کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
«بانو، قهرمان رؤیاهات باش!» این جملهای است که تیزر تبلیغاتی طبیعت با آن شروع میشود. زنی قدمهای مشتاقش را به سمت بنز آلبالویی تصویر برمیدارد و در نمای بعد، زن در موقعیت حقیقیاش به شما لبخند میزند، پیشبند را به گردن میاندازد، سبزیجات را در قابلمه هم میزند و برای تبدیل شدن به قهرمان رؤیاهایش، بسته محصولات طبیعت را باز میکند.
شد شد، نشد نشد
رؤیای زن لبخند بر لب تصویر، بنز آلبالویی است و مسیری که برای تحقق آن انتخاب کرده، پختوپز با محصولات طبیعت است. راه مشخص است! در خانه بمان، رؤیاهایت را بپز تا شاید یکی از برندگان قرعهکشی بزرگ طبیعت باشی.واقعیت این است که برنده شدن در قرعهکشیهای بزرگ برای همه یک رؤیاست. رؤیایی که ممکن است با صرف بودجه اندک (خرید یک خوراکی یا محصول) ناگهان محقق شود و زندگی صاحبش را دگرگون کند.
موضوع ساده است! من یک کیسه برنج میخرم. یک کیسه شبیه همه کیسههای برنج قدیمی و اینکه از میان همه گزینهها، طبیعت ولخرج را انتخاب کنم، زیانی به من نمیرساند. پس من کیسه برنج طبیعت را میخرم و در خیالم ستاره بختم را در میان دانههای برنج جستوجو میکنم. برند طبیعت اینبار با دست و دلبازیاش به من زیانی نمیرساند و چه مرد باشم و چه زن، طبیعی است که برای امتحان کردن شانسم وسوسه شوم.
چه هدف رسیدن به جایزه طبیعت باشد و چه هر چیز دیگری، ماهیت چرخ زدن آرزوهای بزرگ در سر، انفعالی است. من میدانم که تا رسیدن به آن هدف فاصلهای جبراننشدنی دارم، من میدانم که رسیدن به آن در توانم نیست، پس در خانه مینشینم و منتظر میشوم که شانس راهش را به سمت خانهام کج کند. فرقی نمیکند که اول شخص این داستان زن باشد یا مرد؛ همانطور که از او خواسته شده، منفعلانه در خانهاش مینشیند و منتظر میشود تا شاید رؤیای بزرگش او را بغل کند.
مشکل کجاست؟
حالا که آسمان برنده شدن در جوایز بزرگ برای همه همین رنگ است، چرا نمیتوانیم میانه خوبی با آگهی تبلیغاتی طبیعت داشته باشیم؟ شاید مشکل اصلی تکرار همان کلیشههاست. شاید مشکل اینجاست که در کمپین یک برند، مرد ستاره صحنه است و زن همان کسی است که در آشپزخانه مانده و همه شیرینیهای زندگی فقط در خیالش به تصویر کشیده میشود. زنی رؤیاپرداز که برای تحقق رؤیاهایش قدم از قدم برنمیدارد. زنی که مثل هر روز ملاقه را در قابلمه میچرخاند و تنها آرزو میکند که ای کاش امروز روز دیگری باشد.
همین چند هفته پیش بود که در کارنگ، از کمپین تبلیغاتی اخیر طبیعت نوشتیم. از مردی که ستاره صحنه بود و قرار بود برنده جایزه بزرگ طبیعت هم باشد. کمپین تبلیغاتی بزرگ طبیعت، با تیزرهای متعدد و مسابقات و جوایز اینستاگرامی رنگارنگ، بدون تردید توجه بسیاری از مخاطبان هدف این برند را به خود جلب کرده است. کم نیستند خریدارانی که ترجیح میدهند برنجشان را با رؤیای بنزسواری طعمدار کنند؛ اما چیز دیگری که در این میان توجه را به خود جلب میکند، بیتوجهی طبیعت به تأثیری است که در بازتولید کلیشهها دارد. انگار برند بزرگی مثل او، با وجود دست و دلبازی در بودجههای مارکتینگی و تبلیغاتی، تمایلی به اصلاح این تصویر اجتماعی ندارد و کانون تبلیغاتی ایران نوین هم به عنوان مجری کمپین علاقهای به تغییر این تصاویر تکراری نشان نداده است.
چه بپذیریم و چه نه، دوره و زمانه ماندن در آشپزخانه و رؤیا بافتن گذشته. بسیاری از زنانی که قرار است برند طبیعت را انتخاب کنند، درست مثل مردهایی که قصد انتخاب کردنش را دارند، تمام روز را در چهاردیواری خانه نمیگذرانند و ساختن تصویری همسو با واقعیت، بدون تردید تمایل گروه وسیعتری از زنان را برای همراه شدن با اهداف مارکتینگی این برند افزایش میدهد.