کارنگ، رسانه اقتصاد نوآوری ایران
رسانه اقتصاد نوآوری ایران

شما به پای خود شلیک می‌کنید! / گفت‌و‌گو با هادی فرنود، بنیان‌گذار کاموا و هم‌بنیان‌گذار رویداد همفکر

صحبت‌های هادی فرنود در مورد مسئله مهم سرمایه اجتماعی در کسب‌وکارهای بزرگ و ریشه‌یابی برخی هجمه‌هایی که این روزها به استارتاپ‌های بزرگ می‌شود

این روزها، زمان سختی برای کسب‌و کارهای حوزه اقتصاد دیجیتال است؛ از یک طرف کسب‌و‌کارهای کوچک اینستاگرامی با نابودی گسترده مواجه شده‌اند و از سویی دیگر کسب‌و‌کارهای بزرگ و نام‌آشنا در مورد نوع ارتباط‌شان با حاکمیت، ترکیب سهام‌داری و نحوه برخوردشان با داده‌های کاربران مورد سؤال قرار می‌گیرند و با اتهامات متعدد روبه‌رو می‌شوند. به‌علاوه حاکمیت نیز در مقام منتقد این کسب‌و‌کارها معتقد است آن همراهی لازمه اتفاق نیفتاده و این کسب‌و‌کارها نمک خورده و نمکدان را شکسته‌اند. حال کسب‌و‌کارها مانده‌اند و پاسخ مناسبی که باید به هر دو طرف بدهند اما آن را نمی‌یابند.

هادی فرنود، مدیرعامل کاموا و هم‌بنیان‌گذار رویداد همفکر معتقد است علت اصلی ضربه‌خوردن کسب‌و‌کارهای بزرگ هم از سوی مردم و هم از سمت حاکمیت، ضعف در داشتن سرمایه اجتماعی قدرتمند در میان افکار عمومی و البته برخی خطاها در رهبری این شرکت‌هاست؛ مواردی که به اعتقاد او همپای بزرگ شدن شرکت‌ها، رشد نکرده است.

این روزها می‌بینیم کسب‌و‌کارهای بزرگ اکوسیستم نوآوری مورد هجمه رسانه‌ها قرار گرفته‌اند و هم از سوی مردم و هم از سمت حاکمیت با انتقادهای گسترده‌ای مواجه‌اند. درباره نقدهای افکار عمومی صحبت خواهیم کرد اما چرا خود حاکمیت هم نگاهی منفی به کسب‌و‌کارهای اقتصاد دیجیتال دارد و با گارد بسته به سراغ‌شان می‌رود؟

فکر می‌کنم این مسئله از آنجا نشئت می‌گیرد که همچنان نگاه کمونیستی در حاکمیت وجود دارد؛ نگاهی که تمایل دارد همه‌چیز دولتی باشد و مثل گذشته، همه امور در اختیار دولت قرار گیرد و پیشرفت اقتصاد به دولت وابسته باشد. متأسفانه چنین نگاه قدیمی و نخ‌نمایی از کشورداری وجود دارد و همین باعث می‌شود هر چیزی که در بخش خصوصی شکل می‌گیرد، دشمن خود بدانند و تهدیدی برای آن تفکر به حساب آید.

به‌طور کلی کسب‌و‌کارهای آنلاین نیز به دلیل تأثیری که روی جامعه دارند و دسترسی مستقیم و آنی‌شان به افراد جامعه، از نظر امنیتی نیز برای حاکمیت ترسناک به نظر می‌آیند. همین باعث شده دشمنی خاصی با این کسب‌و‌کارها وجود داشته باشد و هر روز یک قانون جدید نوشته شود که در واقع چوب جدیدی است که لای کار کسب‌و‌کارها می‌گذارند. در این سال‌ها ما مطمئن شده‌ایم که رفتارهای این‌چنینی عمدی هستند و از ندانم‌کاری ناشی نمی‌شوند و هدف این است که این کسب‌و‌کارها رشد نکنند.

البته در یک بازه زمانی در دولت قبل، بستر فراهم بود و رفتارهای این‌چنینی کمتر و خوشبختانه به همین دلیل کسب‌و‌کارها توانستند رشد کنند، ولی واقعیت این است که به جز پنج، شش کسب‌و‌کار بزرگی که وجود دارند، دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند رشد آنچنانی کند و مسئله هم از جنس سرمایه نیست، بلکه برخی‌ها اجازه این کار را نمی‌دهند. معضل اصلی این است که نمی‌خواهند کسب‌و‌کارهای آنلاین رشد کنند و دوست دارند همه‌چیز مدل دولتی و کارمندی باشد و کنترل بیشتری روی امور داشته باشند.

اما چیزی که در ظاهر و در فرادولتی‌ها می‌بینیم این است که اتفاقاً روی اکوسیستم سرمایه‌گذاری می‌کنند، مانند سرمایه‌گذاری‌هایی که بنیاد برکت طی این سال‌ها روی کسب‌وکارهای مختلف انجام داده است.

موضوع اینجا بر سر خودی و غیرخودی است. در دولت بخش خودی داریم که بعضی به آن خصولتی می‌گویند. همه‌چیز برای آنها فراهم است و درها به رویشان باز، چون به شکل بخشی از حاکمیت و سیستم موجود دیده می‌شوند. حکومت نگران آنها نیست. دلیل اینکه آنها می‌توانند رشد کنند و سرمایه جذب کنند و… این است که حکومت از آنها نمی‌ترسد. حالا اینکه چرا از بقیه می‌ترسد، معلوم نیست. من هم نمی‌دانم که یک کسب‌و‌کار دیجیتال چه خطری ممکن است داشته باشد.

