کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
سرمایهگذاری خطرپذیر روزبهروز در حال ضعیف و لاغرتر شدن است. به دلیل مشکلات تحریم، بیثباتی اقتصاد و رگولاتوری و… سرمایهگذاران جهانی به سرمایهگذاری روی کسبوکارهای ایرانی علاقهای نشان نمیدهند و سرمایهگذاران ایرانی هم به همین دلایل و میزان تورمی که تولید را خالی از معنا میکند، تا حدود زیادی پا پس کشیدهاند.
در چنین شرایطی شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر اسمارتآپ همچنان به دنبال راههایی است که بتواند مانند سالهای گذشته در این حوزه ایفای نقش کند. کسبوکاری که در یک سال و نیم گذشته روی ۱۴ استارتاپ سرمایهگذاری کرده، حالا به دنبال راهکارهای جدید است.
احمد واشقانی فراهانی، مدیرعامل اسمارتآپ میگوید بازیگران سنتی که صاحبان هلدینگهای معظم هستند، میتوانند نقش مهمی در زمینه سرمایهگذاری روی استارتاپها ایفا کنند، به این شرط که استارتاپها بتوانند کسبوکار خود را روی زنجیره ارزش این هلدینگها تعریف کنند. فراهانی در گفتوگوی پیش رو از وضعیت حال حاضر سرمایهگذاری خطرپذیر در ایران میگوید و آیندهای که در انتظار فعالان اکوسیستم استارتاپی است.
شما مدتهاست در اکوسیستم نوآوری فعالیت دارید و شاهد فراز و فرودهایش بودهاید. به نظر میرسد امروز در نقطهای ایستادهایم که اکوسیستم در حال پوستاندازی است. نقاط مثبت و منفی تغییراتی که در ۱۰ سال گذشته روی داده، چه میدانید؟ استراتژی کسبوکارها با توجه به این تغییرات چه باید باشد؟
این گزاره بسیار مطرح شده که اکوسیستم استارتاپی در ایران نوپاست و نمیتوان از آن انتظارات یک اکوسیستم بالغ را داشت. برای همین فکر میکنم اولین مسئله گامبرداشتن در مسیر بلوغ است. شاید در حال حاضر بگویند استارتاپ باکیفیت کم شده، ولی واقعیت این است که استانداردهایی ذهنی برای بنیانگذاران بهصورت کلی ایجاد شده و آنها دارند با فضای واقعیتری دستوپنجه نرم میکنند.
دیگر فروش یک آینده از جنس لباس پادشاه نیست، بلکه از جنس ایجاد ارزش است. در ابتدا اکوسیستم فضای بازتری داشت و احتمال موفقیت بسیاری از استارتاپها بالا بود، اما در حال حاضر رقابت جدیتر است و مجموعههای بیشتری در حال فعالیت هستند. بهعلاوه مشتری که در انتهای زنجیره ارزش ایستاده، قدرت خرید کمتر و سبد خرید کوچکتری دارد. بنابراین رقابت دشوارتر میشود. حسن این اتفاق به این است که تیمها از نظر ذهنی بالغتر میشوند، ولی از سویی دیگر احتمال موفقیت هم در حال کاهش است.
چرا؟
بهخاطر کوچکشدن اقتصاد. چه B2B نگاه کنیم، چه B2C، در انتها مصرفکننده در حال کمشدن است. گزینههایی که مشتری حاضر است انتخاب کند، کاهش مییابد و تنها نیازهای اصلی پابرجا میمانند. بسیاری از نیازها آرامآرام از سبد خرید مشتری نهایی، چه کسبوکارها و چه افراد جامعه، حذف میشوند و به سمت کف هرم مازلو در حال حرکت هستیم.
از سویی دیگر انتظار ورود جریان مالی بینالمللی در ابتدای کار اکوسیستم بسیار بیشتر بود و در حال حاضر نسبت به ورود این جریان مالی امیدی وجود ندارد. کمااینکه مدتهاست هیچ پولی وارد ایران نشده است. این یک چالش بسیار بزرگ است و به این معنی است که شما بهعنوان استارتاپ ظرفیت توسعه بینالمللی و دستیابی به معنای واقعی اسکیل را از دست میدهید؛ زیرا سرمایه بینالمللی و دستیافتن به بازار بینالملل است که میتواند به ظرفیت اسکیل یک استارتاپ معنا دهد.
