خطر رادیکالیسم / گفت‌و‌گو با عادل طالبی، مدیرعامل «تیزلند» و انتشارات «برآیند»

عادل طالبی معتقد است کسب‌و‌کارهای برای ادامه حیات خود به تطبیق با شرایط همدلی و فعالیت در صنف نیاز دارند

زمان مطالعه: 11 دقیقه

اگر بخواهیم فهرستی از افراد باسابقه و فعال اکوسیستم تهیه کنیم، عادل طالبی قطعاً یکی از گزینه‌های این فهرست خواهد بود. شخصی که هرچند به‌عنوان بنیان‌گذار و مدیرعامل استارتاپ تیزلند و انتشارات برآیند در اکوسیستم استارتاپی حضور دارد، اما افراد او را بیشتر با فعالیت‌های صنفی و اظهارنظرهای صادقانه‌اش در خصوص وضعیت اکوسیستم می‌شناسند.

در گفت‌و‌گوی پیش رو، طالبی به تشریح وضعیت امروز اکوسیستم پس از چهار ماه فیلترینگ و محدودیت‌های اینترنتی گسترده می‌پردازد و معتقد است یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی که در این دوره رخ داده، حذف افراد معتدل و میانه‌رو و ظهور رفتارهای افراطی و رادیکال است. اتفاقی که به بسته‌تر شدن و محدودیت بیشتر فضا می‌انجامد و در نهایت باعث بروز ناامیدی در نیروی ماهر جوان می‌شود که نتیجه‌اش سرعت‌یافتن روند مهاجرت است.

او معتقد است کسب‌و‌کارهایی که می‌خواهند فعالیت خود را ادامه دهند، لازم است قواعد جدید را بشناسند، محدودیت‌های آتی را پیش‌بینی کنند و فارغ از برخوردهای احساسی، برای ادامه مسیرشان تصمیم‌های درست بگیرند.

در چهار ماه گذشته وقوع تغییرات بسیاری را در اکوسیستم استارتاپی شاهد بودیم. مهم‌ترین تغییراتی که در این مدت اتفاق افتاده، از نظر شما چه هستند؟

در یک نگاه کلی به فضای کسب‌و‌کار آنلاین و آنچه به نام اکوسیستم استارتاپی می‌شناسیم، اتفاقات زیادی افتاده، ولی به نظرم مهم‌ترین اتفاقی که رخ داده، به وجود آمدن فضای دوقطبی مسموم و در کنار آن حاکم‌شدن جو ناامیدی در میان جوانان‌مان است.

قطع ارتباطات اینترنتی و محدودیت و کند‌شدن آن، امید به آینده را برای فعالان این حوزه به‌شدت کاهش داده و تعداد افرادی را که معتقد بودند می‌شود همچنان کار کرد، بسیار کم کرده است؛ افرادی که امیدوار بودند می‌توان در چهارچوب‌ها فعالیت کرد و برای بهبود شرایط تلاش کرد؛ کسانی که زمانی از قانون‌مداری دفاع می‌کردند و معتقد بودند باید همین قوانین را بپذیریم و بعد سعی در اصلاح داشته باشیم. به نظرم این یک خطر بزرگ‌ است.

به هر حال اینکه قانون و شرایط را بپذیریم و در چهارچوب‌های موجود حرکت کنیم، کمک می‌کند احتمالاً تغییراتی در جهت بهبود شرایط داشته باشیم. وقتی تعداد این افراد که میانه‌رو و معتدل هستند، کاهش می‌یابد و معتدل‌ها هم از احتمال بروز تغییر ناامید می‌شوند، عملاً در هر دو طرف – حاکمیت و کسب‌و‌کار – جا برای افرادی با رفتارهای افراطی باز می‌شود و احتمال اینکه در آینده مشکلات بزرگ‌تری به وجود آید، افزایش می‌یابد. به نظرم این مهم‌ترین و خطرناک‌ترین تغییری بوده که در این چند ماه اتفاق افتاده است.

