کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
رشد توقفناپذیر کسبوکارهای جدید آنلاین در سالهای اخیر توجههای زیادی را به اقتصاد دانشبنیان و نوآور جلب کرده است. بیزینسها و کسبوکارها دست خالی یا با حمایتهای دولتی و غیردولتی کارکرد و ارزش خود را نشان دادهاند و بخشهای سنتیتر نیز به این درک رسیدهاند که برای بقا و ماندن در رقابت باید به نوآوری در کسبوکار خود بیشتر توجه کنند.
این همگرایی اما حلقههای مفقودهای هم دارد که در مدیریت فناوری و نوآوری از آن بحث میشود. بحثهای مربوط به رگولاتوری حوزه نوآوری و انسجام و هماهنگی میان ارکان سیاستگذاری، دانشی و اجرایی هنوز در کشور ما آنگونه که باید شکل نگرفته است.
سروش قاضینوری، رئیس مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، دلیل این عقبماندگی را گفتوگو نکردن این سه ضلع با یکدیگر ذکر میکند. او معتقد است اکوسیستم نوآور دوره بازی کردن در زمین خاکی را پشت سر گذاشته و وارد زمین اصلی شده است. او ارتباطات بینالمللی را نیز مسئلهای کلیدی میداند که اگر جدی گرفته نشود، فضای نوآوری کشور را گلخانهای خواهد کرد.
اقتصاد نوآوری ایران در یک دهه اخیر رشد چشمگیری داشته و به نام نوآوری کسبوکارهای زیادی متولد شدهاند. به نظر شما چه عواملی در این تحول مؤثر بوده است؟
امروزه در رقابتهای جهانی، یکی از عناصر مهم، نوآوری است که محدود به استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان و… هم نمیشود. زمانی هزینه تولید پایین، کسبوکارها را در بازار نگه میداشت و نماد موفقیت بود، اما امروزه شاخص اصلی رقابت، نوآوری است.
ظهور فناوریهای جدید و توسعه آیسیتی و سایر کلانروندهای جهانی، نوآوری را بهمثابه برگ برنده در رقابت مطرح کرده است.
شرکتهای بزرگ و بخشهای خدماتی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. یعنی اگر میخواهند در عرصه رقابت جهانی بمانند، گریزی از نوآوری ندارند.
موضوع دیگر این است که بازه نوآوری بسیار گسترده است و حتی صحبت از نوآوریهای اجتماعی، نوآوریهای مردمی و… میشود. یعنی ممکن است نوآوریها الزاما منجر به کسب سود نشوند، ولی زندگی و رفاه مردم را بهتر کنند.
در ایران نیز یکی از اشکال نوآوری همان چیزی است که در اکوسیستم استارتاپی شاهد آن هستیم. منتها شاید این میزان تمرکز نوآوریها در این بخش به خاطر تصلب اقتصادی باشد، چراکه اقتصاد ما آنطور که باید با دنیا ارتباط نداشته و فشار نوآوری را چندان احساس نکرده است. استارتاپها اما نبض حرکت نوآوری را در دست گرفتند و این شانس را داشتند که اثرگذاریشان را نشان دهند.
استارتاپها شروعکننده جریان نوآوری بودند و بهتدریج هم شرکتهای بزرگ اما سنتی به این نتیجه رسیدند که باید آغوششان را به روی نوآوری باز کنند. اکوسیستم استارتاپی چه درسهایی به دیگر بخشهای غیرنوآور داده است؟
در حوزه استارتاپی، مفهومی به نام Success story یا داستانهای موفقیت وجود دارد. یعنی اگر استارتاپها داستان موفقیت ایجاد کنند، دیگران انگیزه پیدا میکنند فعالتر شوند. شکوفایی استارتاپها و داستانهای موفقیت آنها، بخشهای بیرون اکوسیستم و بخشهای سنتی اقتصاد و حوزههایی مثل تجارت و خدمات را وسوسه کرده که نوآوری را جدیتر بگیرند.
