کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
استارتاپها نقشی اساسی در رشد اقتصادی کشورها و ایجاد اشتغال، ثروتآفرینی، ارتقای نوآوری و افزایش رقابت ایفا میکنند، اما دسترسی این نوع شرکتهای نوپا به منابع مالی به دلیل ویژگیهای ذاتی آنها محدود است. یکی از کارآمدترین راهکارهای تأمین سرمایه شرکتهای استارتاپی فناوریمحور و مقیاسپذیر، سرمایهگذاری خطرپذیر است. سؤال اینجاست که چگونه کسبوکارهای نوآور میزان موفقیت خود را در عملیاتی کردن ایده به حداکثر برسانند و در فرایند ارزیابی طرح چنان قوی ظاهر شوند که نظر سرمایهگذاران خطرپذیر را به خود جلب کنند. این مقاله با هدف به اشتراکگذاری درسآموختههای حاصل از تجربیات شخصی نویسنده در ارزیابی بیش از پنج هزار طرح و ایده کسبوکار نوآورانه (استارتاپی) به نگارش درآمده است. در ادامه، این درسآموختهها از دو دیدگاه سرمایهگذار خطرپذیر و کسبوکارهای نوپای نیازمند سرمایهگذاری بیان میشوند.
از دیدگاه سرمایهگذار خطرپذیر
۱. با توجه به تعدد طرحهای پیشنهادی ارائهشده به سرمایهگذاران خطرپذیر و لزوم ارزیابی طرحهای نوآورانه، باید بتوان با معیارهای درست و دقیق، فرایند تصمیمگیری برای سرمایهگذاری را در شرایط عدم قطعیت، تسریع بخشید. اینکه آیا کسبوکار ارزیابیشده قابلیت رشد دارد یا خیر، موضوعی چالشی است. اینجاست که اهمیت معیارهای تصمیمگیری درست و مطابق با فضای صنعت و کسبوکار هر ایده، برای سرمایهگذاری در طرح بیشتر مشخص میشود.
۲. زمانی که کسبوکاری نوآورانه، مراحل رشد خود را سپری کرده و به مراحل بالاتر سرمایهگذاری رسیده است، اهمیت ارزیابی ویژه دوچندان میشود. درست جایی که به گمان عموم، همهچیز با توجه به اطلاعات بیشتر، باید سادهتر باشد، ناگهان با معادلات حلنشده بسیاری روبهرو میشوید که شما را به ابتدای مسیر بازمیگرداند.
رشد کسبوکار همیشه باعث افزایش پیچیدگی و حساسیت ارزیابی و ارزشگذاری آن خواهد شد؛ بهطوری که ممکن است خطایی کوچک، پیامدهای بسیار سنگینی برای سرمایهگذاران و کارآفرینان داشته باشد؛ بنابراین نمیتوان در این مرحله بهصورت شهودی تصمیم گرفت و تسلط کافی بر مدلها و نظریهها الزامی است.
شاید اینطور به نظر برسد که مدلهای مالی و تئوریهای ارزشگذاری با واقعیت سازگار نیستند، اما این روشها امتحان خود را پس دادهاند و اتفاقاً فرایند تبدیل شدنشان به مدل، مبتنی بر واقعیت بوده است. به اعتقاد نویسنده، نمیتوان تأثیر جادویی مدلها را نادیده گرفت.
3. از دیگر نکات حائز اهمیت در فرایند ارزیابی، نداشتن گرایش مثبت یا منفی نسبت به کسبوکار مورد ارزیابی است. وقتی در جایگاه سرمایهگذار خطرپذیر قرار میگیرید، باید ارتباط نزدیکی با کارآفرینان داشته باشید تا با همراهی آنان مسیر رشد و توسعه کسبوکار را تعیین کنید.
اتفاقات مثبت و منفی که در این فرایند رخ میدهند ممکن است گرایش مثبت یا منفی نسبت به طرح و مجریان آن ایجاد کنند. این اتفاقها، پیشبینیها را تحتتأثیر قرار میدهند و زمانی که به قضاوت کیفی درباره کسبوکار نیاز دارید، خطا رخ میدهد و گرایشها و تعصبات خاص مسیر ارزیابی را مخدوش میکند.
4. موضوع دیگری که ممکن است نتیجه ارزیابی را تحتتأثیر قرار دهد، شناخت نسبت به ماهیت کسبوکار و افراد درگیر توسعه آن است. طرحهایی که آنها را محققان دانشگاهی توسعه دادهاند، پیچیدگی فناوری بالایی دارند و افراد درگیر در این طرحها که از محیط دانشگاه و آزمایشگاه آمدهاند نسبت به افرادی که در حوزه فناوری اطلاعات، مدلی آزمایششده را بومیسازی کردهاند، خصوصیات متفاوتی دارند.