در این مدت به علت همان اتفاقاتی که از آن صحبت کردیم، پوست‌اندازی ناخواسته و اجباری کسب‌و‌کارها را شاهد هستیم. بهترین استراتژی‌ها برای کسب‌و‌کارها و نیروی کار ماهر چه هستند؟ چطور می‌توانند در این شرایط دوام بیاورند و راه خود را ادامه دهند؟

ما در فضای کسب‌و‌کار یک قاعده کلی داریم که می‌گوید کسب‌و‌کارهایی می‌توانند در شرایط بحران کار خود را ادامه دهند و دوام بیاورند و حتی رشد کنند که بتوانند خودشان را با شرایط وفق دهند. تطبیق با شرایط در واقع مهم‌ترین موضوع است.

یک مثال در مدیریت داریم که می‌گوید دایناسورها نه به خاطر برخورد شهاب‌سنگ، بلکه به دلیل عدم توانایی تطبیق خود با شرایط جدیدی که پس از برخورد با شهاب‌سنگ ایجاد شد، منقرض شده‌اند. وگرنه در همان زمانی که دایناسورها منقرض شدند، بسیاری از موجودات هم خودشان را با این تغییر تطبیق دادند و تا امروز باقی مانده‌اند.

نکته دیگری هم وجود دارد. در مثال دیگری که از ماجرای انقراض دایناسورها در حوزه مدیریت می‌زنند، می‌گویند موجوداتی که در آب‌ها ساکن بوده‌اند، شانس بیشتری برای بقا داشته‌اند، زیرا تغییرات برای موجودات آبزی کمتر از تغییرات برای موجودات هوازی بوده است.

تعبیر این مثال در مدیریت و کسب‌و‌کار در شرایط حال حاضر می‌تواند این باشد که کسب‌و‌کارهایی که خودشان را هرچه سریع‌تر با ابزارهای موجود وفق دهند و محدودیت‌های آتی را هم در نظر بگیرند، امکان بقا و رشدشان بیشتر خواهد بود. به هر حال ما یکسری قوانین بالادستی داریم، مثلاً قوانینی که در شورای عالی فضای مجازی به تصویب رسیده.

مشکلاتی هم با این قوانین داریم؛ مشکلاتی از جنس تعبیر و تفسیر قانون. با همین قوانین در دوره آقای روحانی شرایط کسب‌و‌کارهای آنلاین به نظر فعالان این حوزه بهتر بود. چرا؟ چون در آن دوره تفسیری که از آن می‌شد، با تفسیری که این روزها و در تیم جدید می‌شود، متفاوت بود.

مثلاً ما قانونی داریم که باید ضریب اینترنت داخلی و بین‌المللی به ۳۰-۷۰ تغییر کند. مجری و دولت قبلی اعتقادش این بود که با کمک به محتوای داخلی و فراهم‌کردن زیرساخت کمک کنیم تولیدکننده محتوای داخلی به سمت پلتفرم‌های داخلی متمایل شود تا به‌تدریج به اعداد تعیین‌شده در قانون برسیم. در واقع سیاست این بود که به بیشتر‌‌شدن ترافیک داخلی کمک کنیم.

اما به نظر می‌آید نظر مجری و دولت فعلی این است که آن بخش بین‌الملل را آن‌قدر کم و محدود کنیم که به این چشم‌انداز یا این اعداد برسیم. می‌بینید که بند قانونی همان است ولی تفسیر و تصمیم مجری می‌تواند به شکل‌های متفاوتی این بند را اجرایی کند.

کسانی که می‌توانند این تغییر تعبیر و تفسیر را متوجه شوند، احتمالاً فضاهایی را برای سودآوری پیدا خواهند کرد. البته ایجاد ارتباطات نیز بسیار مهم هستند. واقعیت این است که در کشور ما مقداری بیش و پیش از قانون، ارتباطات کارها را پیش می‌برد. افرادی که ارتباطاتی را ایجاد می‌کنند و احتمالاً به یکسری از قواعد بازی‌های جدید تن می‌دهند، می‌توانند موفق شوند. این، واقعیتِ شرایطی است که در آن قرار گرفته‌ایم.

