آیا نسل زد واقعاً بی‌تعهد است؟

از ارزش بیمه تا ارزش آزادی؛ در شکاف نسلی دنیای کار چه چیزی را باید یاد بگیریم و چه چیزی را فراموش کنیم؟

از کار کردن با دهه هشتادی‌ها و اواخر دهه هفتادی‌ها چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. نسلی که معیارهایش فاصله زیادی با معیارهای والدینش دارد. برای این نسل، سابقه بیمه تأمین اجتماعی اهمیت زیادی ندارد؛ نه آن‌قدری که برای دهه شصتی‌ها و پیش از آن اهمیت داشت. در عوض، تجربه مدیریت و نشستن بر صندلی تصمیم‌گیری ارزش بالاتری دارد.

 قطعاً نمی‌توانیم یک ویژگی را به همه اعضای یک نسل نسبت دهیم؛ نگاه من به پیشروان این نسل است، کسانی که با درک تحولات دنیایی که در آن زاده و بزرگ شده‌اند، با عینکی دیگر و آزاد از آنچه بزرگ‌ترها از آن‌ها می‌خواهند، دنیای خود را می‌سازند. من این سال‌ها در آغاز شروع به کار، همکاران زیادی داشته‌ام که دیگر به داشتن بیمه از روز اول کار به‌عنوان یک مزیت نگاه نمی‌کردند و در عوض، امکان رشد در سطوح سازمانی برایشان امتیاز بزرگی بود.

 نسل جدید در بسیاری از اصول بنیادینی که تا همین چند سال پیش، غیر قابل تغییر به نظر می‌رسیدند، بازنگری کرده است: از مفهوم «تعهد سازمانی» گرفته تا شیوه لباس پوشیدن در محل کار، از تحمل ساختارهای سلسله‌مراتبی تا ترجیح انعطاف‌پذیری به ثبات. این بازنگری، اتفاقی نیست؛ حاصل زیست متفاوت، تجربه متفاوت و فناوری متفاوت است.

 برای این نسل، کار بیشتر شبیه به یک پروژه است تا یک مسیر. آن‌ها دوست دارند زود وارد شوند، سریع تجربه کسب کنند و اگر رشد یا معنا نباشد، زود هم خارج شوند. ثبات، برایشان ارزش نیست؛ اگر با رکود همراه باشد، حتی ضد ارزش است. همین ذهنیت باعث شده است که مفاهیمی مانند «کارمندی مادام‌العمر» یا «شرکتِ همیشگی» برایشان جذابیتی نداشته باشد.

 از طرف دیگر، آن‌ها به‌شدت بر ارزش‌های فردی تأکید دارند: دوست دارند کاری را انجام دهند که با علایقشان هم‌راستاست. اگر کاری برایشان معنا نداشته باشد، سخت بتوانند خود را به انجام آن مجبور کنند. این همان جایی‌ست که گاهی با نسل‌های قدیمی‌تر دچار سوءتفاهم می‌شوند. ما مدیران نسل‌های قبلی، که سال‌ها تلاش و صبر را لازمه موفقیت می‌دانیم، گاهی از این حجم از «بی‌حوصلگی» و «فرار از سختی» نسل جدید شگفت‌زده می‌شویم؛ اما مسئله این نیست که نسل جدید سختی نمی‌کشد؛ مسئله این است که برای نوع خاصی از سختی، حاضر به سرمایه‌گذاری است: سختی یاد گرفتن، ساختن، تجربه کردن، نه صرفاً تحمل کردن.

 این نسل، زبان دیگری دارد. با زبان داده‌ها آشناتر است تا زبان مرجع. دوست دارد نقد کند، سؤال بپرسد، بازخورد بگیرد. دنبال فضای مشارکتی است، نه سلسله‌مراتبی. این نسل، اگر با او مانند یک چرخ‌دنده برخورد کنید، از ماشین خارج می‌شود. او می‌خواهد بخشی از طراحی باشد.

 البته همه چیز هم ایده‌آل نیست. نسل زد نقاط ضعفی هم دارد: گاهی از مواجهه با چالش‌های پایدار فرار می‌کند، گاهی به‌سرعت دل‌زده می‌شود، گاهی بیش از حد درگیر خودش می‌شود. اما پرسش مهم این است که آیا ما به‌عنوان مدیران، مؤسسان یا فعالان اقتصادی آماده‌ایم که این نسل را بفهمیم، نه فقط داوری کنیم؟

 ما در اقتصادی زندگی می‌کنیم که بیش از هر زمان دیگری به نوآوری وابسته است. نوآوری در فناوری، مدل‌های کسب‌وکار، فرهنگ سازمانی و سبک مدیریت. نمی‌شود از آینده حرف زد اما با ابزارهای قدیمی ساختار را چسب زد. نمی‌شود انتظار خلاقیت داشت ولی ساختار سازمان را چنان سنگین کرد که خلاق‌ترین نیروها در آن احساس خفگی کنند.

 شاید زمان آن رسیده که تصویر ذهنی خود از «نیروی انسانی خوب» را به‌روزرسانی کنیم. نیروی خوب امروز، نه صرفاً وفادار، مطیع یا صبور است؛ بلکه یادگیرنده، انعطاف‌پذیر، منتقد و متعهد به رشد است و مهم‌تر از همه، نیروی خوب امروز، نسلی‌ست که با نسل قبلی متفاوت است.

 در مقابل، نسل قدیمی‌تر هم چیزهای زیادی برای آموزش دادن دارد. تجربه، پایداری، فهم عمیق‌تر از قواعد بازی، قدرت مدیریت بحران و مهارت تحمل فشار. اگر نسل جدید می‌خواهد سریع‌تر رشد کند، نیاز دارد که از این سرمایه استفاده کند. و این اتفاق نمی‌افتد، مگر در فضایی که احترام، شنیدن متقابل و تحمل تفاوت وجود داشته باشد.

 واقعیت این است که امروز در بسیاری از شرکت‌ها، سوءتفاهم بین‌نسلی به یکی از موانع رشد تبدیل شده است. مدیرانی که از «بی‌مسئولیتی» نسل جدید می‌نالند، درحالی‌که خود یاد نگرفته‌اند چگونه با زبان این نسل صحبت کنند و کارمندانی که از «صلب بودن» مدیران می‌نالند، بدون آنکه درک درستی از محدودیت‌های ساختار داشته باشند.

 آینده کار به‌ویژه در حوزه اقتصاد نوآوری متعلق به کسانی‌ست که بتوانند این شکاف را به پل تبدیل کنند. نه با اصرار به تطبیق کامل، بلکه با ساختن فضای مشترک. همان‌طور که مهارت‌های نرم در کنار مهارت‌های فنی حیاتی شده‌اند، حالا مهارت‌های بین‌نسلی نیز به بخشی از ابزار بقا و رشد در بازار کار تبدیل شده‌اند.

 یادمان باشد هیچ نسلی به‌تنهایی کامل نیست. نه ما که دهه پنجاه و شصت را تجربه کرده‌ایم و نه آن‌ها که با اینترنت و هوش مصنوعی بزرگ شده‌اند. آینده کار، آینده گفت‌وگوست و تنها در این گفت‌وگوست که کار، نه فقط وسیله بقا، بلکه راهی برای زندگی خواهد شد.

نمایش لینک کوتاه
کپی لینک کوتاه: https://karangweekly.ir/ekb9 کپی شد

مطلب قبلی

مطلب بعدی

مطالب پیشنهادی

ارسال یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شماره جدید هفته‌نامه کارنگ​

پربازدید‌ترین