کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
گزارش «کارنگ» را درباره اوضاع ناخوش اکوسیستم استارتاپی تبریز میخواندم. بد ندیدم نقدی را که مدتهاست به مفهوم اکوسیستمهای شهرستانی دارم بنویسم؛ نقدی که بیشتر از اینکه متوجه شهرستانها و قصور آنها باشد درباره عملکرد خود ما مرکزنشینهایی است که در دهه ۱۳۹۰ کمی بیش از اندازه و البته خودخواهانه از جذابیت استارتاپ گفتهایم.
دو سال پیش در رویدادی در بندرعباس بودم. رویدادی درباره اکوسیستم کارآفرینی جنوب بود. آدمهایی با همان رؤیای ساخت استارتاپ نشسته بودند که من و یکی دو نفر دیگر برای آنها از اکوسیستم استارتاپی و فرصتهای آن برای جنوبیها بگوییم.
موقعی که میخواستم اسلایدهای ارائه خودم را آماده کنم یاد یکی از روی جلدهای هفتهنامه «شنبه» افتادم. فکر میکنم حوالی همان سال ۱۳۹۵ بود که تازه «شنبه» را راه انداخته بودیم؛ روی جلدی بود از تعدادی جوان و نوجوان اصفهانی (یا دقیقتر بخواهم بگویم شهرضا یا سمیرم) که در دامان طبیعت عکسی خندان انداخته بودند و تیتر هم از رؤیای راهاندازی استارتاپ در آن جغرافیا میگفت. با خودم گفتم خدایا یعنی الان آنها کجایند؟! چون مطمئنم که هیچ استارتاپی در سمیرم یا شهرضا نداریم. حتماً کارمندهای سرخورده ادارات دولتی سمیرم یا نهایتاً پارکهای علم و فناوری آن دوروبر شدهاند. یادم آمد که چه نوجوانان و جوانان شاد و دلخوش و خجستهای بودند و چه خجستهتر ما بودیم که فکر میکردیم در دشتهای زیبای سمیرم میشود استارتاپ راه انداخت.
یادآوری آن خاطره باعث شد تا برای جوانان بندرعباسی عاشق استارتاپ با تلخی و روراستی بیشتری حرف بزنم. از این بگویم که استارتاپ زدن در بندرعباس تقریباً چیزی نزدیک به محال است. اگر هم ایدهای دارند که با هزار دقت و تأمل آن را سنجیدهاند و نیاز صددرصد واقعی شهرشان است نهایتاً بروند و از دل آن یک بنگاه کوچک و متوسط خلق کنند تا آخر ماه پولی بگذارند جیبشان. از آن گفتم که ایده هرچقدر درستشان را روی مفهوم بلندپروازانه استارتاپ سوار نکنند و درگیر استارتاپبازی و اکوسیستم استارتاپی نشوند، اما در آن روز بیشتر از این حرف زدم که میتوانند همین حالا عطای استارتاپ را به لقایش ببخشند و بروند یک مهارت فنی یا غیرفنی را در بالاترین سطحش یاد بگیرند و کارمند و حقوقبگیر شرکتی شوند که پول دارد و نیازمند مهارت تخصصی آنهاست.
مسیر نادرست ترویج یک مفهوم درست
سفتوسخت عقیده دارم یکی از بزرگترین اشتباهات همه ما فعالان اکوسیستم استارتاپی، انداختن بچههای معصوم و بااستعداد شهرستانهای مختلف کشور در بازی اکوسیستمسازی بوده است؛ بچههایی که هر کدام از تبریز گرفته تا مشهد و اصفهان و بوشهر و رشت و… یک وبسایت بالا آوردند و یکشبه فکر کردند بنیانگذار کسبوکار شدهاند، اما برای یادگیری مهارتهای پولسازی که میتوانست یک زندگی خوب برای آنها از طریق کار کردن در شرکتهای بزرگ به ارمغان بیاورد، وقتی نگذاشتند. بچههایی که به جای کارآموزی و کسب تجربه، آن هم در مشاغل جذاب و بهروز دنیا، وقتشان را صرف طراحی کارت ویزیت خود و استارتاپی کردند که هیچوقت کسی چیزی از آن نخرید و محصولی از آن ندید!