در مورد نیروی انسانی ماهر هم که سؤال کردید باید بگویم همان جو ناامیدیِ حاکم، متأسفانه باعث شده به‌شدت در فکر مهاجرت باشند. قاعدتاً همه افراد به علت‌های مختلف اعم از عاطفی و مالی نمی‌توانند مهاجرت کنند. اما آنهایی که می‌مانند هم آن نیروی انسانی سابق نیستند و عملاً نیرویی از‌دست‌رفته‌اند، زیرا بخش مهمی از نیروی انسانی در حوزه تِک و فناوری با بدن و عضله کار نمی‌کند، بلکه با فکر کار می‌کند و وقتی ذهن و فکر یک نفر درگیر فرایندهای ذهنی و شرایط جامعه و ناامیدی باشد، آن زایش و خلاقیت اتفاق نمی‌افتد و نمی‌تواند خدمت ارائه دهد و بهره‌وری ندارد.

عملاً آنهایی که شرایط حاضر را شرایط مطلوب نمی‌دانند و از طرفی توان بالایی دارند و شرایطش را هم دارند، مهاجرت می‌کنند و آنهایی که به هر دلیلی نمی‌توانند بروند، آن‌قدر ذهن‌شان درگیر مصیبت‌های روزمره و شرایط اقتصادی بد و کندی و قطعی اینترنت و رفتن همراهان و دوستان و افسوس‌ها و حسرت‌ها می‌شود که بهره‌وری سابق را نخواهند داشت و عملاً چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی، خروجی نیروی انسانی باقی‌مانده به‌شدت کاهش پیدا می‌کند.

می‌توان به تربیت نیروی انسانی جدید دل خوش کرد؟

تربیت نیروی انسانی ماهر زمانبر است. در دوره آقای خاتمی موضوع آی‌تی و فناوری اطلاعات بسیار مهم شد و سرمایه‌گذاری‌های وسیعی حد فاصل ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ در این حوزه انجام گرفت. بعد از چند سال آموزش و در کوران کار قرار‌گرفتن، توسعه و تجربه‌آموزی، این افراد در حدود سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۹ به بلوغ رسیدند.

با وقایع سال ۱۳۸۸ بخشی از این نیرو را در اثر مهاجرت از دست دادیم. دوباره در سال ۱۳۹۲ با حضور آقای روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهور، فضای استارتاپ‌ها راه‌اندازی شد. انگیزه‌های جدیدی به وجود آمد و حتی تعدادی از افرادی که رفته بودند، قانع شدند که برگردند. این افراد به کمک هم چیزی به نام اکوسیستم استارتاپی را شکل دادند.

اما ناگهان از جایی شب‌نامه‌ای بیرون آمد و بازیگران را با یکسری فرضیات و توهمات متهم به جاسوسی و نفوذ کردند و ناامیدی به این اکوسیستم تزریق شد. در این دوره دوباره جریان مهاجرت شروع شد. من نمی‌خواهم ناامید باشم و نمی‌گویم همه‌چیز از دست رفته است. با توجه به اینکه حداقل دوبار در طول عمر کاری‌ام دیده‌ام که یکسری تصمیم‌گیرِ آگاه، باخرد و آینده‌نگر آمده‌اند و کمک کرده‌اند که اتفاقات خوبی رخ دهد، در آینده نیز احتمالاً با چنین فضایی مواجه خواهیم شد.