بهطور کلی باید دو وجه اصلی وجود داشته باشد تا به کسبوکاری نام استارتاپ اطلاق شود؛ یکی فضای ابهام است و دیگری ظرفیت اسکیلکردن. فضای ابهام برای استارتاپهای ایرانی پابرجاست و حتی چند برابر بزرگتر هم شده، ولی فضای اسکیلکردن چندین برابر کوچکتر شده است. این باعث میشود معنای استارتاپ کمرنگ شود و کسبوکارها به سمت SME شدن تمایل پیدا کنند.
اکنون یکی از پارامترهای فریبنده این است که مجموعههای صنعتی و بازارهای سنتی درخواست ورود به این بازار را دارند. این یک جریان مالی جدید است که شاید بتوان گفت به سمت فضای سرمایهگذاری خطرپذیر در حال حرکت است، ولی باز هم اعداد چندان جذاب در کار نیست و سهم سرمایهگذاری خطرپذیر از کل سرمایهگذاریها برای توسعه کسبوکار در بسیاری از هلدینگها و مجموعههای سنتی بسیار کوچک است.
در انتها میتوان گفت ماهیت استارتاپ در حال تضعیف است و این مسئله برایند کمشدن احتمال اسکیل و کاهش پول است که این دومی جوابی برای آن بعد ابهام استارتاپ بود و میتوانست فضای کشف و شهود را به استارتاپ بدهد. در حال حاضر نه پولی برای کشف وجود دارد و نه احتمالی برای اینکه اگر مسیر را هم کشف کردید، بتوانید در آن اسکیل کنید. منابع انسانی هم که داستان جداگانهای است و روزبهروز جمعیت نیروی کار ماهر بازار کمتر میشود.

چیزی که در این دوران میبینیم، این است که علاقه سرمایهگذاران خطرپذیر به سرمایهگذاری در کسبوکارهای کوچک و راندهای ابتدایی کاهش یافته است. احتمالاً بخشی از آن به دلیل ناپایداری شرایط اقتصادی و رگولاتوری باشد که سرمایهگذار را ملزم میکند در کسبوکاری و در مرحلهای سرمایهگذاری کند که در عرض یکی، دو سال بازدهی داشته باشد. شما برآوردتان چیست؟ چنین مسئلهای چه تأثیری بر اکوسیستم استارتاپی خواهد گذاشت؟
بهطور کلی هر نوع رشدی سیری دارد. شما زمانی که نقطه صفر و نطفه اولیه را حذف کنید، به تبع آن در سالهای آینده هیچ چیز بالغی نخواهید داشت. با کمشدن سرمایهگذاری که خود علت است و معلولش کمشدن استارتاپهای کوچک است که تلاشی برای ساخت آینده دارند، ما هفت سال دیگر استارتاپ بزرگی هم نخواهیم داشت، زیرا صف اول در حال حذفشدن است و بدون زاد و ولد فرد بالغی به وجود نمیآید. بنابراین اولین تبعات چنین رویکردی همین است.
واقعیت این است که هرچه شفافیت آینده کمتر باشد، احتمال اینکه بخواهید آینده بلندمدتتری را در نظر بگیرید و بر اساس آن اقدام کنید، کاهش مییابد. زمانی که منِ نوعی نمیدانم چهار سال دیگر کشور در چه حدودی از شرایط اقتصادی است، طبیعتاً دنبال گزینهای نمیروم که شاید هفت سال دیگر نتیجه بدهد؛ بلکه به سراغ تیمی میروم که یکی، دو سال بعد میتواند بار بدهد. در نتیجه عمق دید کم میشود و طبیعتاً گزینههایی را انتخاب میکنید که داخل آن عمق دید باشند. بسیار هم منطقی است.
