کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
رویداد بیتاک نهم با حضور متخصصان حوزههای مختلف و علاقهمندان به روندهای آینده با تمرکز بر مفهوم درآمد پایه جهانی یا همان UBI برگزار شد. در بخش اول این رویداد در بحثی که حسن اعمایی، دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی دانشگاه تهران درباره مفهوم UBI ارائه کرد، سازوکارها، فرایندها، چالشها و راهکارهای این مفهوم تشریح شد.
در بخش دوم این رویداد متخصصان میانرشتهای در حوزههایی چون مدیریت، کسبوکار، جامعهشناسی، رمزارزها و بلاکچین به طرح سؤالات و ابهامات خود در خصوص مفهوم درآمد پایه جهانی پرداختند و با یکدیگر از فرصتها و چالشهای این مفهوم گفتند. گزیدهای از ارائه اصلی این رویداد و بحثهای متعاقب آن در ادامه میآید.
لازم به ذکر است بیتاک رویدادی است درباره آینده و تغییرات آن که هر دو هفته یک بار برگزار میشود و در آن متخصصان، پژوهشگران و فعالان کسبوکاری حوزههای مختلف درباره روندها و تحولات نوآوریها و فناوریهای آینده صحبت میکنند.
ایده UBI چه میگوید؟
ایده، درآمد پایه جهانی (Universal Basic Income) است. این ایده دارای جنبههای مختلف حقوقی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است و به انقلاب فناوری نیز مرتبط است. شاید در وهله اول به نظر برسد که ایده درآمد پایه جهانی معنایی تخیلی و آرمانشهری دارد؛ اما مطالعات نشان میدهد که این ایده دارای ماهیت عملی است.
به تعبیری برای درک ماهیت این ایده میتوان گفت درآمد پایه جهانی مانند یک نوع سیاستگذاری رفاهی است که در قالب آن، مثلاً یک دولت به همه شهروندان ساکن یک کشور بهطور منظم، بدون قید و شرط و فارغ از درآمدهای خودشان، مبلغی را بهصورت ماهانه یا سالانه اهدا میکند. این مبلغ اعطاشده باید نیازهای اساسی فرد را برطرف کند. البته در اینباره، باید مفهوم نیازهای اساسی تعریف شود.
درآمد پایه جهانی ویژگیهای مختلفی دارد. نخستین ویژگی جهانیبودن آن است؛ یعنی این مبلغ به همه داده میشود، فارغ از آنکه فرد چه منبع درآمدی دارد یا متعلق به کدام دهک است. دومین ویژگی پرداخت سالانه یا ماهانه آن است. ویژگی سوم پرداخت آن بهصورت پول نقد است؛ یعنی این درآمد در قالب یک بودجه شخصی است که فرد خودش برای هزینهکردن آن تصمیم میگیرد.
چهارمین ویژگی غیرمشروط بودنش است و فرد برای دریافت آن لازم نیست کاری انجام دهد. ویژگی پنجم تعلقگرفتن آن به فرد است، نه خانواده و شرط آن، بلوغ سنی اوست (معمولاً ۱۸ سال به بالا).
به نظر میرسد این ویژگیها تحقق درآمد پایه جهانی را غیرعملی و آن را به رویکردی فانتزی تبدیل میکند. همچنین به نظر میرسد سیاست درآمد پایه جهانی طرفدار چندانی بین سیاستگذاران سیاسی و اقتصادی نداشته باشد؛ اما اینگونه نیست!
گفته میشود که ایده درآمد پایه جهانی نخستینبار در کتاب آرمانشهر «توماس مور» مطرح شده است. البته در این کتاب عیناً به این مفهوم اشاره نشده؛ اما ایدهای شبیه به آن در این قالب مطرح شده که دولت برای رفع نیازهای شهروندان باید به آنها پولی پرداخت کند.
اتوماسیون و ارتباط آن با درآمد پایه جهانی
یکی از روندهایی که به مطرحشدن ایده درآمد پایه جهانی در عرصه عمومی کمک کرد، ماشینیشدن یا اتوماسیون کار بود. ما پیش از این هم با اتوماسیون کار مواجه بودیم؛ مثلاً در حوزه کشاورزی اتوماسیون از قرن نوزدهم آغاز شد، اما به نظر میرسد تغییرات پارادایمی وسیعی در این زمینه رخ داده، مانند رباتیک، هوش مصنوعی و غیره. بخش خصوصی مایل است که به این اتوماسیون روی آورد و دولت نمیتواند در این زمینه مداخله کند. چون بهدلیل افزایش سرعت و کاهش هزینه نیروی کار سود بالایی در این تغییر نهفته است و به همین دلیل سرمایهدار به آن گرایش دارد.
