کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
در شمارههای پیش از بهوشیاری گفتیم و اینکه چقدر برای تجربه لحظه «اکنون» حضور داریم. چقدر آگاهیم که در لحظات مختلف خوشی یا ناخوشی در حال تجربه کردن چه هیجاناتی هستیم و این هیجانات در ساحت روانمان چگونه درک میشود.
شاید یکی از مفیدترین مهارتهایی که میتوانیم در طول زندگیمان کسب کنیم «بهوشیاری» است. اما آیا از خودمان پرسیدهایم که اینهمه احساسات مختلف و هیجانات گوناگون را چگونه تجربه میکنیم؟
البته منظورم این نیست که کارکرد ذهن و ساختار مغز را نادیده بگیریم اما نکته مهمی که باید در نظر بگیریم این است که کارکرد ذهن مفهومی کاملاً جدا و متمایز از ساختار مغز است. ساختار مغز در اصطلاح همان دستگاههای مختلفی است که هرکدام با تبیین اهدافی خاص، عملکردهای متفاوتی دارند. مثلاً دستگاه لیمبیک، آمیگدال، لوب پیشانی و … همگی بخشی از ساختار مغز هستند اما عملکرد ذهن همان راهحلهایی است که ذهن به کار میگیرد تا از ما بهعنوان نوع بشر محافظت کند و باعث بقایمان شود.
راهحلهایی چون سنجش، قضاوت، آیندهنگری، پرسشگری، محاسبات و… .
حسب تجربه حرفهای ام با انسانهای بسیار زیادی مواجه شدهام که باور دارند تمامی این تجربیات (تجربیات هیجانی و احساسی) در ذهنمان رخ می دهد. اما سؤال من از این عزیزان این است که اگر خشم را در ذهنمان تجربه میکنیم، پس چرا ضربان قلبمان بالا میرود، دمای بدنمان افزایش مییابد و نفسهایمان به شماره میافتد؟
همگی ما بهعنوان نوع بشر، جسمیتی داریم که در ویژگیهای اساسی غالباً مشترک است. مثلاً به صورت هنجار همگی ما دو چشم، دو گوش و دو جفت دست و پا داریم، اما شاید به خاطر اینکه این بعد فیزیکی از بدو تولد تا لحظه مرگ همراه همیشگیمان است، توجه و پرداختن به آن را بهعنوان همیشگیترین همراه فراموش کردهایم. البته که انسان فقط جسمیت نیست و ما در این مقاله قصد نشان دادن انسان بهعنوان موجودی صرفاً مادی را نداریم. اما اگر دقت کنیم، تقریباً در تمامی تجربههای انسانیمان پای همین جسم در میان است.
به نظر میرسد که بعد فیزیکیمان همانند درگاهی است که به ما اجازه ورود به دنیای مادی و برقراری ارتباط با آن را میدهد، اما غفلت از آن برای ما بسیار عادی شده است. بیشترمان اگر آموزش دیده باشیم، میتوانیم هیجاناتمان را تشخیص دهیم، اما غافل از آن هستیم که این هیجانات چگونه هویت مییابند.
ما قادر به درک این موضوع هستیم که در موقعیتهایی در حال تجربه کردن احساس غم هستیم، اما دقیقاً نمیدانیم که این غم در کجا فرصت نشان دادن خودش را پیدا میکند و تنها با تعجب گزارش میدهیم که «نمیدانم چرا مدتی است دردی در قفسه سینهام دارم».
ما در موقعیتهای اضطرابزا در حال تجربه کردن اضطراب هستیم، غافل از اینکه این اضطراب در بدن فیزیکیمان تجربه میشود و فقط با تعجب میگوییم: «نمیدانم چرا معدهام درد میکند.»
خوب است در مواقع تجربه کردن هیجانات گوناگون حداقل توجهمان را بیشتر معطوف بدنمان کنیم و در این شرایط مراقب مهربانی برایش باشیم. در دنیای واقعی، ما بعد از گذراندن شرایطی سخت، همیشه از شخصیت، اراده، اعتمادبهنفس و… برای تابآوری این شرایط قدردانی میکنیم، اما تعداد کمی از ما از جسممان نیز قدردان است که در گذر از سختیها کنارمان بوده و فراموشمان میشود در زمانهایی که در حال تجربه کردن هیجاناتی شدید هستیم، همانگونه که او در کنارمان مانده، در کنارش بمانیم و در این سفر از او مراقبت کنیم.