حرف شما درست است. سرمایهگذاران بیشتر به دنبال مجموعههایی هستند که در عمق دیدشان قرار بگیرد. البته با وجود اینکه ورود به ارلیاستیج با منطق سرمایهگذاری در حال کاهش است، ولی بسیاری از مجموعههایی که دوست دارند در این بخش سرمایهگذاری کنند، اما دانش کافی ندارند، برای کاهش ریسک، سرمایهشان را به تعدادی سرمایه کوچک تبدیل کرده و روی استارتاپهای ارلیاستیج سرمایهگذاری میکند. اما از آنجا که هدف مشخصی ندارند، اصولاً آورده خاصی هم از این سرمایهگذاری به دست نمیآورند.
به نظر میرسد آرایش ویسیها و سرمایهگذاران خطرپذیر در حال تغییر است. اتفاقاتی که طی چند ماه اخیر روی داده نیز تأثیر دیگری بر این آرایش گذاشته است؛ عدهای عقب کشیدهاند و افراد و مجموعههای دیگری پیش آمدهاند. از نظر شما تغییرات به چه شکل بوده و در حال حاضر کنشگران سرمایهگذاری خطرپذیر چه کسانی هستند؟
واقعیت این است که هرچه شفافیت آینده کمتر باشد، احتمال اینکه بخواهید آینده بلندمدتتری را در نظر بگیرید و بر اساس آن اقدام کنید، کاهش مییابد.
میتوانم بگویم مهمترین مجموعههایی که شاید در حال حاضر اشتیاق سرمایهگذاری دارند، همان بازیگران سنتی هستند.
منظورتان از بازیگران سنتی امثال ماموت است؟
ماموت البته در حوزه سرمایهگذاری از پیشگامان است، زیرا خیلی وقت است در حال سرمایهگذاری روی این فضاست، ولی از نظر کاراکتر هلدینگی بله، چنین مجموعههایی که ریشه اقتصادی عمیقی دارند و انباشت سود عملیاتی داشتهاند، به این سمت حرکت کردهاند که بهرهای از این انباشت ببرند. طبیعتاً یکی از انواع دارایی که میتوانند روی آن سرمایهگذاری کنند، استارتاپ است.
بنابراین، حرف شما درست است و آرایش تغییر کرده و آنها که از جنس ویسی بودند، فعالیتشان کمتر شده، زیرا ایجاد بازدهی اقتصادی در استارتاپ دشوار شده است. زمانی که شما داراییهای متورم دارید و تقریباً میتوان گفت در حال حاضر هر جنس فاسدنشدنی بر اساس رشد تورم و نرخ دلار سالانه ۸۰ درصد بازدهی میدهد، با استارتاپ باید چه کاری انجام دهید که ۶۰ تا ۸۰ درصد بازدهی داشته باشید؟ منطقاً بهتر است همان دارایی فاسدنشدنی را نگه دارید و ۸۰ درصد بازدهی خود را بدون دردسر داشته باشید.
ایجاد بازدهی اقتصادی برای ویسیها بسیار سخت شده و سیویسیها هم بیشتر به دنبال کشف و شهود هستند و بخش بزرگی از آنها هنوز به آن مسیر درست سرمایهگذاری که به آن IPS (Investment Policy Statement) میگویند، نرسیدهاند. چون IPS ندارند و نمیدانند کجا باید سرمایهگذاری کنند، بیشتر در حال کشف و شهود هستند و نهایتاً بازی را یاد میگیرند.
سیویسیها منظورتان کدام است؟ میتوانید نام ببرید؟
بیشتر آنها در حال تأسیس هستند و در گفتوگوهایی که با هلدینگها میشود، این را میشنویم که ما هم میخواهیم سرمایهگذاری خطرپذیر انجام دهیم. وقتی میپرسیم چطور میخواهید این کار را انجام دهید، میگویند میخواهیم یک صندوق جسورانه سیویسی تأسیس کنیم. اگر بخواهم مثالی از سیویسی بزنم، نمونهاش را سکو که زیرمجموعه بانک پاسارگاد بود، میدانم. اصولاً آن دسته از شرکتهایی که زنجیره ارزش بزرگی دارند، به سمت سیویسی حرکت کردهاند.
