کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
یکی از روندهای سالهای اخیر، خصوصاً در دوران کرونا که در کسبوکارهای آنلاین قوت گرفت، سلامت دیجیتال بود و اهمیت این موضوع برای «کارنگ» به قدری است که هر هفته در صفحه سلامت، نوآوران و فعالان این حوزه معرفی میشوند.
در سالهای گذشته ایران هم از این روند روبهرشد این صنعت، مستثنی نبود و کسبوکارهای موفق بسیاری در این حوزه ایجاد شد که توانستند هم جذب سرمایه خوبی داشته باشند و هم سهم خوبی از بازار کسب کنند که در همین صفحه به معرفی بسیاری از آنها پرداختیم.
اگر چند شماره اخیر کارنگ را خوانده باشید، نام آیدین پرنیا در گفتوگوها به چشم شما خورده است. هرچند کسبوکار او متوقف شده، اما بنا به مشی حرفهای کارنگ این فرصت فراهم شد تا حرفهای پرنیا را درباره کسبوکار «مدلین» و علل توقفش بشنویم. مدلین خدمات پیششتابدهی به استارتاپهای سلامت ارائه میداد و مدتی هم با شتابدهنده «کارا» همکاری داشته است.
برای شروع لطفاً از فعالیت خودتان در حوزه اکوسیستم بگویید. با توجه به اینکه شما پزشک هستید و تحصیلات آکادمیک پزشکی دارید و برخلاف سایر همکارانتان که مقاومت عجیبی در بحث فناوری دارند، شما وارد حوزه اکوسیستم کارآفرینی و استارتاپی شدهاید، عامل اصلی این اتفاق چه بود؟
باید بگویم که من اساساً در زمان تحصیل پزشکی هم به فناوری بها میدادم. تقریباً سال ۸۸ بود که ترم پنجم پزشکی بودم. در آن زمان کامپیوترهای جیبی تازه به بازار آمده بود که ویندوز داشت یا گوشیهای اچتیسی اندروید. من هنوز خودم گوشی نداشتم و در همین حین با واژهای به نام «اِمهلث» آشنا شدم.
این واژه کنجکاویام را برانگیخت و پیاش را گرفتم. از همان موقع وارد این وادی شدم و فهمیدم چقدر میشود از فناوری استفاده کرد. سال ۹۰ یک همایش بازآموزی در دانشگاه اصفهان برگزار کردم که درباره فناوریهای موبایل در حوزه سلامت بود و از همان زمان در این حوزه فعالیت میکردم و بین راهکارهای سلامت عمومی و مدتی در این حوزه کار میکردم.
شش سال پیش بود که در ایونِتهایی که در تهران برگزار میشد، رفتوآمد داشتم و متوجه شدم چقدر جای دانش پزشکی خالی است و به این ترتیب، جرقه مِدلین زده شد. ما در وهله اول با ایونتهای مصاحبهای شروع کردیم و بعد کمکم مِدلین توسعه پیدا کرد.
همانطور که خودتان هم گفتید، همکاران ما اقبال چندانی به فناوری نشان نمیدهند! دقیقاً همین مسئله برای ما جذاب بود و دلیلی شد که مداخله کنیم و کارهای مختلفی انجام دادیم. تا حدی که توانستیم اعضایی را جذب کنیم؛ چه در بدنه مسئولان، چه در دانشگاهها و با برنامههایی که در دانشگاه اجرا میکردیم تا حدی توانستیم کار را جلو ببریم. دوستانی که از بدنه علوم پزشکی میخواستند کارآفرینی کنند یا کارهای استارتاپی انجام بدهند، به ما پیوستند یا حتی افرادی را برای مثلاً یادگیری هوش مصنوعی جذب کردیم.
شما با مجموعه کارا هم همکاری داشتید. درباره این همکاری توضیح میدهید؟
بله. ما برنامهای بر اساس پیششتابدهی طراحی کردیم تا افراد با شرایط کسانی که مثلاً از جامعه علوم پزشکی هستند، بتوانند با مفاهیم آشنا شوند. این برنامه را با نام «تامزآپ»، یک دوره در علوم پزشکی تهران برگزار کردیم و از همان ابتدا هدفمان این بود که بفهمیم برنامه طراحیشده چه ایراداتی دارد و اصلاحاتی که باید انجام دهیم، چیست و در قالب فعالیت خصوصی تبدیلش کنیم به مجموعهای که میتواند با سرمایهگذارها تعامل کند و سعی کردیم شتابدهنده شرکتی اشتراکی طراحی کنیم که دلایل مختلفی داشت. تلاش کردیم با سازمانهایی شراکت شکل دهیم و در سازمانها ایدههای نوآورانه را بیاوریم که متأسفانه پلن ما جواب نداد.
