
حاجی محمدجان قدسی مشهدی شاعر و سخنور قرن یازدهم هجری قمری است که در آغاز زندگیاش بقالی میکرد، اما پس از آنکه در شاعری به شهرتی رسید، به هندوستان رفت و وارد دربار شاهجهان شد. قدسی در سال ۱۰۵۶ هجری قمری درگذشت و در آرامگاه شاعران کشمیر دفن شد. وی در ساقینامه درباره بیارزشی دنیا و پرهیز از بدی به دیگران میگوید:
تو را آنچه میبایدت دادهاند
به رویت درِ رِزق بگشادهاند
ز فقرِ کسانت غنا شد نصیب
به گنج افتد از رنجِ مردم طبیب
خرابی مکن تا نگردی خراب
شود تیره از شستن نامه آب
چرا آتشی باید افروختن
که خود در میان بایدت سوختن
تو نشنیدهای این سخن گوییا
که عاجز کند پشّهای فیل را
چو مظلوم تاب ستم داشتن
به از ظلم گنج دِرَم داشتن
نیابی درین بوستان یک نهال
که بعد از کمالش نباشد زوال
به پیش ترشروی حاجت مبر
که سوهان ابرو خراشد جگر
خداوند اگر خوان روزی نهاد
پی کسب آن دست و پا نیز داد
گذشتند ازین راه برنا و پیر
تو را هم گذشتن بود ناگزیر
بقایی ندارد سرای جهان
نپاید بسی در سرا کاروان
بیا ساقی آن جام مردآزمای
که دریاکشان را درآرد ز پای
به من ده که بیهوشیام آرزوست
ز عالم فراموشیام آرزوست