تمرکز محققان دانشگاهی بر تحقیقات پایه به آنها اجازه نمیدهد کسب مهارتهای کسبوکاری، شبکهسازی، مالی و غیره را متناسب با فرایند تجاریسازی فناوری پیش ببرند. همچنین، میزان ریسکپذیری آنها معمولاً کمتر از سایر کارآفرینان است (اگرچه استثنا همهجا وجود دارد). از طرفی، نحوه تعامل با آنها با توجه به شأن علمی و دانشگاهیشان، به ظرافت بیشتری نیاز دارد.
نتیجه ارزیابی چندین و چند طرح اینچنینی، این واقعیت را نشان میدهد که تعامل با اینگونه افراد در مرحله ارزیابی باید بیشتر باشد و باید با طرح پرسشهای مقدماتی بیشتر، سعی شود از پایه و اساس، مدل و طرح کسبوکار آنها مورد بازبینی و بازطراحی قرار گیرد.
5. فرهنگ سازمانی، قلب تپنده هر کسبوکاری، بهویژه استارتاپهاست. این فرهنگ، مجموعهای از ارزشها، باورها، هنجارها و رفتارهایی است که بر تصمیمگیریها، تعاملات و عملکرد اعضای سازمان تأثیر میگذارد. یک فرهنگ سازمانی قوی، میتواند یک مزیت رقابتی باشد و به استارتاپها کمک کند تا در بازارهای رقابتی موفق شوند.
سرمایهگذاران بهخوبی میدانند که یک ایده خوب بهتنهایی کافی نیست. آنها به دنبال تیمهایی هستند که بتوانند ایدههای خود را به واقعیت تبدیل کنند. یک فرهنگ سازمانی قوی نشاندهنده وجود تیمی منسجم، متعهد و باانگیزه است که میتواند بر چالشهای پیش رو غلبه کند.
از دیدگاه کسبوکارهای نوپای نیازمند سرمایهگذاری
ارزیابی بیش از پنج هزار طرح، ایده و کسبوکار نوآورانه، نقطه اتکایی برای پاسخ به یکی از مهمترین پرسشهای حوزه نوآوری خواهد بود؛ اینکه چه عواملی بیش از همه در موفقیت کسبوکار نوآورانه در فرایند ارزیابی طرح تأثیرگذار است؟
1. بدون شک بازار مهمترین عامل در موفقیت کسبوکار نوآورانه است که میخواهد خارج از چهارچوبهای فعلی عرضهوتقاضای بازار فعالیت کند. درواقع، ایده کسبوکار نوآور پاسخ به شکافی است که در بازار شناسایی شده است و برای بهرهبرداری از آن، محصول یا خدمت طراحی میشود. معمولاً در بازار مکانیزمهای عرضهوتقاضا کل ظرفیت بازار را بهطور بهینه پوشش نمیدهد. برای مثال، در مدلهای تاکسی اینترنتی، ایجاد پلتفرمهای جدید باعث شده عرضه خدمات حملونقل به شکل بهینهتری تقاضای مشتریان را پاسخ دهد. در دسترس بودن تاکسی در هر نقطهای که دسترسی به اینترنت وجود دارد، باعث شده با توجه به کاهش هزینهها، مشتریان بیشتری از این خدمت استفاده کنند، در صورتی که مشتریان مدلهای سنتی، تنها قشر خاصی از مردم یا سازمانها و شرکتها بودند. با توجه به اینکه در ایران، اکثر کسبوکارهای نوآور، کپی کسبوکارهایی هستند که در خارج از کشور تجربه شدهاند، بررسی بازار اهمیت زیادی دارد. بدون توجه به وضعیت بازار بومی و شناسایی دقیق مکانیزمهای عرضهوتقاضا نمیتوان به موفقیت هر مدل کسبوکاری که مشابه خارجی دارد، امیدوار بود.
2. ارزش پیشنهادی، نحوه بخشبندی بازار، نوع راههای ارائه محصول و چگونگی ارتباط با مشتری، فعالیتهای اصلی، شرکا و کیفیت منابع کلیدی لازم برای انجام کار را نشان میدهد. متأسفانه بیشتر طرحهای ارزیابیشده حکایت از آن دارد که فقط چند مورد خاص، قادر به طراحی مدل کسبوکار منسجم و یکپارچه هستند و اکثر طرحها، تعریف دقیقی از ارزش پیشنهادی کسبوکار خود ندارند که این خود منجر به اشتباه در انتخاب بازار، کانال، نیروی انسانی، شرکای کلیدی و غیره میشود.