خوشبختانه هنوز بخشی از جوانان را داریم و حتی امکان بازگشت و بازیابی برای بخشی از رفته‌ها نیز وجود دارد. ضمن اینکه باید یادمان باشد که جامعه ما به‌تدریج در حال پیر‌شدن است و این فرصت‌ها فرصت‌های آخر ماست. اگر می‌خواهیم برگردیم و منابع انسانی را حفظ کنیم، این روزها و این سال‌ها فرصت‌های آخرمان است و با توجه به نرخ زاد و ولد، نسل دیگری با این جمعیت از نظر کمی نخواهیم داشت.

وضعیت رشد جمعیت آنچنان نامساعد است که می‌بینید به هر مادری که دو بچه دارد، ماشین هم می‌دهند. این یعنی تصمیم‌گیران هم فهمیده‌اند اوضاع از چه قرار است. روزها و سال‌های آخری را می‌گذرانیم که می‌شود با تصمیمات درست، منابع انسانی متخصص را هم حفظ کرد و هم پرورش داد.

نه‌تنها به پرورش باید فکر کرد، بلکه به بازگرداندن رفته‌ها هم باید اندیشید. به نظر می‌رسد باید تصمیمات سختی گرفته شود. برخی موضوعات باید تغییرات اساسی کنند. بعد از آن دیگر کسی نیست که بخواهیم پرورش دهیم. تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان کشور باید بسیار به این موضوع اهمیت بدهند.

امیدی به ورود نسل جدیدی از کسب‌و‌کارها به این فضا وجود دارد؟ چون با توجه به روند سرمایه‌گذاری و ضعیف‌شدن تیم‌ها و کاهش علاقه‌مندی سرمایه‌گذاران به سرمایه‌گذاری روی کسب‌و‌کارهای ارلی‌استیج، به نظر می‌رسد با معضل کمبود کسب‌و‌کارهای بالغ در سال‌های آتی مواجه خواهیم شد.

بحث اصلی همان‌طور که خودتان هم اشاره کردید، موضوع سرمایه است. این سرمایه‌گذاری از دو جنبه وارد می‌شود. یکی سرمایه‌گذاری دولتی است که در رگولاتوری اتفاق می‌افتد و غیر مالی است و در ثبات تصمیم‌گیری‌ها و قوانین تا به ما این اطمینان داده شود که در بلندمدت و میان‌مدت می‌توان سرمایه‌گذاری کرد.

دیگری سرمایه بخش خصوصی که مالی است و بعد از اینکه سرمایه‌گذاری دولتی انجام شد، کار را پیش می‌برد. با عدم ثباتی که در تصمیم‌گیران در کشور می‌بینیم و اینکه متأسفانه با عوض‌شدن یک رئیس‌جمهور یا یک وزیر می‌بینیم همه‌چیز تغییر می‌کند، نمی‌توان از بخش خصوصی انتظار چندانی داشت.

در کشوری مثل آمریکا وقتی رئیس‌جمهوری مانند ترامپ سر کار می‌آید که از نظر من یک دیوانه است، نمی‌تواند از چهارچوب‌ها خارج شود و اگر این کار را بکند، نهادهایی جلویش را می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند با دیوانگی‌هایش یک کشور یا دیگران را نابود کند. حتی دسترسی رئیس‌جمهور آمریکا به شبکه اجتماعی مثل توییتر بر اساس قوانین قطع می‌شود.

یعنی آن‌قدر آنجا قوانین واقعی و در حال اجرا هستند که حتی می‌توانند دسترسی رئیس‌جمهور آمریکا را هم قطع کنند. در حالی که در کشور ما یک معاون وزیر هم می‌تواند تغییرات گسترده در ارتباطات اینترنتی ایجاد کند. معاون وزیر که سهل است، حتی یک قاضی دادگاه در گوشه‌ای از کشور می‌تواند ابزاری مانند تلگرام را فیلتر کند و صدها هزار کسب‌و‌کار را با مشکل مواجه سازد و اصلاً پاسخگوی تبعات تصمیمش نباشد و حتی به آن فکر نکند.

