کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
اقتصادهای غربی تا قرن نوزدهم با تأمینکنندگان کوچک منطقهای مشخص میشدند که کالاها را بهصورت محلی یا منطقهای میفروختند. بهبود سامانههای حملونقل از میانه قرن نوزدهم و یکپارچهتر شدن اقتصاد به شرکتها اجازه داد کالاهای استاندارد و دارای نشان را در سطح ملی عرضه کنند که به شکلگیری اندیشه بازاریابی انبوه و گستردهتر منجر شد. تولیدکنندگان با هدف صرفهجویی و بزرگکردن اندازه کسبوکار از راه پایین نگهداشتن هزینههای تولید در کنار نفوذ به بازار در مراحل نخست چرخه عمر محصول دستبهکار استانداردسازی دقیق شدند. خودروی فورد مدل T نمونهای از محصولی بود که با قیمت دستیافتنی برای طبقه متوسط روبهرشد تولید میشد.
همراه با افزایش اندازه بازار در ابتدای قرن بیستم تولید گونههای مختلف از محصولی که با کیفیتهای مختلف طراحی شده تا پاسخگوی نیازهای مختلف جمعیتی و شیوه زندگی باشد، در بین تولیدکنندگان رواج یافت که به تقسیمبندی بازار و دستهبندی کالاها منجر شد. در بین سالهای 1902 تا 1910 «جرج بی والدرون» که در بنگاه تبلیغاتی Mahin کار میکرد، از دادههای ثبت مالیات، فهرستهای شهری و سرشماری استفاده کرد تا تبلیغاتی را برای مصرفکنندگان تحصیلکرده ارسال کند که به نظر میرسد نخستین نمونه از تقسیمبندی ساختاری جمعیت باشد. در زمانی بیش از یک دهه «پاول چرینگتون» گونهشناسی موسوم به «ABCD» را توسعه داد که نخستین ابزار تقسیمبندی اجتماعی-ساختاری جمعیت بود. پژوهشگران بازار مانند «ارنست دیشتر» که در دهه 1930در حال انجام پژوهش کیفی روی خریداران نشانهای تجاری بودند، متوجه شدند که عوامل جمعیتشناختی بهتنهایی برای توضیح تفاوت رفتار بازاریابی گروههای گوناگون کاربران کافی نیست. این بینش به کشف عوامل دیگری مانند سبک زندگی، ارزشها، نگرشها و باورها در تقسیمبندی بازار و تبلیغات انجامید.
درخواست برای متخصصان ماهر در کسبوکار همراه با رشد صنعت افزایش یافت و دانشگاهها تدریس بازاریابی در جایگاه یک رشته را برای نخستینبار در اوایل قرن بیستم آغاز کردند. ممکن است بازاریابی از هزاران سال پیش انجام شده باشد، اما مفهوم مدرن بازاریابی بهعنوان یک حرفه در دنیای شرکتهای پساصنعتی ظهور کرده است. در همین حال دورههای گوناگونی برای آن در نظر گرفته میشود. نخستین دوره به بازهای توجه دارد که تولید بر اندیشههای تجاری چیرگی داشت. ویژگی اصلی این دوره آن است که «اگر کسی محصولی بسازد، شخص دیگری آن را میخرد». در محیطی که کالاهای تولید کمتر از تقاضا بود، فروش کالاها بهسادگی انجام میشد. اما از دوران رکود بزرگ 1920 تا دهه 1950 گرایش فروش شکل گرفت. ویژگی اساسی این گرایش «فروش کالاهای ناخواسته» است که «فروش تهاجمی برای پیشبرد محصولات»، «فروش خانهبهخانه» است، اما گرایش بازاریابی یا مفهوم بازاریابی در دهه 1950 ظهور کرد. در این دوره درک کامل نیازها، خواستهها و رفتارهای مشتری به نقطه کانونی تصمیمات بازاریابی تبدیل شد. پس از آن مفهوم بازاریابی اجتماعی مورد توجه قرار گرفت که در آن بازاریابان مسئولیت اجتماعی بیشتری نسبت به جلب رضایت مشتری و ارائه ارزش برتر به آنها دارند و فعالیتهای بازاریابی باید به سود رفاه کلی جامعه باشد. با شروع دهه 1990 دوره جدیدی از بازاریابی به نام بازاریابی رابطهمند ظهور کرد. تمرکز این دوره بر ایجاد رابطه بلندمدت سودمند برای عرضهکننده و مشتری است؛ چراکه روشن شده هزینه به دست آوردن یک مشتری جدید پنجبرابر بیشتر از نگهداری رابطه با یک مشتری موجود است.