برای همین تصمیم گرفتیم روی نقطه قوت خودمان که پیششتابدهی است، تمرکز و با یک شتابدهنده توافق کنیم. واقعاً هم تعداد شتابدهندههای حوزه سلامت که میشد با آنها کار کرد، خیلی کم بود و آنموقع هم مجموعه کارا تغییر مدیریتی داشت که فرصتی پیش آمد و این همکاری با کارا شکل گرفت. ما به سمت جذب سرمایه رفتیم.
قرار بر سرمایهگذاری از طرف آنها و شکل دادن شراکت بود که متأسفانه اوضاع بهگونهای که در نظرمان بود، پیش نرفت. تقریباً یک سال و نیم پیش، فعالیتهای مِدلین کلاً متوقف شد. البته همچنان سایت و آخرین برنامه موجود است و آخرین سیکل پیششتابدهی را هم بهار سال گذشته برگزار کردیم. اما بعد از آن هیچ فعالیتی در مدلین نداشتیم. هنوز هم مسکوت مانده و تعیین تکلیف نشده است.
چه چیزی باعث شد مدلین متوقف شود؟
در ابتدا بسیار امیدوار بودیم به اینکه نهایتاً بتوانیم سیستمی را پیاده کنیم که با تسهیل فرایند برای کسانی که توانایی دارند، با ایجاد ارتباط بین رشتههای مختلف و نزدیککردن سرمایهگذارها و بخش نظارتی و مدیریتی حوزه سلامت، نوآوریهایی انجام دهیم. با مراکز مختلف وارد مذاکره شدیم و کارهای بسیاری انجام شد که یک همگرایی یا همبستگی شکل بگیرد. شکل نگرفت و نمیگیرد!
معتقدم ما تقریباً دو سال پیش با یک اکوسیستم دچار عارضه قلبی و مشکلات سیستمیک مواجه بودیم. یکسری کارها انجام شد که این اکوسیستم بیمار بتواند احیا شود، ولی نهایتا الان من یک اکوسیستم مرده میبینم که شما هر کاری کنید، احیا نمیشود. تنها کاری که میشود انجام داد، این است که اعضایش را پیوند بزنید برای نجات دیگران
چه عامل یا دلیلی باعث شد این همگرایی شکل نگیرد؟
خیلی برایم مهم نیست که دلایلش چه بود. الان هم که اصلاً بحث نوآوری در حوزه سلامت اولویت نیست و ما در تأمین نیازهای اولیهاش ماندهایم. من میخواستم چیزی را که از مسئولان، نهادهای مختلف یا سرمایهگذاران میبینم، به افراد مستعد منتقل کنم و در اصل بازوی انتقالِ «امید به آینده» باشم.
بعد دیدم این امیدواری توخالی است و من پیش وجدان خودم کنار نمیآمدم که به استارتاپی یا جوانی بگویم بیا وقت و انرژی و سرمایهات را بگذار، در حالی که سرمایهگذار ما نمیتواند ذرهای ریسک تحمل کند. اعطای حمایتهای دولتی، پشتیبانی مالی، روابط و چيزهای مختلف در شکلگیری بستر کسبوکار بسیار مؤثر است. وقتی میبینم هیچکدام از فاکتورها یا وجود ندارد یا درست کار نمیکند، این کار را نمیکنم. با وجدان خودم کنار نمیآیم که افراد را ترغیب کنم در این فرایند وارد شوند.
از سویی دیگر، تحلیل شخصی من این است که این مدل کار استارتاپی با شرایط اقتصادی ما در ایران همخوانی ندارد. آن چیزی که از مدل تأمین سرمایه و توسعه استارتاپها در فضای رقابتی مثلاً آمریکا الگو گرفته بودیم، در فضای غیررقابتی، کُند و اقتصاد دولتی ما جواب نمیداد و ما باید روش دیگری پیدا میکردیم.
به نقطهای رسیده بودم که باید از اول شروع میکردیم و رویکردمان را تغییر میدادیم، ولی من دیگر انرژی شروعکردن از صفر نداشتم. کلاً استارتاپهای نوپای ما هم خیلی کم شده بودند. راستش را بخواهید، به نظرم اوضاع خیلی ناامیدکننده است، زیرا شانس کسبوکارها بسیار کم و ریسکشان بالاست. به جایی رسیدم که دیدم چیزی که ما در اکوسیستم ارائه میدهيم، در واقع یک حباب است یا وقتی به جلو پیش میرویم، بیشتر شبیه به سراب است.
این حباب یا سرابی که از آن صحبت میکنید، چیست؟ چه عواملی ناامیدتان کرده است؟
ببینید همه کسانی که در اکوسیستم هستند، از رسانه گرفته تا شتابدهنده و… تلاش خود را کردیم، ولی اتفاقی که باید نیفتاد. به نظرم فضایی سمی ایجاد شده و انگشت اتهام هم سمت شتابدهندهها بود. نمیخواهم از شتابدهندهها دفاع کنم، ولی در واقع این اتهامزنیها انداختن تقصیر گردن اینوآن بود؛ درحالی که کل سیستم، سیستم اشتباهی بود و برای فضای ما مناسب نبود.