پیشبینی میشود که در دهههای آتی ماشینها جای مشاغل را بگیرند. به همین دلیل پیشبینی آمار و ارقام مختلفی را اعلام میکنند. برای مثال در گزارش شرکت مشاوره مککنزی آمده است که تا سال ۲۰۳۰ برخی فعالیتهای کاری تماماً با استفاده از اتوماسیون انجام خواهند شد. کاخ سفید نیز در سال ۲۰۱۶ در گزارشی اعلام کرد که مشاغلی مانند رانندگی از میان خواهند رفت.
اتوماسیون همچنین مشاغل جدیدی را ایجاد خواهد کرد، اما در هر صورت بسیاری معتقدند که موجب ایجاد بحران در جامعه مدرن خواهد شد. گفته میشود که اتوماسیون چندان دور از ما نیست و با آن فاصله زیادی نداریم. بسیاری از منابع پیشبینی کردهاند که این تغییر تا سال ۲۰۵۰ به شکل گستردهای محقق خواهد شد.
طبق آمارهای موجود، اتوماسیون سهم نیروی کار را کمتر کرده و خواهد کرد. برخی برآوردهای آماری در این زمینه قابل توجه هستند. برای مثال در بخش کشاورزی سهم نیروی کار از سال ۱۸۴۰ تا ۲۰۲۰ از ۶۰ درصد به سه درصد رسیده است. طبق آمار اداره کار آمریکا، مشارکت نیروی کار از سال ۱۹۹۵ تاکنون کاهشی بوده است؛ یعنی با وجود بالا رفتن بهرهوری، تعداد نیروی کار کاهش یافته است.
گزارش مؤسسه مککنزی در سال ۲۰۱۷ نیز این آمارها را تأیید میکند. گزارش کاخ سفید در سال ۲۰۱۶ نیز حاکی از رشد بهرهوری در عین کاهش نیروی کار است. روند اتوماسیون معمولاً دو تأثیر عمده برجای میگذارد؛ یکی بیکاری ساختاریافته که موجب شده گزینهای جز درآمد پایه جهانی نداشته باشیم.
دیگری هم قطبیشدن بازار کار، یعنی بسیاری مشاغل موضوعیت خود را از نظر نیروی کار انسانی از دست میدهند. این مشاغل معمولاً متعلق به طبقه متوسط هستند، در نتیجه در هرم اقتصادی، طبقه متوسط تضعیف میشود. این وضعیت موجب تشدید نابرابری میشود که هماکنون نیز با آن مواجه هستیم، اما به نظر میرسد فناوری آن را بیشتر نیز خواهد کرد.
مالیات بر رباتها به نفع انسانها!
حال باید پرسید درآمد پایه جهانی چه پاسخ و راهحلی برای روند موجود و آتی ناشی از اتوماسیون دارد؟ این سؤال از دو جنبه قابل بررسی است:
ارزش رهاییبخش درآمد پایه جهانی.
ماهیت جبرانی درآمد پایه جهانی و نقش آن در بازتوزیع ثروت اقتصادی.
در مورد ارزش رهاییبخش درآمد پایه جهانی گفته میشود که این درآمد بهصورت قطعی نابرابری را جبران نمیکند، اما موضوع درآمد پایه جهانی عدد نیست؛ زیرا این درآمد موجب رفع نیازهای اساسی افراد جامعه میشود و همین موضوع شکوفایی استعدادهای افراد را به ارمغان میآورد و همین شکوفایی باعث ارتقای سرمایه اجتماعی جامعه، بهبود عملکرد تحصیلی و کاهش جرم در جامعه میشود.
در بعضی مناطق این ایده بهصورت پایلوت اجرا شده و نتایج نشان میدهد که وضعیت اجتماعی از لحاظی بهبود یافته است. برای مثال در هندوستان درباره گروهی از کشاورزان پژوهشی انجام شده است. این کشاورزان به محصول خود وابسته بودند و در بخشی از سال به واسطه داشتن محصولات، در مقایسه با بخش دیگر سال، سرمایه مادی بیشتری داشتند.
