کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
چندی پیش و برای یکی از رویدادهای کلابهاوسی کارنگ، با تعدادی از بنیانگذاران و مدیران عامل استارتاپهای بزرگ کشور تماس گرفتم تا از آنها دعوت کنم در بحث کارنگ شرکت کنند. آدمهایی که با آنها تماس گرفتم اغلب بنیانگذاران و مدیران ارشد کسبوکارهای نسل اول اکوسیستم استارتاپی کشور بودند. کسانی که در ابتدا یا در میانه دهه ۹۰ کسبوکار اینترنتی راه انداختند و حالا صاحب شرکتها و بنگاههای کسبوکاری بالغی هستند و فارغ از سهم بازار، میزان موفقیت یا آیندهشان، عملیات یا خدمات روزانه نسبتا بزرگی دارند که مدیریت آنها در حد مدیریت یک شرکت بزرگ، کاری سنگین و پرزحمت است.
نکته جالب برای من این بود که تعداد قابلتوجهی از این افراد اذعان میکردند در حال حاضر ایران نیستند و با توجه به اختلاف ساعت یا گرفتاریهایی که دارند، امکان حضور در بحث را ندارند. البته برخی از آنها از همان خارج از کشور در بحث ما مشارکت کردند.
بعدها از چندین فعال دیگر اکوسیستم استارتاپی هم شنیدم که تعداد دیگری از چهرههای شناختهشده اکوسیستم استارتاپی با اینکه هنوز در ایران کسبوکار دارند، مدتی طولانی است که خارج از کشور به سر میبرند. برخی دیگر هم هستند که ماههای زیادی از سال را ایران نیستند و صرفا برای موارد حقوقی مرتبط با کسبوکار خود رفتوآمد میکنند.
نوشتن درباره مهاجرت یا سبک زندگی پروازی و مدیریت از راه دور، آن هم وقتی پای ایران در میان باشد، همیشه به مناقشهها و بحثهای بدون پایان و بینتیجه منجر میشود. من تأکید میکنم که به حق انتخاب محل زندگی و کسبوکار برای همه احترامی وافر قائلم و بهخصوص این روزها که همهچیز در هالهای از پرسشهای بیجواب است، کمتر با آدمها در باب «ماندن» یا «وطن» و مفاهیمی از این دست صحبت میکنم و صرفا به گفتن همان جمله کلیشهای که باید به انتخاب یکدیگر احترام بگذاریم، بسنده میکنم. اما راستش برای من سؤال اساسی این است: چقدر میتوان روی آینده یک فضای کسبوکاری حساب باز کرد، وقتی آدمها و مدیران و صاحبان برخی از برندهای شناختهشدهاش، نگاهی موقت و پروازی به آن دارند؟ چقدر میتوان امیدوار بود که شاهد یک موج دیگر و نسل تازهای از کسبوکارها و آدمهای نوآور در اقتصادمان باشیم، وقتی نسلهای قبلی اینچنین راحت و البته بیمحابا در مواردی گذشته خود در این فضا را نفی میکنند یا حتی به سخره میگیرند؟
این پرسش هم از متولیان و سیاستگذاران تازه است که میخواهند برای این حوزه خوابها و برنامههای تازه تدارک ببینند و هم از خودمان که حد و اندازه مسئولیت و تابآوریمان را مشخصتر تعریف کنیم و تعهدمان به کسبوکارمان و البته آدمها و شبکه کسبوکارهایی را که به آن متصلند، بلندمدتتر ببینیم.
میدانم این روزها حتی مطرح کردن این مسائل هم با تندی و تیزی پاسخ میگیرد اما حرف نزدن و بسنده کردن به اظهارنظرهای کلیشهای یکی از دلایل وضع کنونی ما در جنبههای مختلف زیست اجتماعی ـ فردیمان است. در این فضا که ارزش و اهمیت گفتوگو بیشتر درک میشود، باید بیهراس قضاوتها از مواردی از این دست بیشتر گفت. البته که این گفتوگوگری نافی مسئولیت کسانی که باید جاذبهها و کششهای کسبوکاری این جغرافیا را ارتقا دهند، نیست؛ همانها که تصمیمها و طرحها و سیاستهایشان مسبب بسیاری از مهاجرتها و رفتنهاست!