با وجود آنکه چندان توصیه نمیشد سرمایهگذاران حقیقی وارد فضای سرمایهگذاری خطرپذیر شوند، دیدیم پشت برخی صندوقها، سرمایهگذاران حقیقی قرار دارند. با این وضعیت اینترنت و اتفاقاتی که طی ماههای اخیر روی داده، به نظر میرسد کامیونیتی سرمایهگذاران حقیقی کوچکتر از قبل شده و کار صندوقها نیز دشوارتر شده است. ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟
اگر مهد سرمایهگذاری خطرپذیر در این مدل استارتاپی را آمریکا در نظر بگیریم، ورود افراد حقیقی به این بخش قانونگذاریشده است. اگر فردی تمکن مالی داشته باشد، تنها اجازه دارد بخشی از داراییاش را در این بازار بیاورد، زیرا همواره قانونگذار به دنبال این است که جامعه در ریسک نرود و ساختار تصمیمگیری افراد حقیقی با کمپانیها متفاوت است. در ایران نیز به همین صورت است.
باید تعداد افرادی که حق داشتند در این بازار سرمایهگذاری کنند، خیلی محدود میبود. افرادی که در بازار میماندند، اکثراً علاقه شخصی داشتند، چون ایجاد بازدهی اقتصادی واقعاً با تکسرمایهگذاری کار سختی است. گرچه آنها که درست سرمایهگذاری کردند، خیلی خوب توانستند از این بازار پول دربیاورند، با وجود اینکه فقط روی یک مورد برنده سرمایهگذاری کرده بودند.
اما واقعیت این است که افراد حقیقی هیچوقت مهمترین بازیگران این بازی نبودهاند و کماکان هم نیستند. بنابراین شاید بتوان گفت تغییر قابل توجهی نتوانیم برایشان متصور شویم. اما در هر صورت چون قانونگذار محدودشان کرده و کامیونیتیشان محدود بوده، همان افراد هستند که مثل گذشته فعالیت دارند.
اسمارتآپ با چه مدلی کار میکند؟
تا سال ۱۴۰۰ تمام سرمایهگذاریهای اسمارتآپ با سرمایه سهامداران بود. سهامداران اول افراد حقیقی بودند مانند امین پهلوانزاده، رضا باقری و ایمان عقیلیان. از جایی به بعد صندوق توسعه تکنولوژی (به مدیریت رضا زرنوخی) و صندوق توسعه فناوریهای نوین (به مدیریت سید روحالله میرامینی) به این مجموعه اضافه شدند و افزایش سرمایهای داخل اسمارتآپ دادند.
تمام سرمایهگذاریها از همین طریق بود. از سال ۱۴۰۰ ما یک صندوق سرمایهگذاری جسورانه و با ماهیت یک شرکت خصوصی سهامی خاص طراحی کردیم که تا پیش از آن هم در این فضا این قالب وجود نداشت و نمیدانم الان هست یا نه. ۱۴ سرمایهگذاری یک سال و نیم اخیر ما از طریق همین شرکت انجام شده است.
میزان فاصله بین رقم تزریقی سرمایهگذار و واقعیت مورد نیاز استارتاپ روزبهروز در حال افزایش است و این اتفاق معلول فضای اقتصادی کشور است
یکسری رقمها درباره سرمایهگذاری روی استارتاپ در مراحل مختلف شنیده میشود، ولی سرمایهگذاریها با ارقام دیگری اتفاق میافتد. در حال حاضر چه رقمی را برای سرمایهگذاری روی یک استارتاپ در راندهای اولیه مناسب میدانید و سرمایهای که به استارتاپها تعلق میگیرد، چقدر است؟
میزان فاصله بین رقم تزریقی سرمایهگذار و واقعیت مورد نیاز استارتاپ روزبهروز در حال افزایش است و این اتفاق معلول فضای اقتصادی کشور است. زمانی که فضای اقتصادی ملتهبتر میشود و چشماندازها کوتاهتر، به تبع آن میزان پولی که سرمایهگذار حاضر است در این جنس دارایی سرمایهگذاری کند، کاهش مییابد. پس میزان ورود سرمایه یا ثابت مانده یا حداقل افزایش دلاری نداشته و با تورم پیش نرفته است.