شرکتهای اقتصادی در سالهای آینده بخش بزرگی از اقتصاد دنیا (نهفقط در کشوری که مستقر هستند) را مالک خواهند شد؛ بنابراین طبق ایده درآمد پایه جهانی، شرکتی که در آمریکا مالیات میدهد، مالیات آن باید میان مردم دنیا توزیع شود
از این کشاورزان آزمایش هوش (IQ) گرفته شد؛ نتایج نشان میداد که عملکرد هوشی کشاورزان در آن بازه زمانی که ثروت بیشتری داشتند، بالاتر بود. استدلال دیگر، ارزش جبرانی درآمد پایه جهانی است که موجب بازتوزیع ثروت میشود. در ساختار اتوماسیون، مسئله نیروی کار و اتحادیه کارگری وجود ندارد.
در این ساختار، این ثروت بهنوعی مالیات بر ربات است و لازم است که میان جامعه توزیع شود. در اینباره، گفته میشود که سرمایه بهصورت اجتماعی ساخته میشود و نباید بهصورت شخصی از آن بهرهبرداری کرد.
در علوم اجتماعی و علوم انسانی، اجرا و آزمایش یک ایده بسیار دشوار و زمانبر است؛ بهویژه اینکه کنترل متغیرهای اجتماعی کار پیچیدهای است. در مناطق مختلف جهان، ایده درآمد پایه جهانی با عناوین و رویکردهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. در شهر دوفین کانادا بهصورت آزمایشی، به مدت سه تا چهار سال، به افراد یک حقوق پایه داده شد. نتایج نشان میدهد که در این مدت عملکرد تحصیلی رشد داشته و آمار بستریشدن در بیمارستان نیز کاهش یافته است.
طراحی با کمک رمزارزها و بلاکچین
در ایده درآمد پایه جهانی یا UBI مفهوم درآمد بسیار کلیدی است. از وقتی مفهوم فناوری بلاکچین و ابزارهای مرتبط با آن چون رمزارزها و کیف پولهای دیجیتال همهگیر شده، این ایده مطرح شده که درآمد پایه جهانی بیش از آنکه یک مسئولیت یا رسالت حاکمیتی یا کشوری یا حتی حمایتی باشد، به معنای کسب درآمد از یک محصول، فرایند یا نوآوری مشارکتی است؛ به عبارتی کسب درآمد افراد زیادی از کاری که در حال انجام است، اما نیروی انسانی در آن به حداقل رسیده است.
این کاهش نیروی انسانی به دلایلی مانند اتوماسیون یا رباتیکشدن رخ میدهد، یا آنکه حاصل شبکههای غیرمتمرکزی است که در نهایت میتوانند ثروتآفرین باشند. برای نمونه غیرمتمرکز کردن رسانهها یا شبکههای اجتماعی که امروز بهصورت متمرکز برای بسیاری از شرکتها ثروتهای هنگفت چندصدمیلیاردی تولید میکنند، کمک میکند که این ثروتها با مفهوم درآمد پایه جهانی توزیع شوند. وقتی این ثروتها و درآمدها از تملک و سیطره یک نهاد متمرکز خارج میشوند، طبق ایده درآمد پایه جهانی، لازم است که در جامعه توزیع شوند.
این ایده اعتقاد دارد اجتماعات با یکدیگر چیزی را میسازند که کسی مالکش نیست؛ یعنی اینگونه نیست که کاری انجام نشود، اما درآمد بین همگان توزیع شود. این ایده یارانه است که قبلاً استفاده شده و به شکست انجامیده است. بلکه در UBI کار بهدلیل اتوماسیون – با وجود نبود نیروی انسانی – همچنان انجام میشود؛ مثلاً قطار خودرانی که بدون راننده و خدمه مسافران را جابهجا میکند و کماکان درآمد ایجاد میکند، اما این درآمد بدون نیروی کار تولید شده و میتواند در جامعه توزیع شود.
لازم به ذکر است که در سیستم یارانه مفهوم کار وجود ندارد؛ در یارانه بیشتر مفهوم حمایت و حق، محوریت دارد، اما در سیستم درآمد پایه جهانی، کاری در حال انجام و ثروتی در حال خلقشدن است؛ حال لازم است که این ثروت در کل اجتماع یا در بین یک جامعه خاص توزیع شود. بلاکچین دقیقاً چنین کارکردی دارد.