طبیعی است در چنین شرایطی که ثبات رگولاتوری وجود ندارد و خبری از قوانین شفافی که واقعاً به آن پایبند باشند نیست، سرمایه‌گذار تمایلی به سرمایه‌گذاری نداشته باشد.

ببینید؛ اعداد با ما حرف می‌زنند و داستان خود را تعریف می‌کنند. حجم سرمایه‌گذاری‌ها در اکوسیستم استارتاپی در ایران با جمعیت ۸۰ میلیون نفر، با این‌همه ادعایی که در مدیریت جهان داریم و منابع انسانی واقعاً متخصص، چقدر بوده است؟ برای ترکیه که از نظر جمعیت مشابه ماست، ولی منابع انسانی ما را ندارد، چطور؟ بحرین و امارات و کشورهایی که بعضاً حتی اندازه یک استان ما هم نیستند، چقدر سرمایه‌گذاری داشته‌اند؟ این تفاوت به چه علت است؟

حجم سرمایه‌گذاری‌ها در اکوسیستم استارتاپی در ایران با جمعیت ۸۰ میلیون نفر، با این‌همه ادعایی که در مدیریت جهان داریم و منابع انسانی واقعا متخصص، چقدر بوده است؟

آنها رگولاتوری درستی دارند و تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان‌شان چشم‌انداز دارند و به آن دورنمایی که برای کشورشان در حوزه استارتاپ‌ها تصویر کرده‌اند، پایبند هستند. در نتیجه با تغییر یک مدیر، رئیس‌جمهور یا معاون وزیر، چشم‌اندازشان تغییر نمی‌کند و همه موظف‌اند که در راستای آن هدف حرکت کنند. ما متأسفانه چنین چشم‌اندازهایی نداشته‌ایم.

یکسری برنامه توسعه پنج ساله نوشته‌ایم که خودمان هم به آن پایبند نبوده‌ایم. چقدر درباره ایران ۱۴۰۰ حرف می‌زدند؟ بروید سند را بیرون بیاورید و ببینید در این ۲۰ سال چه کاری برای ایران ۱۴۰۰ کردند؟ متأسفانه فقدان چشم‌انداز، عدم پایبندی به برنامه‌ها و اجازه‌دادن به افراد برای اعمال سلیقه‌های شخصی، شب‌نامه‌سازی و امنیتی دیدن هر چیزی، سرمایه بخش خصوصی را حذف می‌کند. ذات سرمایه سُر و فرار است.

تا وقتی هم که سرمایه نیاید، منابع انسانی و منابع دیگر کنار هم جمع نمی‌شوند که بتوانیم به خروجی برسیم. متأسفانه گاهی که به شرایط نگاه می‌کنم، نمی‌توانم خیلی به آینده امیدوار باشم.

دیجیتال مارکتینگ یکی از بخش‌هایی بود که بیش از سایر حوزه‌ها تحت تأثیر اختلال اینترنت و فیلترشدن اینستاگرام قرار گرفت و شرکت‌ها دست به تعدیل و کاهش نیرو در این بخش زدند. شما آینده دیجیتال مارکتینگ را چطور می‌بینید؟ راهکارهای بقای آن چه هستند؟

متأسفانه افرادی که می‌توانستند تأثیرگذار باشند و کمک کنند، با مشکلاتی روبه‌رو شدند که باعث شد به‌تدریج خود را کنار بکشند. افراد تأثیرگذار در حال حاضر ترجیح می‌دهند کمکی به بهبود شرایط نکنند. واقعیت این است که شرایط بحرانی است و در چنین شرایطی به افرادی نیاز داریم که به ثبات و فاصله‌گرفتن از رفتارها و عکس‌العمل‌های احساسی کمک کنند.