از طرفی هزینههای روزمره زندگی نیز در حال افزایش است. در همان ابتدای سال با افزایش ۵۷ درصدی درآمدها، میزان هزینهکرد استارتاپها ۷۰، ۸۰ درصد رشد یافت. در نتیجه استارتاپها در کمینهترین حالت، افزایش هزینههای ۷۰، ۸۰ درصدی را تجربه کردهاند. این فاصله و واگرایی روزبهروز بیشتر میشود.
اما اینکه چه میزان پولی کفاف هزینههای یک استارتاپ را میدهد، واقعاً مبتنی بر استیج استارتاپ است. گمان میکنم یک استارتاپ با کمینه افراد برای یک سال حدوداً به یک میلیارد تومان نیاز داشته باشد.
منظورتان برای یک کسبوکار نوپاست که گروهی کوچک دارد؟
بله. یک حساب دودوتا چهارتاست. برای یک زندگی معمول فرد باید حدود ۲۰ میلیون تومان درآمد داشته باشد. برای یک تیم پنج نفره این رقم میشود ۱۰۰ میلیون تومان و در سال یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان. در اکثر استارتاپها میزان هزینهکرد ماهانه بیش از ۲۰۰، ۳۰۰ میلیون تومان است.
مگر در معدود تیمهایی که دو همبنیانگذار و یک نیرو، کار را با هم پیش میبرند که بنیانگذاران هم پولی برنمیدارند. ولی واقعیت این است که یک استارتاپ اگر بخواهد کشف و شهود درست و حسابی انجام دهد، تقریباً الان حدود یک میلیارد تومان برای یک سال هزینه دارد.
پولی که این روزها از طرف سرمایهگذاران پیشنهاد میشود، این رقم را تأمین میکند؟
این امکان وجود دارد. تنها جایی که شما میتوانید در این خصوص صحبت کنید، پریسید است که شتابدهندهها در اختیار تیمها قرار میدهند. بعد از آن میتوانید با سرمایهگذاری قرارداد ببندید که این رقم را تأمین کند. ولی علاقه سرمایهگذار به تأمین این مبالغ روزبهروز کاهش مییابد.
پورتفوی اسمارتآپ در چه وضعیتی قرار دارد؟
ما در یک سال و نیم اخیر از طریق «اسمارتفاند یک» اقدام به سرمایهگذاری کردیم. صندوقی تأسیس کردیم که ۱۳ AP داشت و در آن مجموعههای مختلفی متشکل از چهار فرد حقیقی، دو هلدینگ ناموران و مشفق و چند ویسی مانند شناسا و بهمن و چند صندوق پژوهش و فناوری مثل صندوق دانشگاه تهران، صندوق شریف و صندوق توسعه تکنولوژی بودند.
به این ترتیب یک صندوق ۵۰ میلیاردی ایجاد کردیم و از طریق همین صندوق ۱۴ سرمایهگذاری انجام دادیم. ولی خودمان حس میکنیم که شاید میشد بیش از اینها سرمایهگذاری کنیم. در این بازه بیشتر سرمایهگذاریهای ما روی استارتاپهای B2B بود و بخش بزرگی از جنس SaaS بودند. ما روی چند استارتاپ در حوزه کریپتو سرمایهگذاری کردیم.
نسبت به حوزه بلاکچین خوشبین بوده و هستیم و چند سرمایهگذاری روی این موضوع داشتهایم. سعی کردهایم با نشانه گرفتن روندهای سالهای آینده کشور سرمایهگذاری کنیم و نگاهمان آیندهنگر باشد. پیش از این هم بیش از ۲۰ سرمایهگذاری داشتهایم. در این مدت هم خروج جزئی (Partial Exit) داشتهایم و هم خروج کامل (Exit).