به نظر میرسد وقتی این توزیع ثروت در بستر بلاکچین و رمزارزها محقق میشود، لازم است که از حاکمیتهای محلی فراتر برویم؛ در این صورت به نظر میرسد که باید universal را جهانی ترجمه کرد نه همگانی (درآمد پایه جهانی)؛ زیرا برابر نهاد همگانی به این ایده بُعد محلی و کشوری میدهد. تحقق مفهوم جهانی این درآمد نیازمند بلاکچین است تا افراد با کیف پولهای الکترونیکی خود بتوانند به درآمدهای بخشهایی از اقتصاد که از شکل متمرکز خارج شده، متصل شوند.
آیا میتوان به تحقق UBI امیدوار بود؟
درآمد پایه جهانی هنوز بهصورت گستردهای اجرا نشده؛ یکی از عواملی که میتواند به هر ایدهای اعتبار ببخشد، قابلیت اجراشدن آن است. یکی از سیستمهای مشابه درآمد پایه جهانی سیستم اقتصادی-سیاسی سوسیالدموکراسی است که برای مثال در کشورهای اسکاندیناوی حاکم است. این کشورها موفق شدهاند به هدف غایی ایده درآمد پایه جهانی دست پیدا کنند و واقعاً توانستهاند شکاف طبقاتی را کاهش دهند. سیستم درآمد پایه جهانی اگر بتواند نقصهای سیستم سوسیالدموکراسی را برطرف کند، عالی است، اما لازم است این ایده انتزاعی به عمل تبدیل شود.
وقتی درباره درآمد پایه جهانی صحبت میکنیم، مشخصاً universal بودن آن به معنای جهانیبودنش است. مقالات مختلفی که درباره درآمد پایه جهانی منتشر شده نیز معطوف به جهانیبودن آن است. برای فهم این نکته باید دید ایده درآمد پایه جهانی چرا و بر اساس چه مشکلی طرح شده است. مشکل اصلی آن است که شرکتهایی وجود دارند که از جیب تکتک افراد در حال کسب درآمد هستند. درآمد آنها به ثروتی تبدیل میشود که ما سهمی از آن نداریم. همچنین این شرکتها به دولت کشوری که در آن مستقر هستند، مالیات میپردازند. این مالیات نیز برای رفاه مردم آن کشور صرف میشود.
در 30 سال آینده شرکتهایی زیادی در حوزه فناوری مانند هوش مصنوعی و رباتیک فعالیت خواهند کرد. برای مثال رباتهایی را تولید میکنند که صفر تا صد کشاورزی را انجام میدهند؛ در این صورت وجود نیروی کار در کشاورزی چه در ایران و چه در بنگلادش معنا ندارد. آن شرکتها بخش بزرگی از کل گردش مالی کشاورزی در دنیا را مالک خواهند شد. بدین ترتیب قدرت و حوزه نفوذ بسیاری از این شرکتها بیش از دولتها خواهد بود؛ بنابراین اگر درآمد پایه جهانی ماهیت جهانی نداشته باشد، مفهومی ندارد. برای مثال فرض کنید دولت آمریکا از تسلا که خودروهای بدون راننده تولید میکند، مالیات بگیرد و به رانندهای که در افغانستان بیکار شده، حقوق بدهد.
شرکتهای اقتصادی در سالهای آینده بخش بزرگی از اقتصاد دنیا (نهفقط در کشوری که مستقر هستند) را مالک خواهند شد؛ بنابراین طبق ایده درآمد پایه جهانی، شرکتی که در آمریکا مالیات میدهد، مالیات آن باید میان مردم دنیا توزیع شود.
نکته دیگر درباره basic بودن است. واژه basic برای مردم مختلف دنیا معانی متفاوتی دارد و سؤال این است که چگونه میتوان آن را تعریف کرد.
شاید واژه basic برای یک شهروند ایرانی به معنای خوراک و پوشاک و مسکن باشد، اما در جایی دیگر مقوله هنر یا ورزش نیز در زمره نیازهای اساسی قرار داشته باشد. اگر بخواهیم درآمد پایه جهانی را در حد یک موضوع حاکمیتی و به شکل جزیرهای ببینیم، به سیستم یارانه میرسیم که صرفاً شاید مقدار آن از مقدار کنونی یارانه ایران بیشتر باشد، اما تفاوتی را در ساختارها به وجود نمیآورد.
نکته مهم آن است که تمام انسانها در هر کجای دنیا، با هر زبان و نژاد و ملیتی، فارغ از آنکه شغل و دانش آنها چیست، باید بتوانند نیازهای حداقلی خود را برطرف کنند و مالیات پرداختی شرکتهایی که در مقیاس جهانی کار میکنند، باید در این مسیر مصرف شود.