به نظرم عده‌ای عامدانه کسانی را که می‌توانستند به تعدیل فضا کمک کنند، از فضا دور کردند تا بتوانند به اهداف خود برسند که یکی از مهم‌ترین هدف‌هایشان دوقطبی و احساسی‌کردن جامعه و بروز عکس‌العمل‌های احساسی بود تا به بهانه همین عکس‌العمل‌ها اقدامات نهایی را در محدودیت بیشتر انجام دهند. من چنین احساسی را دارم و تصور می‌کنم چنین اتفاقی رخ داده است.

اما برای دیجیتال مارکتینگ اتفاق خاصی نخواهد افتاد. تعریف جامع دیجیتال مارکتینگ از نظر من این است: «انتخاب و استفاده هوشمندانه و خلاقانه از ابزارهای موجود و در دسترس در فضای دیجیتال برای رسیدن به اهداف بازاریابی.» دیجیتال مارکتینگ یعنی ابزارهای موجود را شناسایی کنیم و ببینیم از بین آنها کدام‌یک به درد ما می‌خورد.

مثلاً ایمیل مارکتینگ به کار عده‌ای می‌آید و برای بعضی هم مناسب نیست. یا بازاریابی پیامکی یا سایت یا شبکه‌های اجتماعی و غیره. طبیعی است هر چقدر تعداد ابزارهای در دسترس ما کمتر باشد، دیجیتال مارکتینگ تحدید و تهدید می‌شود. یعنی هم کوچک‌سازی رخ می‌دهد و هم استفاده از آنها به مخاطره می‌افتد، ولی از بین نمی‌رود.

به هر حال محتوا می‌ماند و پیام‌رسان‌ها و ابزارهای ارتباطی تحت هر شرایطی وجود خواهند داشت. در چین هم که اینترنتش از ما محدودتر است، دیجیتال مارکتینگ وجود دارد و اتفاقاً قدرتمند است. برخی دوستان هم خیلی علاقه‌مندند ما به چین نزدیک شویم. اما وقتی تعداد ابزارها کم و محدود می‌شود، دست کسب‌و‌کارها هم در استفاده از ابزارها بسته خواهد بود و این اتفاق بسیار بدی است.

نکته دیگری که دوستان چین‌پرست به آن توجه نمی‌کنند یا عامدانه چشم بر آن می‌بندند، این است که چین سیاست اقتصاد باز دارد، تحریم نیست و آزادی‌های شخصی در حد قابل قبولی موجود است. در چنین شرایطی، محدودیت اینترنت هم دارد. ما در کشورمان آنها را نداریم و محدودیت اینترنت را هم داریم به این مجموعه اضافه می‌کنیم و این شرایط را خطرناک می‌کند و جای نگرانی دارد. امیدوارم هیچ‌وقت این اتفاق در کشور ما رخ ندهد و عقلانیت بر کشور حاکم شود.

با توجه به محدود شدن ابزارهای دیجیتال مارکتینگ، استراتژی کسب‌و‌کارها چه باید باشد؟

طبیعتاً کسب‌و‌کار یا باید جمع کند و به قول آن دوست عزیز برود یا اگر می‌خواهد بماند، باید خودش را با شرایط وفق دهد. با توجه به چیزی که می‌بینیم، احتمالاً ابزارهای ایرانی باید در اولویت باشند و در بسیاری از حوزه‌ها ابزارهای اپن‌سورس اهمیت بیشتری می‌یابند.

مثلاً اگر از آنالیتیکس استفاده می‌شود، باید به آینده فکر شود و ابزارهای اپن‌سورسی که وجود دارد، مورد توجه قرار گیرد. بدون اینکه بخواهند فضا را احساسی کنند، باید ببینند چه ابزارهای ایرانی موجود است و احتمالات آینده را در نظر بگیرند و سعی کنند آشنایی اولیه را با آن ابزار پیدا کنند.

به هر حال در کسب‌و‌کار حرف اول و آخر را مشتری می‌زند و او تعیین می‌کند که من را کجا هدف‌گذاری کن، کجا با من صحبت کن و پیامت را بفرست. مشتری هرجا باشد، منِ کسب‌و‌کار باید و در نهایت مجبور می‌شوم که به آنجا بروم و خواهم رفت.