ما در اسمارتآپ هدفمان را اقتصادی قرار دادهایم و به دنبال این هستیم که بتوانیم بازدهی اقتصادی ایجاد کنیم. برای همین فاند بعدیمان به دنبال این است که بتواند در زنجیره ارزش کسبوکارهای بزرگ سرمایهگذاری کند، زیرا شخصاً تنها این مدل را دارای بازدهی اقتصادی میدانم.
بخشی از سهام خود را در دو استارتاپ فروختیم و از دو استارتاپ هم به طور کامل خارج شدیم و سهاممان را واگذار کردیم. یعنی در این مدت توانستیم تا حدودی چرخه پول را در اسمارتآپ تکمیل کنیم. همین الان در اسمارتآپ شش خروج و دو خروج جزئی داریم. یعنی ما از یک پورتفوی ۳۵ تایی، هشت خروج از انواع مختلف را تجربه کردهایم.
برای همین سیکل پولمان کامل بوده و از این موضوع خوشحال هستم. این یعنی کسبوکار کار کرده، چون اسمارتآپ به شکلی هم نبوده که بگوییم یک بالاسری داشته که هزینههای جاریاش را پوشش میداده، بلکه هر خروجی که میکنیم مجبوریم دوباره داخل سازمان برگردیم و هزینههای جاریمان را پوشش داده و سرمایهگذاری بعدی را انجام دهیم.
بنابراین از پورتفوی خود و سرمایهگذاریهایمان راضی هستیم و الان هم به دنبال تأسیس فاند بعدیمان هستیم و داریم یک صندوق جسورانه بورسی بزرگتر را طراحی میکنیم تا بتوانیم در سال آینده نیز سرمایهگذاریهایی داشته باشیم.
به طور عموم حال هیچ استارتاپی خوب نیست و در پورتفوی ما هم به بسیاری از استارتاپها فشار آمده است. بعضیها به وضعیت پیشین برگشتهاند و عدهای هم در مسیر برگشت هستند. اما کماکان چالشها جدی هستند که چالش امید را مهمترین و جدیترین این چالشها میدانم که بسیار پررنگ است.
اگر ما توسعه این کشور را در گرو فعالیت افرادی در نظر بگیریم که در حال حاضر حدود ۱۵ سال دارند، باید بدانیم که نگاه این افراد نوآورانه است و کسی به دنبال کارمندی نبوده و نیست. باید ظرفیت خلق را برای این افراد باز نگه داریم و اینها باید امیدی نسبت به خلق داشته باشند؛ خلقکردن کسبوکار و آیندهای که خودشان دوست دارند. الان بزرگترین چالش امید است که اگر این افراد امیدی نسبت به آینده نداشته باشند، چیزی هم خلق نخواهند کرد و به تبع آن ما توسعه چشمگیری در اقتصاد، فرهنگ و اجتماع نخواهیم دید.
دو، سه سال آینده اکوسیستم را چگونه میبینید؟
فکر میکنم باید چند سناریو را در نظر بگیریم. سناریوی اول ادامه همین مسیری است که داریم در آن پیش میرویم. با این روند، شرایط بسیار سخت است و سختتر خواهد شد. آنجا که شاید یک مقدار بارقه امید وجود داشته باشد و بتوان حداقلی از امید و توسعه کسبوکار را زنده نگه داشت، جایی است که کسبوکارها و بهطور اخص استارتاپها باید روی زنجیره ارزش شرکتهای بزرگ متمرکز شوند.
چون تنها جایی است که احتمالاً دلیلی برای سرمایهگذاری وجود داشته باشد. احتمال اینکه یک مجموعه بزرگ در زنجیره ارزش خود سرمایهگذاری کند، بیشتر است. منطق استراتژیک سرمایهگذاری اینجا بسیار قویتر است تا اینکه در داراییای که ریسک بالایی دارد، سرمایهگذاری شود و مجموعهها بهدنبال بازدهی مالی باشند.
