کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
در تمامی این سالها، کمپینهای تبلیغاتی بسیاری را دیدهایم که با ادعای تحقق رؤیای ثروتمند شدن، برای جلبتوجه مخاطبانشان تلاش میکردند.
حتی بسیاری از ما هم بارها و بارها در این برنامهها شرکت کردهایم و به امید آن چند صد میلیون تومانی که قرار است همیشه جیبهای ما را پر و روزگارمان را خوش کند، به صف خریداران آن محصول یا شرکتکنندگان آن طرح وارد شدهایم؛ اما فارغ از این بازی امیدواری برندهای مختلف با ما، در این چند خط میخواهیم از نگاه تخصصی تبلیغات، بهویژه تفکر خلاق، نگاهی به این رسوم تبلیغات کهنه بیندازیم.
طبیعتا تبلیغات چهرههای متنوع و بزکشدهاش را بارها و بارها به ما نشان داده که یکی از آنها هم یک بنز چندمیلیاردی یا کیسهای پر از سکه در کنار نام برند است تا من و شمای مخاطب هم بخریم و شاید ببریم!
اما آیا این کار برند را برای ما محبوب میکند؟ ما با برند وارد رابطه احساسی میشویم؟ متأسفانه باید بگویم که پول میتواند خوشبختی بیاورد اما کافی نیست!
بیشک برندهایی که صرفا با تبلیغات جایزهدار خودنمایی میکنند، اگر به شکل مقطعی، هدف فروش چندبرابر و افزایش نرخ فروش کالا و خدمات خود را دارند، میتوانند در دوره کمپین پرجایزه خود، فروش را به شکلی چشمگیر افزایش دهند، اما این کار نه برندینگ را محقق میکند و نه اعتماد مخاطب را به برند ما جلب میکند.
تا اینجا را خیلی از ما میدانیم و زیاد شنیدهایم؛ اما نکته مهم اینجاست که اگر بنز و بیامو را ناقابل تقدیم میکنیم، بهتر نیست کمی هم، فقط کمی، خلاقیت چاشنی آن کنیم تا لااقل گوشهای از برند را هم به رخ مشتریانمان بکشیم؟
خلاقیت همان چاشنی مهمی است که طعم کمپین را چندین برابر از هرچه که هست بهتر میکند و برند را به مخاطبانش نزدیکتر.
مثلا «طبیعت» یکی از همان برندهایی است که اینروزها سوییچ بنز رؤیاهایمان را از هر لحظه دیگری (مثلا!) به ما نزدیکتر کرده است، اما وقتی بیلبورد یا تیزر و محتواهایش در شبکههای اجتماعی را میبینیم، اولین تصویری که در ذهن مخاطب تداعی میشود، تصویر یک نمایشگاه خودروست!
به نظرم میرسد قرار است کمپانی مرسدس بنز در ایران، جدیدترین بنزهایش را به ما معرفی کند، نه آنکه یکی از برندهای حوزه FMCG بابت خرید کالاهایش به من بنز ارزانی کند! حتی اگر تبلیغ تا انتها تمام شود، چیزی که به ذهن مخاطب میآید، لذت برنده شدن آن خودرو و یکشبه ثروتمند شدن است، نه فکر کردن به کیفیت و مزه و ویژگیهای دیگر آن محصول یا برند!
وقتی به طراحی یک ایده جایگزین برای این دست از آگهیها فکر میکنم، سناریو را در ذهنم جور دیگری میچینم. مثلا فکر میکنم اگر این تبلیغات با کپیرایت «این طبیعت رؤیایی است» شکل میگرفت و در دل طبیعت و زمینهایی بکرِ شاید شمال کشور – طبیعت دستنخورده و اورگانیکی که زادگاه محصولاتش است – تیزرها را ضبط میکرد و قطعههایی کوچک و بزرگ را به شکل کارت یا چاپ در دل محصولاتش در بازار توزیع میکرد
تا مخاطبانش مانند یک بختآزمایی رؤیایی، صاحب چنین هدیهای شوند و حتی به سلیقه این چند برنده خوششانس برایشان ساختوساز هم میکرد، تا چه اندازه از کلیشه جایزههای خودرویی فاصله میگرفت. شاید بگویید دلش خوش است! اینها که از دو بنز چهار میلیاردی هم گرانتر میشود؛ اما باید بگویم خلاقیت خرج دارد، اما فروش همراه با برندینگ نیز ارزشش را دارد.