهاتر از هر کس دیگری. گرچه سالهاست باور کردهایم انسان، موجودی تنهاست، حتی اگر میان دیگران زندگی کند؛ اما تنهایی کارآفرین، جنس دیگری دارد؛ غریبتر، عمیقتر و گاه فرسایندهتر.
کارآفرینی در ذات خود، تصمیمیست برای متفاوتبودن؛ برای ساختن چیزی از هیچ، برای رفتن به راهی که پیش از تو یا کسی نرفته، یا اگر رفته، مسیرش را برای تو هموار نکرده. این انتخاب، روحیهای میخواهد که با ساعت کاری معمول هماهنگ نیست، با تعطیلات عمومی جور نمیشود و حتی تفریح و منابع آرامشش هم از جنس دیگران نیست. همین تفاوتها، آرامآرام، کارآفرین را از جمع جدا میکند.
وقتی صحبت میکند، از دغدغههایش درباره کسبوکار میگوید؛ از چالشهای خلق یک محصول، از سرمایهگذاری، از تیم، از رؤیاهایی که در ذهنش میپروراند؛ اما خیلی زود درمییابد که گوش شنوا کم است. اطرافیان شاید در آغاز با او همراهی کنند، اما با گذشت زمان، نگاهها و واکنشهایشان بیحوصلگی را فریاد میزند. کمکم، کارآفرین سکوت را ترجیح میدهد؛ خود را در پیلهای میپیچد و تنهاتر میشود.
البته از بیرون که نگاه کنیم، بسیاری از کارآفرینان موفق تنها به نظر نمیرسند. دورشان همیشه شلوغ است؛ پر از همکار، مشاور و سرمایهگذار. اما کافیست بحرانی پدید آید تا وزن واقعی تنهایی مشخص شود. آنجا که دیگر خبری از دستهای یاریگر نیست، آنجا که بایستی خودت راه را پیدا کنی، دوام بیاوری و ادامه دهی.
در اکوسیستمهای توسعهیافته، کارآفرین تنها نیست. شبکههای حمایتی، زیرساختهای حرفهای، پذیرش شکست و نگاه مثبت به نوآوری، بخشی از زیستبوم کارآفرینیاند. اما در ایران، کارآفرین در خلأ رشد میکند؛ با کمترین منابع، بیشترین مسئولیت و در غیاب همدلی عمومی.
واقعیت این است که کارآفرینی در ایران، فقط یک مسیر شغلی نیست؛ یک شیوه زندگی است. سبکی از زیستن که با خودآگاهی و رنج و سکوت گرهخورده. راهی که در آن، موفقیت تنها پاداش ماندن و جنگیدن در دل تنهایی است.
شاید مهمترین مهارتی که یک کارآفرین باید در این سرزمین بیاموزد، مهارت ادامهدادن در تنهایی باشد. توان خلق امید، در دل ناامیدی. توانِ حفظ انگیزه، در غیاب تأیید و توان حرکت، وقتی کسی تشویقت نمیکند.
ما در کارنگ، داستانهایی از دل همین تنهایی روایت میکنیم؛ داستانهایی از آدمهایی که خواستهاند راهی تازه باز کنند حتی اگر هیچکس آنها را همراهی نکند.کارآفرین ایرانی تنهاست؛ تنهاتر از هر کس دیگری. گرچه سالهاست باور کردهایم انسان، موجودی تنهاست، حتی اگر میان دیگران زندگی کند؛ اما تنهایی کارآفرین، جنس دیگری دارد؛ غریبتر، عمیقتر و گاه فرسایندهتر.
کارآفرینی در ذات خود، تصمیمیست برای متفاوتبودن؛ برای ساختن چیزی از هیچ، برای رفتن به راهی که پیش از تو یا کسی نرفته، یا اگر رفته، مسیرش را برای تو هموار نکرده. این انتخاب، روحیهای میخواهد که با ساعت کاری معمول هماهنگ نیست، با تعطیلات عمومی جور نمیشود و حتی تفریح و منابع آرامشش هم از جنس دیگران نیست. همین تفاوتها، آرامآرام، کارآفرین را از جمع جدا میکند.
وقتی صحبت میکند، از دغدغههایش درباره کسبوکار میگوید؛ از چالشهای خلق یک محصول، از سرمایهگذاری، از تیم، از رؤیاهایی که در ذهنش میپروراند؛ اما خیلی زود درمییابد که گوش شنوا کم است. اطرافیان شاید در آغاز با او همراهی کنند، اما با گذشت زمان، نگاهها و واکنشهایشان بیحوصلگی را فریاد میزند. کمکم، کارآفرین سکوت را ترجیح میدهد؛ خود را در پیلهای میپیچد و تنهاتر میشود.
البته از بیرون که نگاه کنیم، بسیاری از کارآفرینان موفق تنها به نظر نمیرسند. دورشان همیشه شلوغ است؛ پر از همکار، مشاور و سرمایهگذار. اما کافیست بحرانی پدید آید تا وزن واقعی تنهایی مشخص شود. آنجا که دیگر خبری از دستهای یاریگر نیست، آنجا که بایستی خودت راه را پیدا کنی، دوام بیاوری و ادامه دهی.
در اکوسیستمهای توسعهیافته، کارآفرین تنها نیست. شبکههای حمایتی، زیرساختهای حرفهای، پذیرش شکست و نگاه مثبت به نوآوری، بخشی از زیستبوم کارآفرینیاند. اما در ایران، کارآفرین در خلأ رشد میکند؛ با کمترین منابع، بیشترین مسئولیت و در غیاب همدلی عمومی.
واقعیت این است که کارآفرینی در ایران، فقط یک مسیر شغلی نیست؛ یک شیوه زندگی است. سبکی از زیستن که با خودآگاهی و رنج و سکوت گرهخورده. راهی که در آن، موفقیت تنها پاداش ماندن و جنگیدن در دل تنهایی است.
شاید مهمترین مهارتی که یک کارآفرین باید در این سرزمین بیاموزد، مهارت ادامهدادن در تنهایی باشد. توان خلق امید، در دل ناامیدی. توانِ حفظ انگیزه، در غیاب تأیید و توان حرکت، وقتی کسی تشویقت نمیکند.
ما در کارنگ، داستانهایی از دل همین تنهایی روایت میکنیم؛ داستانهایی از آدمهایی که خواستهاند راهی تازه باز کنند حتی اگر هیچکس آنها را همراهی نکند.