ابوشکور بلخی یکی از سخنوران پرآوازه سده چهارم هجری است که همزمان با نوح بن نصر بن احمد از امیران سامانی زندگی کرده و از سال 331 تا 343 هجری قمری در دربار وی حاضر بوده. ابوشکور شاعری چیرهدست و صاحب اشعاری دلنشین و پرشمار بوده، اما شوربختانه همه سرودههای وی از بین رفته و تنها 429 بیت از آن در دسترس است. بازگویی اشعار وی در آثار شعرای بزرگی که پس از او میزیستند، نشان از فراوانی اشعار و وسعت دامنه اثرگذاری اوست. شاعرا سدههای پس از ابوشکور وی را همسنگ با شهید بلخی و رودکی ستودهاند تا آنجا که منوچهری میگوید:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بُستی هکذی
بزرگترین اثر ابوشکور «آفریننامه» بوده و آن را یکی از نخستین منظومههای فارسی میدانند که ابوشکور بلخی از سال 333 تا 336 هجری قمری سروده و محتوای پندآموزش مورد اقبال اهل اندیشه قرار گرفته است. در بخشی از این ابیات درباره خرد و خردورزی میگوید:
خردمند داند که پاکی و شرم
درستی و رادی و گفتار نرم
بود خوی پاکان و خوی ملَک
چه اندر زمین و چه اندر فَلَک
خردمند گوید خرد پادشاست
که بر خاص و بر عام فرمانرواست
خرد چون ندانی بیاموزدت
چو پژمرده گردی برافروزدت
خرد بهتر از چشم و بینایی است
نه بینایی افزون ز دانایی است
خرد باد همواره سالار تو
مباد از جهان جز خرد یار تو
جهان را به دانش توان یافتن
به دانش توان رِشتن و تافتن
بِدان کوش تا زود دانا شوی
چو دانا شوی زود والا شوی
نه داناتر آن کس که والاترست
که والاتر آن کس که داناترست
خردورزی در اشعار ابوشکور بلخی