آمبولانس مقابل بیمارستان میایستد. ناهید را از آن بیرون میکشند. یکی از پزشکان همراه به او اشاره میکند و میگوید که احتمال زنده ماندنش نیست. ناهید انگار به خودش میآید. آسمان آبی بالای سرش را میبیند. تنش داغ است و حتی درد را هم درست احساس نمیکند.
در همان آسمان آبی تصویر سام (پسرش) را میبیند. با خودش میگوید الان وقت مردن نیست. انگار همان نقطه، همان تصمیم به ماندن، حالا برند آرتیشو را شکل داده. ناهید ترابی دست به تولید زد تا زنده بماند؛ تا بگوید که هست و هنوز وجود دارد. درست شش ماه بعد از همین تصادف، پیج آرتیشو به راه افتاد.
ناهید ترابی متولد تیر 1362 است. شیمی تجزیه خوانده و حدود 10 سال در آزمایشگاه کنترل کیفی دارو کار میکرده است. میگوید در طول سالهایی که از شش صبح تا هفت عصر که در نهایت به پسرش برسد کار میکرد، یک مادرِ خسته اما عاشق کارش بود.
عشق به شیمی و آزمایشگاه او را روی پا نگه میداشت و شاید تصور نمیکرد روزی برسد که در آزمایشگاه کار نکند. سه سال تلاش کرد استعفا بدهد اما هر بار با مزایای بیشتر، ناچار میشد باز هم ادامه دهد. میگوید آدمِ خانه نشستن نبود، اما در نهایت استعفا داد و خانه را انتخاب کرد. با همراهی همسرش و چند دوست دیگر، آزمایشگاه کنترل دارو تأسیس کرد و توانست بیشتر به پسرش برسد.
زنده ماندن به شکل معجزه
اما یک روز وقتی مادرش را به همراه پدر از بیمارستان مرخص کرده بود، تصادف سختی کرد. چیزی که ناهید ترابی تعریف میکند، شبیه به معجزه است که زنده مانده و قصهاش را برایمان میگوید. ناهید کنار راننده بود و با آسیب نخاعی به بیمارستان منتقل میشود. دندههایش آسیب دیده بود و با هر نفس درد میکشید. صدایش در حین تعریف کردنِ قصه مسیری که آمده با سرفههای بسیار همراه میشود. میگوید تازه از کرونا بهبود یافته اما همین آسیب بعد از تصادف، سرفه را بعد از بیماری در گلویش ماندگار کرده است.
وقتی بعد از تصادف به بیمارستان میرود، شبهای پیاپی بیدار میماند و در همان مدت، تمام زندگیاش را مرور میکند. تصمیم میگیرد بعد از بلند شدن از تخت، زندگی دیگری داشته باشد. زنده بودن نه به معنای تماموقت کار کردنهای آزمایشگاه و جمعهها در محل کار بودن. زنده بودن برایش مفهوم تازهای میگیرد.
به گفته خودش، هنوز هم کمی در راه رفتن میلنگد. اما در همان شبها با خودش عهد بست که خوب زندگی کند چون بلیت تازهای به زندگی گرفته. بعد از آن تصادف تلاش کرد با وجود ناتوانی، بیشتر به علاقهمندیهایش برسد. درد کشید تا سرپا شد. حتی وقتی سام به کلاس اول میرفت، نتوانست تا پارکینگ خانه او را همراهی کند. ناتوانیهایش اشک شد و ریخت تا تمام شود و دوباره یک ناهید سرپا و فعال از او بسازد.
تولد آرتیشو
در همان مدتی که خانهنشین شده بود، کمی به سمت علاقهمندیاش رفت. همیشه آرزو داشت یک فودکورت حرفهای در یک مرکز خرید داشته باشد. تصمیم گرفت یک پیج اینستاگرامی راه بیندازد تا فریاد بزند که هنوز زنده است. مدام در اینترنت میگشت و پیجهای ایرانی و خارجی بسیاری را میدید. محصولاتی را که میتوانست ارائه دهد، روی کاغذ نوشت. از خواهرش که عکاس حرفهای بود کمک گرفت تا از محصولات عکس بگیرد. پشتوانه همسرش را هم داشت.
هرچند همیشه از این میترسید که دیگران به او برچسب بزنند «با این همه تجربه و تحصیلات، آشپزی میکنی؟»
با واکر راه میرفت تا یک محصول درست کند و عکس بگیرد و چند روز از درد دست و کمر از پا میافتاد. اما احساس میکرد دنیای تازهای برایش شروع شده است. همه تصور میکردند پیج آرتیشو راهی برای سرگرم شدن و انگیزه گرفتن ناهید است و شاید کسی تصور نمیکرد یک راه درآمدزایی برای چندین نفر شود.
