کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
تکرار شدن بیاختیار برخی واژهها، جملات یا حتی بخشهایی از یک شعر در ذهن گاهی برای من رنجآور است. هفته پیش توی خیابان جمله پشت یک کامیون که نوشته بود “رفیق بیکلک مادر” برای چند ثانیه جلوی چشمم بود اما چند روز برای هزاران بار در ذهنم تکرار شد.
وقتی به سامان در اینباره گفتم، کمی گوشه سیبیلش را تاب داد و انگار که قرار است حرف خردمندانهای بزند، گفت: «اشکال از خالی بودن این کلّه پوک است.
بهتر است بیشتر مطالعه کنی!» ولی میدانم که ربطی به پوکی کله من ندارد و سامان هم میخواست یادآوری کند که به اندازه گذشته برای خواندن کتاب وقت نمیگذارم؛ گرچه اینکه کلماتی توی سرم رژه بروند، کمکم به موضوعی روزمره تبدیل شده است.
از دیروز هم این جمله «من که جیکوجیک میکنم برات، بذارم برم؟» به قول کامیار روی مخم یورتمه میرود. حالا بیشتر از آنکه فکر کنم ای کاش سوار تاکسی نشده بودم که خواندن این داستان قدیمی را بشنوم، به این فکر هستم که چرا ناخودآگاه این جمله را با وضع و روز خودمان پیوند زدم و بلندبلند بازخوانی کردم؟
از همان تاکسی که پیاده شدم، در محل جلسهای حاضر بودم که قرار بود من و گروهی از صاحبان کسبوکار با برخی از مدیران درباره مشکلات صحبت کنیم و من بیشتر از گفتههای حاضران این جمله را در گوشم میشنیدم: «من که جیکوجیک میکنم برات، بذارم برم؟»
نوبت صحبت به من که رسید، رو به مدیر انقلابی که از نازکدلی گروهی از افراد گلایه میکرد و میگفت نبودن برخی از این افراد آنچنان هم که فکر میکنند مشکلساز نیست، بیاختیار گفتم: «من که جیکوجیک میکنم برات، بذارم برم؟»
دریافتم که بیشتر افراد مانند همکاری که کنارم نشسته بود به خنده افتادند، اما توی آن چند ثانیهای که حاضران جلسه با شگفتی منتظر شنیدن باقی جملات من بودند و حتماً میپرسیدند این چه چرندیاتی است که این آدم میگوید، خودم را جمع کردم و پرسیدم: «چرا به سودمندیهای پنهان و آشکار کارآفرینان و نوآوران فکر نمیکنید؟
گیرم که لازم باشد برای رونق کارشان زحماتی هم بکشید و روندهایی را تغییر دهید، در برابر خدمتی که به کشور و مردم میکنند ناچیز است.
شما که برای هر حرکت کارآفرینان هزار گیروبند میگذارید که نکند روزی فلان آسیب ایجاد شود، مهربانانهتر نگاه کنید؛ چرا نمیتوانید مثل آن پیرزن مهربان داستان «مهمانهای ناخوانده» باشید؟» چون کسی چیزی نگفت، من هم پررو شدم و ادامه دادم: «من که میومیو می کنم برات، موشارو چپو میکنم برات، بذارم برم؟…
من که قار و قار میکنم برات، همه رو بیدار میکنم برات، بذارم برم؟… من که قدقد میکنم برات، تخم بزرگ میکنم برات، بذارم برم؟»
نمیدانم اینکه تصمیمی در جلسه گرفته نشد، به خاطر میومیو، قار و قار، قدقد من بود یا چیز دیگری، ولی با اصرار حاضران ناگزیر شدم در جلسه غیررسمی پس از جلسه اصلی هم بمانم. ناهاری میل شد و به نظر میرسد تصمیماتی هم گرفته شد.
پینوشت: کتاب «مهمانهای ناخوانده» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1345 منتشر شد. نویسنده این کتاب فریده فرجام (۱۳۱۳) کارگردان، نویسنده، شاعر و نخستین زن نمایشنامهنویس ایرانی است .