کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
برای چندمین بار بود که سامان درگوشی به من گفت: نکنه از فریبا حساب میبری؟ و من بلادرنگ پاسخ دادم، بله که حساب میبرم. شوخی که باهاش نداریم، داریم کار میکنیم، حرف حساب میزنه من هم قانع میشم و پاسخی نمیدم. و هنوز چهره سامان جلوی چشمم هست، روشن بود باورش نمیشه حالا که واکنش نشان دادم، این حرف را بزنم.
اما موضوع از آنجا شروع شد که توی جلسه قبلی برنامهریزی کارهای آینده، فریبا یادآوری کرد که باید مقدمات صحبت با سرمایهگذارها و جذب سرمایه جدید را فراهم کنیم. بگذریم از اینکه وظیفه من بود و خجالت کشیدم، ولی حرف درستی بود.
بچهها مقداری غرولند کردند که هنوز بودجه داریم و کار هم خوب پیش میره، چرا دوباره درگیر جذب سرمایه بشیم، مجبور شدم یک جلسه بذارم و بگم که برای کاملشدن برنامهها به منابع مالی بیشتر نیاز داریم و درآمدمون هم هنوز کافی نیست. بالاخره همه پذیرفتند، ولی مشکل پیشنهاد فریبا بود؛ میگفت بیایید کار برخورد با سرمایهگذار را شبیهسازی کنیم!
سمیرا و مهدی و محمد با نظر فریبا موافق بودند، ولی سامان و کامیار برای نخستین بار با هم موافق بودند که این کار شدنی نیست و بیشتر خندهداره تا مفید. حالا چند روزی هست همه فکر و خیالم شده جذب سرمایه به شکلی که مثل قبل وقت و انرژیمون رو نگیره.
گفتوگوهایی با فریبا داشتیم تا بفهمم منظورش از شبیهسازی چیه و کامیار هم مدام به من تکه میپراند که حالا شبیهساز کی راه میافته؟ صدا هم داره؟ حرکتها را هم شبیهسازی میکنه؟ چندنفره هست؟ روشن بود که پاسخ تکهپرانیهای کامیار یکی از آن لبخندهای ژکوند هست، ولی باید به حرف سامان واکنشی نشون میدادم. آخه ترس، اون هم من، اصلاً کی باور میکنه؟
وقت مناسبی بعد از ناهار پیدا کردم و سامان و کامیار را نگه داشتم تا گپی بزنیم. هنوز چیزی نگفته بودم که سامان با لبخند پرسید: هان، چیه کمک میخوای؟ مربی آموزش غلبه بر ترسهای نهفته میشناسم معرفی کنم؟ سرم را چرخاندم و دیدم کامیار هم دهانش تا بناگوش باز شده و داره میخنده، ولی اخمی کردم که خندهاش خشکید، سینه صاف کرد و گفت: خب میفرمودید؟
چند جملهای یادآوری زمان شروع کارمون رو کردم و اینکه چند بار پیش از ارائه طرح تمرین کردیم. گفتم مگر اون تمرین در واقع شبیهسازی نبود، چرا اون وقت درست بود حالا خوب نیست؟ مگر ما صدبار پیش خودمون پرسشهایی رو که فکر میکردیم میپرسند، از خودمون نپرسیدیم؟
خب سرمایهگذار هم همینه. شبیهساز که فقط توی فیلمها نیست، خودمون شرایط رو شبیهسازی کنیم، چه ایرادی داره، برای نتیجهگیری آماده میشیم. کامیار پاسخ داد: من موافقم اتفاقاً همین چند روز پیش تجربه کردم، با پسر برادرم رفتیم پارک ساعی شبیهساز چهاربعدی داشت، کلی چیز یاد گرفتم، خیلی با حال بود، فقط لامصب قیمت بلیتش گرون شده.
پیش از آنکه من گوشش رو بپیچونم، با شتاب از اتاق بیرون رفت. بالاخره اگر شبیهسازی خودمون به اندازه شبیهساز چهاربعدی پارک ساعی هم به یادگیری کمک کنه، به نظرم خوبه. از فریبا خواستم خودش این کار رو دنبال کنه تا من هم برم دنبال کامیار.