ما نتوانستیم یک مدل بومی متناسب با سازوکارها و محدودیتهای خودمان خلق کنیم. من شخصاً روی تیمهایی سرمایهگذاری کردم، ولی به نتیجه نرسیدم. زیرا سرمایهگذاری ریسک بالایی به همراه دارد. سرمایهگذاری که باید سعی کند دانشش را افزایش بدهد و حوزه را بفهمد، بیشتر کار نمایشی انجام میدهد.
بهطور کلی ما در اکوسیستم مصداق طبل توخالی هستیم. سرمایه کل اکوسیستم سلامت با تمام استارتاپها، به اندازه بودجه ساخت یک بیمارستان ما نمیشود. بعد ما در این فضا میخواهیم درباره چه چیزی صحبتی کنیم؟
یعنی یکی از مشکلات و چالشهای اساسی را کمبود سرمایهگذار خطرپذیر در این حوزه میدانید؟
در تمام دنيا سرمایهگذاری روی استارتاپهای سلامت در دوران کرونا تا همین اواسط ۲۰۲۲ افزایش پیدا کرد. ما اوایل کرونا بخش ناچیز سرمایهگذاری روی استارتاپهای تلهمدیسن داشتیم که بعدتر افت کرد. بخشی تقصیر سرمایهگذاران است که نمیخواستند در مرحله ارلیاستیج سرمایهگذاری کنند و بخشی هم تقصیر ما بود که نتوانستیم استارتاپهای این مرحله را به سری A و سری B برسانیم.
بعضی از آنها در اوایل کرونا توانستند جذب سرمایه کنند، ولی شش ماه بعد بهشدت با کاهش سرمایهگذاری روبهرو شدیم. هیچ استارتاپ جدیدی هم برای سرمایهگذاری نبود. بین استارتاپهای بزرگ سلامت و استارتاپهایی که تازه میخواستند شروع کنند، فاصلهای افتاد و در آن میانه هیچکس، هیچ کاری نمیکرد که استارتاپی به مرحله میداستیج برسد. این فاصله هم دقیقاً باعث شد ما برخلاف تمام دنیا که داشت سرمایهگذاری را در دوران کرونا افزایش میداد، اصلاً استارتاپی نداشته باشیم که بخواهد سرمایه جذب کند.
جمعبندیتان از وضعیت فعلی اکوسیستم نوآوری در حوزه سلامت چیست؟
معتقدم ما تقریباً دو سال پیش با یک اکوسیستم دچار عارضه قلبی و مشکلات سیستمیک مواجه بودیم. یکسری کارها انجام شد که این اکوسیستم بیمار بتواند احیا شود، ولی نهایتاً الان من یک اکوسیستم مرده میبینم که شما هر کاری کنید، احیا نمیشود. تنها کاری که میشود انجام داد، این است که اعضایش را پیوند بزنید برای نجات دیگران؛ وگرنه واقعاً چیزی از آن باقی نمانده و نامش اکوسیستم نیست.
اگر قرار است اتفاقی در اکوسیستم بیفتد، باید از پایه و صفر شروع کرد. این دیدگاه من است. درست است که مثلاً در گوشهای سلولها و اعضا هستند و تلاش میکنند خودشان را نجات بدهند، ولی نمیتوان روی جسدی که پیش روی ماست، اسم اکوسیستم گذاشت.
عمق فاجعه را اینجا میبینم که این اکوسیستم از پایه به مانع برخورد میکند؛ نبود بازوی حوزه سلامت از وزارت بهداشت و دانشگاه تا ردههای پایینتر مثلاً تحصیلکردهها، متخصصان و اساتید و بعد دانشجویان. حضور این افراد و ارگانها در اکوسیستم نوآوری سلامت، در قیاس با دیگر حوزهها واقعاً کمرنگ است!
ما اکوسیستمی ساختیم که قسمتی که باید حضور داشته باشد، اصلاً وجود نداشت. در واقع داشتیم همینطور لنگانلنگان با توانِ نصفهنیمه پیش میرفتیم، ولی این نصفه ما نمیتوانست بِدَوَد! حرف آخرم این است که، اکوسیستم نوآوری خودش نوآورانه رفتار نمیکرد.
یعنی وقتی میدید کاری جواب نمیدهد، آن را اصلاح نمیکرد. در ذهنیت کسانی که در اکوسیستم کار میکردند، مدل توسعهای همراه با یادگیری و آزمون و خطا وجود نداشت؛ چه در آموزش، چه در پشتیبانی و چه در سرمایهگذاری.