کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
حالا متوجه میشوم آن عزیز سفرکرده که زل میزد توی چشم گزارشگر و میگفت: «دشواری نداریم» چقدر به درد مدیریت کلان میخورده و ما قدرش را ندانستیم. نشستیم و مثل آن پرنده که غذایش را مخفی میکرد و بعداً جایش را فراموش میکرد، به آن بزرگمرد عرصه مدیریت بحران خندیدیم.
سامانههای بر بستر شبکه شهرداری تهران، اگرچه اسم باکلاسی دارند، اما هفته قبل حال و روز خوبی نداشتند. ظاهراً چند تا از دزدان نامرد، بدون اینکه ملاحظه یال و کوپال شهرداری شهر الگوی جهان اسلام را بکنند، بدون اینکه احترام دکتری پزشکی هستهای شهردار عزیزمان را داشته باشند، بدون اینکه نگاهی به طول و عرض بیلبوردهای تبلغاتی دوستان داشته باشند، به صورتی غافلگیرانه زدند و سامانههای بر بستر شبکه شهرداری کلانشهر تهران را ترکاندند.
گفتم «ظاهراً» برای اینکه طبق نظر مسئولان محترم شهرداری، اصولاً اتفاقی نیفتاده بود و اصلاً دشواری نداشتیم. فقط بیشتر از یک هفته پشت رایانه هر کارمند شهرداری که میرفتی، داشت با سنگهایی که از کنار باغچه برداشته بود، یهقلدوقل بازی میکرد و در جواب ارباب رجوع میگفت: «شبکه قطعه» و اینبار راست میگفت!
بیایید دوباره یادی کنیم از آن بزرگوار که فرمود: «شما شهرداری را به من نشان بده.»
یعنی هفته گذشته به هر کسی میگفتی «شهرداری شمایی؟» میزد زیرش و قبول نمیکرد، حتی اگر آن شخص، شخص شخیص جناب استاد دکتر زاکانی میبود. البته دوربینهای سطح شهر فعالیت بکنند یا نکنند، شبکه داخلی شهرداری کار کند یا نکند، دوستان شهرداریچی هک شده باشند یا نشده باشند، باز هم چیزی از شدت پیروزی این بزرگواران کم نمیکند. کما اینکه یکی از همین عزیزان فرمود: «میخواستند با این کارشان ما را فشل نشان بدهند، اما موفق نشدند.» فکر کنید ببینید اگر موفق میشدند، چه میشد؟
در زمان جنگهای ایران و روس (شرمنده دیگر، نمیتوانم بگویم جنگهای ایران و بورکینافاسو) عدهای سیاهکار آمدند و حاجیمیرزا آغاسی را گول زدند که جناب وزیر ما توپی میسازیم که از تهران شلیک شود و پترزبورگ را نابود کند. چند ماه به هوای ساختن توپ، پول گرفتند و وضعشان توپ شد تا اینکه روز افتتاح رسید.شاه مملکت و وزیر و اعوان و انصار همه آمدند میدان توپخانه که پترزبورگ را بترکانند. توپ را که آتش کردند، خودش ترکید و چند نفر را شل و پل کرد. شاه عصبانی شد که این چه وضعی است؟
اما یکی از قالتاقها پرید جلو و گفت: «قربان! اینجا که اینطوری شد، ببینید چه بلایی سر پترزبورگ آمده!»
نمیدانم چرا دوست دارم شعر بیربط بگذارم. البته کمی که فکرش را میکنم، میبینم خیلی هم بیربط نیست.
خبرهای قشنگی گفت اخبار
ز کار و کارگر، تولید و بازار
نمیدانم چه شد اما به یکبار
شد اینهفته وزیر کار بیکار