کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
محمود کریمی، مدیرعامل پلنت و رییس هیئتمدیره پادرو | توسعه فیزیکی و تعداد فضاهایی که مبدأ و منشأ شکلگیری نوآوری فرض میشوند، افزایش قابل توجه داشتهاند. این فضاها تا چه حد و با چه کمیت و کیفیتی میتوانند در رونق اقتصاد نوآوری سهم مولد داشته باشند؟
اگرچه برای ایجاد چنین فضاهایی، نگاهی ناپیوسته به تجربه کشورهای پیشرفته دنیا داشتهایم، اما چیزی که در نهایت پیش چشم داریم، گویای این است که پشت صحنهها و فرایندهای نرم آنها را بهدقت واکاوی نکردهایم؛ لایه فیزیکی را برگرفتهایم و از لایههای نرمافزاری و مغزافزاری سهواً غفلت کردیم.
برای اینکه این تفاوت را به شکلی ملموس بیان کنم، مثالی میزنم: قصد داریم ساختمانی بسازیم و در آن زندگی کنیم. یک راه این است که طراحی آن را به مهندس معمار بسپاریم تا متناسب با شخصیت و احوال خانواده شما، درون و بیرون سازه و محل زندگیتان را طراحی کند و در آفرینش آن تا حد ممکن تاریخ و جغرافیای اکنون و آینده شما را به خدمت بگیرد.
روش دوم این است که سراغ طرحهای از قبل موجود برویم و با جستوجویی در خیابانها و وبسایتها و تصویرهای اینجا و آنجا، از یک مهندس عمران بخواهیم مشابه یکی از آنها را برایمان با تغییراتی یا بدون تغییر، بسازد. در مورد اول سازگاری و ربط اکوسیستمی یک زندگی دیده میشود، اما در روش دوم، تنها تعدادی ساختمان دارید که الزاماً ارتباطی با کاربری مورد نظر و تاریخ و جغرافیای آن مکان و کاربرانش ندارد.
بنابراین جدا از آن فقر نرمافزاری و مغزافزاری در چنین فضاهایی – که در ادامه به آن میپردازیم – بسیاری از فضاهای ما به دلیل کپیبرداری از نمونههای موجود یا لحاظ نکردن ویژگیهای منطقهای، در خدمت آن اقلیم نیستند. مثلاً ممکن است اگر در گرگان فضایی به کسبوکارهای نوآور اختصاص داده شده، مسئله صنایع و انسانهای آن محیط در آن لحاظ نشود و این فضا میتواند هر جای دیگری از ایران مثل اصفهان، یزد یا شیراز هم باشد. به عبارت دیگر، درون آنها انعکاسی از اقلیمشان ندارد، شاید بیرونشان داشته باشد.
این مسئله قابلتأمل است که ما از حیث کمیّت در فضاهای نوآوری، از بسیاری شهرها و کشورهای شناختهشده در حوزه نوآوری پیش افتادهایم که البته این موضوع میتواند با وجود فقر نوآوری در کشور و ساختار اقتصادی وابسته به درآمد نفتی و کارفرمای دولتی سدشکن باشد یا زیرساختی ایجاد کند برای جوانانی که در آینده دوست دارند کارآفرینی نوآورانه کنند، ولی این موضوع را نباید از نظر دور داشت که در مقابل، تعداد کمی از افراد هستند که واقعاً میدانند چطور از این فضاها بهرهبرداری کنند و فعالیت خود را پیش ببرند. حتی در زمینه افرادی که به نوعی نقش منتور یا راهنمای کسبوکارها را بازی میکنند، با کمبود نیروی انسانی مواجهیم. و این همان چیزی است که از آن با عنوان فقر نرمافزاری و مغزافزاری یاد میکنیم.
این را هم یادآور شویم که در ادبیات نوآوری دنیا، دو پدیده داریم: یکی پدیده اکوسیستم نوآوری است که پیرامون بنگاهها و شرکتها شکل میگیرد و دیگری، نظام نوآوری است که موضوعی ملی فرض میشود. ما در حال حاضر با ملغمهای از این مفاهیم روبرو هستیم. واژههایی چون اکوسیستم استارتاپی، اکوسیستم کارآفرینی، اکوسیستم نوآوری و… ابتدا به دلیل تازگی و جذابیتشان با درونمایه اشتباه رواج یافتند و با حجم سرمایهگذاریهایی که از طرف مبدعان یا حامیان این واژهها صورت گرفت، تبدیل به ادبیات غالب شد. همزمان مسئولان دولتی که با فرض دلسوزی، علاقهمند به حمایت از چنین فضاهایی بودند (حمایتی که گاهی از مرز دخالت گذر کرده است)، از همین ادبیات استفاده کردند و به دلیل منابع و رسانههایی که داشتند، صدایشان اکو شد و در کل فضا پیچید. این در حالی است که در دنیا، اکوسیستم نوآوری حول یک بنگاه اقتصادی شکل میگیرد. بخشی از این اتفاق به دلیل تهییج و تشویق از سمت بخشهایی از ساختار دولتی بود که در موضوع نوآوری ورود کرده بودند و بخشی هم به خاطر اینکه هنوز صنایع و بنگاههایمان آمادگی و درکی از رقابت کردن در یک اقتصاد مبتنی بر نوآوری نداشتند. بنابراین نتیجه چیزی شد که در حال حاضر میبینیم و باید زمان بگذرد تا در آینده تعدیل شود و این اتفاق هم خواهد افتاد.
الان افرادی که فعالیتهای قابل اعتنایی انجام میدهند، به این بلوغ رسیدهاند که باید از قیمتگذاریهای حبابی و ناز کردن برای سرمایهگذار عبور کنند و میدانند موفق و مؤثر بودنشان، نه در داشتن مالکیت حداکثری، بلکه در معاشرت و پیوند با بنگاه بزرگ با رعایت مطلوبیت طرفین است که اتفاقاً میتواند برایشان بازکننده مسیر موفقیت باشد؛ درست مثل اتکای یک نهال به درختی بزرگ یا پا گرفتن یک شاگرد در کنار یک استاد، به شرطی که انحصار و استثمار در کار نباشد.