3. ارائه ارزش پیشنهادی شناساییشده، نیازمند نیروی انسانی کاملاً متناسب با الزامات فرایندی پیادهسازی آن است. هر مدل کسبوکاری باید افراد متناسب با خود داشته باشد و نمیتوان چکلیست استانداردی از مهارتهای لازم برای افراد متصور شد. نیازمندیهای مختلف، منجر به تعریف و الزام مهارتهای متفاوت میشود، زیرا در برخی از کسبوکارها، بعد فنی کار و در برخی بعد کسبوکار اولویت دارد. برخی به ارتباطات کسبوکاری نیاز دارند و برخی دیگر به ارتباط نزدیک با مشتریان. وجود مهارتهای مکمل در کسبوکار با توجه به ارزش پیشنهادی تعریفشده میتواند متضمن پیادهسازی صحیح ایده کسبوکار باشد.
4. نکته مهم دیگر در ارزیابی کسبوکارها، میزان مشترک بودن آرمانهای بنیانگذاران است. هرچه بین آرمانهای بنیانگذاران اشتراک بیشتری وجود داشته باشد، میزان موفقیت نیز بیشتر خواهد بود. اهمیت این موضوع در سختیها و نشیبهای کسبوکار دیده میشود؛ آنجا که به نظر تمام پیشبینیها از اتفاقات رخداده عقب هستند و کسبوکار به پایان خود نزدیک است. در این وضعیت، تنها ایمان مشترک است که میتواند مسیر کسبوکار را تغییر دهد و شکست را به پیروزی بدل کند.
5. کسبوکارهای نوآور همواره مبتنی بر مفروضاتی هستند که ممکن است در جریان پیادهسازی ایده دچار تغییر و تحول شوند. بررسی بازار و شناسایی فرصتهای قابل بهرهبرداری، مستلزم داشتن خلاقیت است. افراد خلاقی که تجربه یا شناختی نسبی در یک حوزه کاری دارند با کنار هم قرار دادن تکههای مختلف به مدل جدیدی از کسبوکار دست مییابند که میتواند در آینده بهعنوان مدلی نوآورانه در بازار فعالیت کند. البته خلاقیت و نوآوری همیشه با انحرافاتی همراه است که ناشی از اصل پذیرفتهشده عقلانیت محدود انسان است. خلاقترین افراد نیز نمیتوانند از موفقیت کار خود اطمینان داشته باشند و تنها راه اطلاع از اینکه مدل شناساییشده موفق خواهد بود یا خیر؛ تجربه و عمل است.
پیادهسازی مدل کسبوکار نشان میدهد که مفروضات تا چه حد با واقعیتها مطابقت دارند و تا چه حد باید تغییر کنند. چابکی و انعطاف تیم در بهکارگیری مفروضات جدید و تغییر روش کار، میزان موفقیت کسبوکار را افزایش میدهد و ادامه مسیر را مشخص میکند. افرادی که شناخت دقیقی از بازار کسبوکار خود ندارند و براساس مفروضات محدود روی یک مدل خاص اصرار میورزند، هیچگاه به موفقیت نخواهند رسید.
6. آنچه در ذهن بنیانگذاران وجود دارد و آنچه پیادهسازی شده، نیازمند ارائهای است که مدل ذهنی سرمایهگذاران را هدف قرار دهد و به مدل ذهنی کارآفرینان نزدیک کند. اشتباهی که بیشتر بنیانگذاران انجام میدهند، بیتوجهی به این نکته است که وقتی مقابل سرمایهگذار قرار میگیرند، نباید انتظار داشته باشند سرمایهگذار در همان ابتدا تمام جزئیات کار را درک کند. بنیانگذاران با این ذهنیت که مدل آنها بهترین است و نیازی به تلاش و برنامهریزی برای ارائه مناسب نیست، به سراغ سرمایهگذار میروند که باعث میشود در همان جلسه اول احساس ناامیدی نسبت به جذب سرمایه داشته باشند و تمام تلاشهای خود را ازبینرفته ببینند. در صورتی که با شناخت مناسب از مدلهای ذهنی سرمایهگذاران میتوان ارزش پیشنهادی کسبوکار را طوری ارائه داد که نظر سرمایهگذار جلب شود.
7. مطالعات نشان میدهند که شرکتهایی که فرهنگ سازمانی قویتری دارند، عملکرد مالی بهتری نیز دارند. برای مثال، مطالعهای از دانشگاه واریک، نشان میدهد که شرکتهایی که فرهنگ سازمانی قویتری دارند، چهاربرابر بیشتر از سایر شرکتها رشد میکنند.
کلام آخر
در این مقاله، تلاش شد با نگاهی به آینده، به اهمیت ارزیابی دقیق کسبوکارهای نوآورانه پرداخته شود. ارزیابی صحیح، نهتنها به انتخاب طرحهای موفق کمک میکند، بلکه به پایداری و رشد بلندمدت استارتاپها نیز کمک شایانی خواهد کرد. شناخت عمیق از عوامل مؤثر بر موفقیت استارتاپها، به سرمایهگذاران و کارآفرینان کمک میکند تا طرحهایی با ظرفیت رشد بالا را شناسایی کرده و از منابع خود به بهترین نحو استفاده کنند.