برای بازدهی مالی میتوانند جای دیگری سرمایهگذاری کنند. باید دلیلی برای سرمایهگذاری استراتژیک به آنها داد و اینجا جایی است که استارتاپها توانمندی این را دارند که زنجیره ارزش یک کسبوکار بزرگ را تحلیل کنند و آنجا ارزشی خلق کنند و گزینهای برای جذب سرمایه بیابند. شاید مهمترین بخش سرمایهگذاری خطرپذیر در سال آتی چنین موقعیتهایی باشد و نگاه ما هم همین است که در این نقطه بیش از پیش متمرکز شویم و به دنبال آن باشیم که بتوانیم ارزشی خلق کنیم.

به چه شکل؟
به این شکل که هلدینگها بتوانند بهدرستی تشخیص دهند که به چه نحوی میتوانند زنجیره ارزششان را تکمیل کنند. ما در همین راستا یک سرویس ستاپ کردن سیویسی خواهیم داشت که مثلاً فولاد مبارکه بداند که برای چه و کجا باید در حوزه نوآوری سرمایهگذاری کند.
در این سرویس برایشان ذهنیت میسازیم و ابزارهای سرمایهگذاری، مدیریت و امثالهم را در اختیارشان قرار میدهیم. معتقدیم برای توسعه این مدل از سرمایهگذاری لازم است نگاه آنها را نسبت به سرمایهگذاری در فضای نوآوری عمیقتر کنیم.
از طرف دیگر باید بتوانیم استارتاپها را هم فیت کنیم و این ذهنیت را در آنها ایجاد کنیم که باید در زنجیره ارزش یک شرکت قرار بگیرند یا حداقل توانمندی این را پیدا کنند که با پولی غیر از ویسی رشد کنند، یعنی در توسعه بیزینسلاینها و رونیولاینها تمرکز کنند تا با یک پول مشخص و درصد مشخص بتوانند بازدهی مالی ایجاد کرده و کسبوکار خود را بزرگتر کنند. در واقع میتوان گفت این مدل رشد از طریق بدهی است.
استارتاپ یا باید چنین کاری را یاد بگیرد یا در زنجیره ارزش یک شرکت بزرگ بنشیند. آن مدل ویسی خالص و اینکه به یک جامعه بزرگی یک سرویس ارائه بدهیم، نه اینکه کاملاً از بین برود، ولی کمرونقتر از گذشته خواهد شد. این پیشبینی من از اتفاقات آینده است.
ما در اسمارتآپ هدفمان را اقتصادی قرار دادهایم و به دنبال این هستیم که بتوانیم بازدهی اقتصادی ایجاد کنیم. برای همین فاند بعدیمان به دنبال این است که بتواند در زنجیره ارزش کسبوکارهای بزرگ سرمایهگذاری کند، زیرا شخصاً تنها این مدل را دارای بازدهی اقتصادی میدانم.
نکته دیگر اینکه دنبال طراحی راهکارهای مختلفی هستم که بتواند بازدهی اقتصادی در فضای خطرپذیر ایجاد کند. ما در حال ایجاد بیزینسلاینهای مختلفی هستیم و دوست داریم بیشتر بازیگران سنتی را جذب کنیم. پول آنجاست و اگر بخواهد تصمیمی برای رشد اکوسیستم گرفته شود، در میان همان بازیگران سنتی اتفاق میافتد و ما علاقهمندیم آنجا ارتباطات قویتری ایجاد کنیم و در آنجا اذهان را شفاف کنیم.
اگر از آنجا سرمایهای وارد این اکوسیستم استارتاپی یا خطرپذیر شود، میتوان اکوسیستم را رشد داد، در غیر این صورت احتمالاً از جای دیگری پول بهدردبخوری به دست نخواهم آورد. پول دولتی واقعاً به درد من نمیخورد. راستش فضای ویسی سخت شده و ماهیت اقتصادی داشتن برای ویسی کار بسیار دشواری شده و امیدوارم این گره هرچه زودتر باز شود.
