آیا پیش آمده که وقتی عکسهای یک دورهمی را میبینید، ته دلتان یکجوری بشود و همانطور که دندان خشم بر جگر خسته میفشرید، بگویید: «اصلاً هم دوست نداشتم به این مهمانی دعوت باشم. قیافههایشان را نگاه کنید؛ قشنگ معلوم است که دارد بهشان خوش نمیگذرد و الکی میخندند.» بعد هم سریع بروید و یک استوری دورو کنجد داغ بگذارید و بنویسید: «یک عقاب همیشه تنهاست.»
پیش نیامده؟ خب راستش برای من هم پیش نیامده و با دیدن دورهمی اهالی کسبوکارها در روز فناوری اطلاعات، از اینکه آنجا نبودم، به هیچوجه دلم نسوخت. جناب سردبیر که به مهمانی رفتی! بنده به شما تأکید میکنم: «اصلاً هم درد نداشت.»
اینهفته به طرز غریبی از آن آقای خرمایهداری که نمیخواهم اسمش را بیاورم خبری نیست. ظاهراً سرتیتر خبرهای هفته گذشته، شخص شخیصتر و مهمتری است. کسی که در کارخانه شخصیاش یک محصول صادراتی بدون دخالت دست تولید میشود و اینطور که این و آن میگویند هزاران خاصیت و کرامات دارد. این محصول صادراتی کاه و یونجه بیخاصیت را از طرفی تحویل میگیرد و از آن طرف دارویی حیاتبخش و مفرح ذات و مُمِدّ حیات تحویل میدهد. از چه دارم حرف میزنم؟ بله؛ عنبر نسارا.
محصول صادراتی الاغهای عزیز تا آخرین ساعاتی که بنده در حال نوشتن این متن بودم، به کیلویی 80 هزار تومان رسیده بود. یعنی جناب خر اگر فقط روزی 10 کیلو صادرات غیرنفتی داشته باشد، ماهی 12 میلیون تومان کاسب است. خب همانطور که میبینید، این بزرگوار همچین خرِ خر هم نبوده و توی این مدت روی محصول و کسبوکار خودش کار تبلیغی مناسبی کرده و بازاریابی خوبی داشته است. تازه توجه داشته باشید که این کسبوکار چیزی توی مایههای بخور و بخواب است. نه مجوز میخواهد، نه توسعه خاصی لازم دارد، نه حتی به سرمایهگذار خاصی نیاز است. کافی است دشت فراخ باشد و دستگاه هاضمه مشغول.
اما در این جهان نابرابر همه عالم جمع شدهاند و قربان صدقه امثال دارا خسروشاهی میروند که چطور توانسته یک شرکت تاکسی اینترنتی ضیقّی را به غول مسافرکشی جهان تبدیل کند. حالا ما با این کاری نداریم که هر جا صحبت از مسافرکشی است، نام یک ایرانی میدرخشد. شما به این توجه داشته باشید که اوبر برای توسعه کسبوکار خود حتی مجبور شده از کراوات کسی مثل مکرون آویزان شود؛ اما جناب خر چه؟ جذابِ مغرور لعنتی!
همانطور که خمارخمار دارد به اطرافش نگاه میکند، آرام و بدون عجله کاه و یونجهاش را میخورد و بعد اجازه میدهد بقیه کارها را اندرون خستهدلش انجام دهد. انگار که میداند هر چقدر مشتری را تشنه و مشتاق نگه دارد، مشتری بر او بیشتر میجوشد.
حالا گوشتش به کنار، ما نمیدانیم این جناب خر، از خواص شیرش هم خبر دارد یا نه.
با کسبوکار خویش توانا و پیش بود
در فکر فاکتور و عدد و قبض و فیش بود
خوابیده بود و یونجه بر بدن خستهاش زده
جدی و پرتلاش سر کسب خویش بود