بهمرور درباره اینستاگرام مطالعه کرد تا تولید محتوای درست داشته باشد. اول کار، آشنایان سفارش محصول میدادند و شاید کار برای آرتیشو چندان جدی نبود. اما کمکم غریبهها هم به او اعتماد کردند. ناهید میگوید همیشه تلاش کرده بهترین مواد را برای محصولاتش استفاده کند. شاید ابتدای کار قدری از سود کم کرد اما دنبال اعتبار، ماندگاری و ارائه کار باکیفیت بود. تلاش کرد کارهایش را از کلیشههای موجود خارج کند. میگوید سبک کار هر کسی امضای افراد است اما در همین حوزه هم بسیاری از افراد دنبال کپی کردن کارها هستند.
قد کشیدن یک برند
کار را از خانه شروع کرد و بهمرور بزرگترش کرد. میگوید گاهی در طول ماه تنها یک میلیون تومان برای خودش میماند. اما حالا چهار نفر در برند آرتیشو مشغول به کار هستند. یک کارگاه 75 متری دارد. شاید هنوز برای ناهید شرایط ایدهآل نباشد، اما تلاش کرده بخش مهمی از درآمدش را برای توسعه کار بگذارد.
اگر اینستاگرام نبود، نمیتوانستم این کار را شروع کنم. شرایط آن را نداشتم که مدل دیگری کار کنم. اینستاگرام کمک بزرگی به من کرد.
از جمله فواید کار کردنهای دقیقش در آزمایشگاه این است که حالا آرتیشو فایلهای دقیقی دارد که همهچیز از دستورپخت و جزئیات محصول در آنها ثبت شده و همهچیز طبق همان دستورها درست میشود.
چالشهای اینستاگرام
خالق برند آرتیشو درباره مشکلات کسبوکارهایی مثل خودش که در اینستاگرام فعالیت میکنند، میگوید: «اگر اینستاگرام نبود، نمیتوانستم این کار را شروع کنم. شرایط آن را نداشتم که مدل دیگری کار کنم. اینستاگرام کمک بزرگی به من کرد. دوست دارم این کارآفرینی را گسترش دهم و افراد بیشتری را مشغول به کار کنم. در کنار آن، به بسیاری از افراد مشورت میدهم که چطور چنین کاری را راه بیندازند و فعالیت کنند. از چالشهای خودم میگویم تا مسیر برایشان روشنتر شود. در برخی شهرها هنوز فینگرفود را قبول نکردهاند و کار برای افراد سختتر است.»
البته از چالشهای دیگر اینستاگرام هم مسئله اینترنت و سرعت گاهبهگاه پایین آن است که کار تولید محتوا را برای او سخت میکند. میگوید تلاش کرده باگها و مسائل اینستاگرام را بهتر بشناسد. شعار ناهید ترابی این است که بتواند به زنان کمک کند تا آنها هم بتوانند توانمند شوند.
بخش دیگری از چالشهای آرتیشو فراتر از پلتفرم اینستاگرام است. ترابی میگوید:« وقتی به بهداشت مراجعه میکنم تا بتوانم جواز و کارهای بهداشت را انجام دهم و سیب سبز بگیرم، با مشکلات دیگری مواجه میشوم. برای این کار باید کارگاهی داشته باشم که ویژگیهای خاص خود را داشته باشد و من از صفر مطلق شروع کردهام. آنقدر درآمد ندارم که بتوانم چنین جایی را تأمین کنم. کسبوکارهای کوچک مثل من، نیاز به شفقت بیشتری دارند.»
قدم بعدی برند
پله بعدی آرتیشو باید با توجه به سلامتی ناهید باشد. میگوید از پزشکی قانونی نامه 64 درصد معلولیت گرفته که بخشی از آن هم مربوط به آسیبهای عصبی است که تا آخر عمر با او میماند. محدودش نکرده اما گاهی ناراحت میشود. خریدهای سنگین و ساعتهای کاری زیاد به او فشار میآورد.
دوست دارد فروشگاه فینگرفود در کرج تأسیس کند که قطعاً نیاز به سرمایهگذار دارد. دوست دارد شعبههای آرتیشو را در شهرهای مختلف داشته باشد. همه اینها از نظر ناهید ترابی کم، اندک یا کُند پیش میرود، اما یک نگاه ساده به برندهایی که خالقانشان سلامتتر از او هستند، نشان میدهد که آرتیشو توانسته پیوستگی را در کنار آهسته حرکت کردن رعایت کند و همین هم یک کسبوکار کوچک را به موفقیت امروز رسانده است.