علاوه بر این استارتاپها نشان دادند با بیزینسمدلهای دیگر هم میتوان کار کرد و راه را بر «نوآوری باز» هموار کردهاند. در گذشته نگاه به نوآوری، نگاهی بسته بود و نوآوری در واحدهای تحقیق و توسعه بزرگ و درون شرکتها جستوجو میشد.
در رویکرد نوآوری باز گفته میشود سازمانها برای فراهم کردن منابع نوآوری و تجاری کردن و استفاده کردن از دستاوردها نباید به درون خودشان اکتفا کنند. نوآوری باز اگرچه حد و مرزی گسترده دارد، اکوسیستم استارتاپی تبدیل به نماد آن شده است.
این جریان تحرکبخشی اثرات ملموسی هم داشته است؟
بله. به طور تقریبی تمام صنایع کشور، شرکتهای مطرح و بزرگ به شکلی درگیر فرایند نوآوری شدهاند. نظام بانکی بسیار به این موضوع توجه کرده است. یعنی اگر با مدیران آنها صحبت کنید، ذهنشان درگیر موضوعات نوآوری است. این حضور را میتوان در اشکال سرمایهگذاری، تأسیس شرکتها و کسبوکارهای جدید دید.
تا چند سال پیش حوزه نوآوری به زمین خاکی معروف بود و فعالان این حوزه میگفتند ما در زمین خاکی بازی میکنیم، در حالی که بازی اصلی اقتصاد در زمین چمن برگزار میشود. امروزه اما این استعاره دیگر درست نیست و بازیگران نوآوری به صورت ثابت در زمین چمن بازی میکنند. هرچند هنوز راه زیادی مانده که تأثیرگذاریشان را به طور کامل نشان دهند.
ارتباطات چقدر به رشد بازار صنایع و بخشهای نوآور اقتصاد کمک میکند؟
اگر بخواهیم جدی کاری کنیم، چه به لحاظ تقاضای نوآوری و چه به لحاظ عرضه نوآوری، نیاز به حضور در اقتصاد جهانی داریم. استعاره زمین خاکی و زمین چمن را میتوان به اقتصاد داخلی و جهانی هم تعمیم داد. تا روزی که در کوچه خودمان گلکوچک بازی میکنیم، نه فوتبالمان پیشرفت میکند و نه پیشرفتمان دیده میشود.
به طور طبیعی موفقیت در حوزه نوآوری وابسته به این است که به اقتصاد جهانی وصل شویم. منتها این نگرانی هم وجود دارد که اگر به اقتصاد جهانی وصل شدیم، اکوسیستم نوپا از بین برود. این موضوع به باور من به عامل بیرونی مهم دیگری به نام منابع انسانی هم ارتباط دارد.
اگر موج مهاجرت و گرایش نیروهای متخصص و مجرب به فضای بیرون باشد، به طور طبیعی وقتی در باز میشود، اکوسیستم نحیف و بدون تجربه حضور جهانی بهآسانی شکست میخورد. اما اگر اکوسیستم ما توانمند و جذاب برای سرمایه انسانی باشد و بهمرور هم قابلیت همکاری با دنیا را کسب کند، به موفقیت بیشتری میرسد.
در اکوسیستم نوآور، سیاستگذار همیشه یک گام از نوآوران عقبتر است. انتقاد همیشگی به نوع قاعدهگذاریهاست. از چه راههایی میتوان بر حکمرانی در حوزه نوآوری تأثیر گذاشت و تصمیمگیران را قانع کرد که اصول و ملاحظات علمی را مبنای تصمیمگیری قرار دهند؟
یک نمونه از راهحلهای خوب، سندباکس است. در همهجای دنیا سیاستگذار و تسهیلگر ناگزیر از تعامل با بخشهای نوآور هستند. سندباکس راهی است برای رگولاتوری. یعنی سیاستگذار فضایی را باز میکند که نوآوری شکل بگیرد و خودش هم در این ساختار حضور دارد و یاد میگیرد که چگونه تنظیمگری کند.