منکر معدود موفقیتهای استارتاپی در شهرستانها نیستم، اما آنقدر تعدادشان کم است و آنقدر همین حالا با گرفتاریهای بقا مواجهند که نمیتوانند مثال نقض خوبی برای حرفی که در این نوشته میزنم باشند. منکر این هم نیستم که بیشتر بچههایی که با مفهوم استارتاپ و دنیای جذاب و پیچیده ایدهها و مدلها و… کسبوکاری آشنا شدند بیشک آینده بهتری از کسانی که شانس مواجهه با چنین مفهومی را نداشتهاند پیدا کردهاند، اما فکر میکنم میشد موضوع را از زاویه بهتری در شهرستانها معرفی و ترویج کرد.
معتقدم هنوز هم دیر نشده است. باید به بچههای شهرستان بگوییم و از آنها بخواهیم حالا که به هر دلیلی در فضای دیجیتال نفس میکشند، حداقل در یک حوزه تخصصی یک مهارت سطحبالا یاد بگیرند.
چند روز پیش یکی از دوستانم در یک استارتاپ هلندی از من خواست برای یک موقعیت شغلی کاملاً دورکار که حقوق دلاری بهنسبت خوبی هم داشت فردی ترجیحاً ساکن یکی از شهرستانهای ایران را به او معرفی کنم. باورش سخت است، اما به چند استان مختلف سپردم و نیروی متخصص یا حداقل نیرویی که پایه اولیه آن توانمندیهای مدنظر را داشته باشد پیدا نکردم!
جنبش مهارتآموزی و مسئولیت اکوسیستم
من فکر میکنم ما نیازمند جنبش مهارتآموزی مشاغل اقتصاد دیجیتال با تأکید بر ظرفیت شهرستانها هستیم. واقعاً یادگیری مهارتهای مورد نیاز (قاعدتاً منظورم در یک سطح معقول است و نه صرفاً ادعا کردن!) شغلی مانند مدیر محصول، مدیر شبکههای اجتماعی، کارشناس توسعه کسبوکار، طراح محصول، طراح وب، هماهنگکننده تیم، کارشناس بازاریابی دیجیتال و… چقدر سخت است؟ چقدر زمان نیاز دارد؟ چقدر هزینه میخواهد؟ چقدر در شهرستان بودن مانع یادگیری آنهاست؟ چقدر در شهرستان زندگی کردن مانع پیدا کردن یک شغل دورکار مرتبط با این مهارتهاست؟!
چنین کاری یک نهضت مهارتآموزی متمرکز بر شهرستان را میخواهد. باید مهارتهای حداقل لایه کارشناسی مرتبط با مشاغل اقتصاد دیجیتال (کافی است نیازمندیهای ۱۰ استارتاپ بزرگ کشور را بگذاریم جلوی رویمان) را اول به بچههای بااستعداد استانهای مختلف بشناسانیم و بعد برای آموزش آنها مسیرهایی را تعریف کنیم. این یک مسئولیت اجتماعی روشن و دور از ریاکاری و تزویر کسبوکاری است؛ واقعیتر از واقعی!
سلام و عرض ادب جناب جمیلی نازنین
بسیار سپاسگزارم که این موضوع رو روشن کردید و بهش پرداختید و همچنان که خیلی از همکاران و دوستان شما در این اکوسیستم از شهرستان هستند،شناخت این استعدادها،کشف پتانسیل ها و در مسیر برنامه و نقشه راه آنان را قراردادن،نیاز به رویدادهایی در راستای مسئولیت اجتماعی در شهرستان ها برای آگاهی در این زمینه دارد.بحران نیروی کار از طرفی و عدم تخصص کافی در بین لایه های بعدی کارجوها،فرصت بسیار خوبی است که با برگزاری ایونت هایی بتوانیم از سایر شهرستان ها مهارت آموزانی جذب و برای رشد آنان برنامه بریزیم.
امیدوارم فرصتی باشد برای همکاری و خدمت به شهرستان ها