به همین خاطر به همه همکاران عزیزم توصیه می‌کنم به این نکته توجه کنند که در نهایت این مشتری است که تصمیم می‌گیرد کجا می‌توانیم با او ارتباط بگیریم. این راه‌های ارتباط با مشتریان را در نظر بگیرند و حواس‌شان باشد که ابزارها به هر حال به نظر می‌رسد با محدودیت‌های بیشتر روبه‌رو شوند.

فارغ از اتفاقاتی که می‌تواند در بخش رگولاتوری رخ دهد، اعضای اکوسیستم چطور می‌توانند در کوتاه‌مدت و میان‌مدت به خود و دیگران کمک کنند؟

یکی از مهم ترین مشکلاتی که من در اکوسیستم می‌بینم، نوعی فرهنگ تهاجمی و فقدان فرهنگ همراهی و همدلی است. ما به اندازه کافی به خاطر شرایط اقتصادی، مهاجرت و کم‌شدن نیروی انسانی متخصص و تصمیمات نابخردانه تصمیم‌گیران ضربه می‌خوریم.

بعد از آن طرف هم یا خودمان به خودمان لگد می‌زنیم یا اگر می‌بینیم دارند به کسی لگد می‌زنند، پشتش نمی‌ایستیم. در میانه تصمیمات احساسی و تحریم‌کردن این و آن کسب‌و‌کار، من ندیدم کسب‌و‌کاری به حمایت از کسب‌و‌کاری دیگر بلند شود. در اینجا خیلی ضعف داریم و وظیفه مدیران شرکت‌هاست که به کارکنان خود نیز این راهنمایی و مشورت را بدهند که با لگد زدن به دیگران، اتفاق مثبتی برای شما نمی‌افتد.

در نهایت ضربه‌ای که به دیگران می‌زنیم، روزی به خود ما هم برمی‌گردد. نه‌تنها نباید ضربه بزنیم، بلکه حتی اگر می‌بینیم کسی ضربه می‌زند، ما از آن دفاع کنیم. در نهایت همه فعالان بخش خصوصی هیچ حامی‌ای ندارند. نه آن بالادستی‌ها به فکر ما هستند، نه شرایط اقتصادی بر وفق مرادمان. خودمان باید به فکر خودمان باشیم و این همدلی را باید در بین خود ایجاد کنیم.

از همه اینها مهم‌تر، کار صنفی و پشت صنف ایستادن است. حالا چه اتحادیه کسب‌و‌کارهای مجازی باشد، چه انجمن کسب‌و‌کارهای اینترنتی، چه نظام صنفی رایانه‌ای. متأسفانه ما متعهد به کار صنفی نیستیم و پشت نهادهای صنفی نمی‌ایستیم و تصمیم‌گیری‌هایمان منفرد و احساسی است.

فکر می‌کنم اگر این بخش را تقویت کنیم، می‌توانیم جلوی تغییرات بالادستی را نیز بگیریم، زیرا از با هم بودن و کار صنفی قدرت می‌گیریم. در این شرایط باید اختلاف نظرها را رها کنیم و به کار صنفی بپردازیم. اقتصاد دست ما نیست، ولی بعضی از مشکلات صنف خودمان را می‌توانیم با همدلی حل کنیم.

در مجموع در حرف‌های من نوعی ناامیدی، بغض، اشک و حسرت هست. ولی باز هم من و امثال من ناامید نیستیم. حتی اگر الان هم با بغض و ناراحتی حرف می‌زنیم، به امید بهبود است. حواس‌‌مان باشد که ناامیدی مساوی مرگ است و اگر می‌خواهیم زنده باشیم، همه باید تلاش کنیم که امید را در دل خود زنده نگه داریم.

لینک کوتاه: https://karangweekly.ir/h0jb
نظر شما درباره موضوع

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.