چارهای جز یادگیری مداوم سیاستگذار از نوآور و نوآور از سیاستگذار نیست. این ضرورت در بخشهای علمی و دانشگاهی نیز صادق است. جامعه مدیریت نوآوری نیز اگر بخواهد در خانه بنشیند و کتاب بخواند و تجربهای کسب نکند، حرفی برای گفتن نخواهد داشت. در برخی حوزهها سیاستگذار حتی پیشرو است و پنجره فرصتی را برای اجرا باز میکند.
در برخی موارد نیز بخش دانشی پیشرو است. موارد بسیاری هم وجود دارد که بخشهای اجرایی پیشرو هستند و بخشهای سیاستگذاری پیرو. این سه نهاد به طور مداوم در حال تحول و همتکاملی با یکدیگرند.
چرا تعامل و همتکاملی میان این سه بخش شکل نمیگیرد؟ گره اصلی کجاست؟
تصور میکنم مشکل ما در گفتوگو نکردن است. در دیگر کشورها نیز سیاستگذار و بخشهای نوآور دعوا دارند. اروپا یکی از سختگیرانهترین قوانین را در حوزه آیسیتی دارد و دائما میان سیاستگذار، بخشهای نوآور و اجتماع دعوا است. سیاستگذار هم میان جامعه و نوآور نشسته و میخواهد منافع هر دو گروه را به صورت حداکثری تأمین کند.
اما ما در کشورمان صدای جامعه را نمیشنویم. تا زمانی که اجزای مختلف جامعه نتوانند با یکدیگر صحبت کنند و حرفهای مردم و نوآوران شنیده نشود، سیاستگذار نیز دائما تحتفشار است. عنصر گمشده ما گفتوگو است. اگر دانشگاه و جامعه و کسبوکارها و سیاستگذاران با یکدیگر صحبت کنند، بهتر به نقطه مشترک میرسیم. وقتی باب گفتوگو باز نباشد، هر کسی حرف خودش را میزند.
تحلیل شما از وضعیت کلی نوآوری در ایران چیست؟ ظرفیتهایمان کدام است و چه جاهایی باید نگران باشیم و چه حلقههای مفقودهای وجود دارد؟
دو سه نگرانی درباره حوزه نوآوری وجود دارد که مهمترین آن شاید مسئله نیروی انسانی باشد. باید نگران ضعیف شدن بدنه نیروی انسانی خوب و متخصص در حوزه نوآوری بود. جایگزین کردن افرادی که سالها درس خواندهاند و در بازار و اکوسیستم کار کرده یا تجربه اندوختهاند، بهراحتی ممکن نیست.
هر چند مهاجرت جنبههای مثبت هم دارد و میتواند تعامل با دنیا و شبکهسازی را موجب شود. بحث ارتباطات جهانی نیز در جای خود مطرح است. ما اگر نتوانیم ارتباطات جهانیمان را آنطور که باید تقویت کنیم، نوآوریهایمان گلخانهای است. از آن طرف ظرفیتها و نقاط قوت ما در حوزه نوآوری نیز زیاد است.
ما در یکی دو دهه گذشته با تلاشهای زیاد ساختاری برای حوزه نوآوری ساختهایم و پیشرفتهای زیادی کردهایم. داستانهای موفقیت و نامهای بزرگی که میشنویم و انگیزه و تخصص نیروهای جوان، سرمایههای بزرگی برای حوزه نوآوری ماست.
امروزه در بدنه مدیریت و نوآوری کشور دارای بدنه دانشی هستیم که حرفهای زیادی برای گفتن دارند و میتوانند با دنیا تعامل برقرار کنند و به دیگر بخشها نیز مسائل را بیاموزانند یا چیزهایی را یاد بگیرند. 20 سال پیش هیچکدام از این مفاهیم به گوش کسی نخورده بود.