کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
چند روز گذشته با خودم و اصل کاری که انجام میدهیم درگیر بودم. بعد از چند گفتوگوی سرپایی و یک جلسه طولانی که با سمیرا و کامیار داشتم، درباره جهتگیری کارها حسابی گیج شدم. نگرانم که کمکم به بیراهه برویم. با تلفن و پیغام و انبوهی ایموجی و قربان صدقه دیجیتال یک قرار ملاقات با مهرداد گذاشتم.
امروز نیم ساعتی پیش از رفتن سامان را صدا کردم و گفتم برای یک جلسه آماده شو تا پنج دقیقه دیگر راه میافتیم. انتظار نداشتم اینقدر خوشحال شود که دو بار به سمت میزش برود و برگردد و بعد با دستپاچگی بپرسد: «چیزی لازم هست بیاورم؟ گزارش، نمودار، فیلم تبلیغاتی، هرچیزی بخواهی سه سوت کپی میکنم؛ این نوتبوک سمیرا هم هست برای جلسه خوب است؟» هنوز جمله بعدی را شروع نکرده بود که با دست اشاره کردم ساکت شود. لبخند روی صورتش خشک شد. گفتم: «فقط خودت و سبیلت و یک ماسک که نگذارد بقیه این چهره دلانگیز را ببینند.»
حتی پیش از دیدن مهرداد هم با خودم فکر میکردم که توی این یک سال چقدر از آشنایی با او خوشحال هستم و همین که میتوانم یک ساعتی با او از مشکلاتی که برایش قابل فهم است صحبت کنم، کمک بزرگی میگیرم. ارزش مهرداد برای من همیشه بیش از یک راهنمای کسبوکار بوده؛ او یک عضو اثرگذار گروه است.
سامان که در طول راه پشت موتورسیکلت بود و نتوانسته بود حرف بزند، با دیدن مهرداد ساکتتر شد. روشن بود که با کنجکاوی منتظر شنیدن دلیل دیدار است. برای هر دو نفر توضیح دادم که به نظرم میرسد ما بین یک گروه پژوهشی و گروهی که در حال ایجاد کسبوکار است نوسان میکنیم. از همینجا بود که سامان فهمید چرا خواستم به جلسه بیاید. گفتم: «مثلا همین آقا برای هر بخش از نرمافزار آنقدر وسواس دارد و دنبال کارهای جدید است که خیلی از کارهای ساده و ابتدایی انجام نشده.»
مهرداد با حوصله نگاهی کرد و از سامان پرسید: «به نظرت شما از کدام جنس هستید؟ پژوهشگر یا مجری برنامه یک کسبوکار نوآورانه؟» سامان بلادرنگ پرسید: «مگر برای نوآوری در کسبوکار نباید به دنبال راههای نو باشیم؟» اما مهرداد با مثالهای مختلف گفت بین پژوهش برای ساختن یک فناوری و عرضه آن به شکل یک کسبوکار تفاوت هست.
بین کشف و پژوهش در یک زمینه با تجاریسازی آن مرز روشنی وجود دارد. گروه پژوهشی میتواند بدون محدودیت و حتی ضمانتی برای رسیدن به نتیجه کارش را ادامه بدهد، اما یک کسبوکار نوآورانه باید بر پایه برنامه از پیش تدوینشده کار کند و به سرمایهگذاران پاسخ دهد و خدمت یا محصولی تازه ارائه کند.
سامان که هنوز در حال تجزیه و تحلیل صحبتهای مهرداد بود، گفت: «شما نمیدانید وقتی چند وقت روی یک موضوع جدید کار میکنید و حل میشود، چقدر باحال است.» مهرداد پاسخ داد: «یادتان باشد هدف شما در گروه تجاریسازی نتایج نوآوریهاست یا اینکه با استفاده از آنها روش و ابزار بهتری برای حل مشکلات مشتریان خودتان بدهید. پژوهشگر با مشتری کاری ندارد، اما بخش زیادی از برنامه شما روی چگونگی کسب درآمد از مشتریان متمرکز است. شما کارها را با هدف سودآوری دنبال کنید، بیشتر حال میدهد.»