از نظر جهانی هم در حوزه سرمایهگذاری، سال ۲۰۲۳ سخت خواهد بود و با توجه به رکودی که پیشبینی میشود، استارتاپها در وضعیت دشواری خواهند بود. آیا ما هم متأثر از این روند خواهیم بود یا فضایی کاملاً جدا از اتفاقات جهانی داریم؟
ما هیچ ربطی به دنیا نداریم، ولی ما هم به همان صورت در حال عملکردن هستم. زیرا داستان اقتصاد همین است. در دنیا اقتصاد دچار چالش شده، در ایران هم این اتفاق افتاده است. چالشها متفاوت است و ما ربطی به دنیا نداریم، ولی همان روند را طی میکنیم.
پیشنهاد میکنم مقاله فایننشیال تایمز را در این خصوص بخوانید که میتواند ذهنیت خوبی در مورد واقعیت دنیا ارائه دهد. نشستی در داووس بوده و سران شرکتهای بزرگ حضور داشتهاند. در آن نشست گفته شده سال ۲۰۲۳ سال رکود خواهد بود. IMF (International Monetary Fund) میگوید در این سال یکسوم دنیا در رکود جدی خواهد رفت.
اتفاق دیگری که افتاده، این است که نهتنها استارتاپها بلکه همه شرکتها در حال ازدستدادن ارزش خود هستند و ارزششان حتی از ارزش دفتریشان هم پایینتر میآید. آنها مجبور شدهاند تصحیحات جدی در ساختارهای مالی و پرزنتکردن ارزشگذاریشان انجام دهند.
این اتفاقی است که در دنیا هم در حال رخدادن است. ما و جهان دو گزارهای هستیم که در یک مسیر حرکت میکنیم، ولی لزوماً ارتباطی با یکدیگر نداریم. اتفاقاً ما ظرفیت خیلی خوبی داریم و اگر به دنیا وصل بودیم، میتوانستیم در این شرایط بزرگتر شویم و رشد کنیم.
معتقدم سال آینده در ایران سال بسیار سختتری خواهد بود و احتمالاً تکرار وضعیت پاییز امسال را چندین و چندبار تجربه خواهیم کرد.
چه چیزی میتواند این مسیر را هموار کند؟
فکر میکنم در اکوسیستم استارتاپی یا بهتر بگویم، در کل اکوسیستم کسبوکاری رسانه نقش بسیار مهمی در گفتن واقعیات، پیداکردن راهها و اعلامکردن آن به همه دارد. زمانی که بسیاری مسیر اشتباهی را میروند، رسانه به صورت مشخص میتواند بگوید چه چیزی به نظر بیراهه است که حداقل بازدارندگی عمومی نسبت به یکسری از اقدامات وجود داشته باشد.
سرمایهگذاری کردن برای ایجاد یک ویترین اتفاق بسیار بدی است که در شرف آن هستیم، به این معنی که هلدینگ بزرگی بیدلیل سرمایهگذاری میکند. زمانی که دلیلی وجود ندارد، عملی انجام میدهد که با دلیل همخوانی ندارد و هیئتمدیره بازخواست میکند که چرا این کار را انجام شده و کلاً حضورش را در چنین فضایی ممنوع میکند.
رسانه در اینجا نقش جدی دارد و میتواند کمک خوبی به اکوسیستم کند و میتواند به دو طرف کمک کند؛ هم به استارتاپها برای اینکه مسیرهای رسیدن به موفقیت را دریابند و هم به تأمینکنندگان که همان بازیگران سنتی هستند، ذهنیت واقعیتری بدهد. اینجا جایی است که فکر میکنم ویسیهایی که منطق اقتصادی درستی دارند، میتوانند کمک کنند این فضا شفافتر و واقعیتر شود و از فضایی که سرمایهگذاری میشود اما دلیلی پشت آن وجود ندارد، دور شویم.
منطق اقتصادی است که کسبوکارها را میسازد و اگر نباشد، کسبوکارها دلیل وجودی ندارند. زیادشدن کسانی که پول را نه برای پول درآوردن خرج میکنند، بسیار سمی و خطرناک است. ما به آن میگوییم NGO و غیرانتفاعی است و نباید به چشم ماهیت اقتصادی به آن نگاه کنیم. شاید در اینجا بتوانیم مسیر محتوایی داشته باشیم و ذهنیت کل اکوسیستم را شفافتر کنیم.