البته این کسب‌و‌کارهای خودی با وجود حمایت‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها رشد چندانی هم نکرده‌اند. لااقل من نمونه‌ای ندیده‌ام که رشد خوبی کرده و به جایی رسیده باشد.

به نظر می‌رسد کسب‌و‌کارهای حوزه اقتصاد دیجیتال در مدت فعالیت‌شان یکسری اشتباهات داشته‌اند که حالا نتیجه‌اش را می‌بینند. مثل اینکه نتوانسته‌اند طی سال‌های فعالیت‌شان نوع مناسبات‌شان را با حاکمیت به شکل شفاف بیان کنند یا به کاربران‌شان بگویند که نحوه استفاده از اطلاعات و داده‌ها به چه شکل است و مرز حریم خصوصی کاربر کجاست.

به این ترتیب نتوانسته‌اند برای خود سرمایه اجتماعی ایجاد کنند که در این روزهای سخت پشتیبان‌شان باشد و در حال حاضر از سمت کاربران در شبکه‌های اجتماعی محاکمه می‌شوند. این موضوع از کجا نشئت می‌گیرد؟ شناخت ضعیف استارتاپ‌ها از جامعه؟ آیا بخش‌هایی در هر کسب‌و‌کار باید شکل می‌گرفت که این مسئله را سامان‌دهی کند؟

یکی از ویژگی‌های ایرانی‌ها اصطلاحاً «زرنگی‌کردن» است. زرنگ‌ها به این شکل کار خود را پیش می‌برند، بدون اینکه به آینده بلندمدت فکر کنند. کسب‌و‌کارها هم این کار را کردند. فکر کردند خیلی زرنگ هستند و خوب است که از این فرصت که قانونی وجود ندارد، استفاده کنند.

قانون‌گذار ما در مجلس که توان درک اقتصاد دیجیتال را ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد برایش قانون بگذارد و رگولیشن کند. در این بی‌قانونی، به جای اینکه کسب‌و‌کارها خودشان دست به کار شوند و برای این موضوع چاره‌ای بیندیشند و کاری بکنند، با همان فرمان جلو رفتند و فکر کردند دارند از این موقعیت بهره می‌برند.

من این مسئله را هم پیش‌تر به این کسب‌و‌کارها گوشزد کرده‌ام و هم بعد از بحران‌هایی که پیش آمده؛ این سرمایه اجتماعی که بسیار ضعیف است، باعث شده این روزها مدافعی نداشته باشند و کسب‌و‌کارهایی که خطایی هم نکرده‌اند، با کوچک‌ترین شایعه و جوسازی، تمام شالوده روابط عمومی‌شان می‌لرزد و نابود می‌شود و حتی در موردی مانند ابرآروان تحریم هم می‌شوند.

این نشان می‌دهد چقدر اهمیت‌ندادن به اکوسیستم و انجمن‌ها، کاربر و مواردی که ما در کشورهای پیشرفته می‌بینیم، مهم است. اینکه در کشورهای پیشرفته کارهایی می‌کنند که حریم خصوصی کاربران‌شان حفظ شود، به جامعه استارتاپی کمک می‌کنند، اسپانسر رویداد و رسانه می‌شوند، مدیران عامل شرکت‌های بزرگ در رویدادهای مختلف شرکت می‌کنند و… دلیلش این است که سرمایه اجتماعی واقعی به دست بیاورند و تصویر مثبت و خوب از خود بسازند. به‌علاوه این کارها باعث می‌شود آن بستر برای رشد خودشان آماده‌تر شود.

ولی متأسفانه کسانی که در سطح مدیریتی در کسب‌و‌کارهای بزرگ کشورمان هستند، از این مسائل ساده درکی ندارند و سال‌های سال خود را از اکوسیستم جدا کرده‌اند و به جامعه استارتاپی هیچ کمکی نکرده‌اند. نتیجه‌اش می‌شود اتفاقی که امروز افتاده است.

با اینکه با چندین مدیر این شرکت‌ها صحبت کرده‌ام، هنوز هم درک درستی ندارند که چرا باید این کارها را انجام دهند. اینها سانتی‌مانتالیسم نیست، بلکه رفتارهایی است که باید در سطح رهبری یک شرکت انجام دهید تا هم بتوانید به تیم خود انگیزه و شخصیت بدهید و هم شخصیت برند خود را بسازید و هم اینکه سرمایه اجتماعی ذخیره کنید که چنین روزهایی به کارتان بیاید؛ اما فکر می‌کنم با وجود همه این اتفاقات، هنوز هم مدیران به آن درک درست نرسیده‌اند و این مشکلات در آینده هم برایشان ادامه خواهد داشت.

ربطی هم به این حکومت یا حکومت دیگر ندارد و این اشتباهی است که در سطح رهبری مجموعه رخ داده و هنوز هم هست. شرکتی که در این بستر رشد کرده، نمی‌تواند خودش را از جامعه استارتاپی جدا کند و فقط به فکر خودش باشد. اتفاقات امروز نتیجه همین خودخواهی است و چیزی که می‌بینیم در کشورهای دیگر اتفاق می‌افتد، برای این نیست که آدم‌های خوبی باشند، بلکه دلیل و منطق کسب‌و‌کاری پشت آن است و باید این‌طور باشد. اگر حمایتی را که از شما شده به حلقه استارتاپی برنگردانید، آن جامعه استارتاپی هم در روز بحران پشت شما نخواهد ایستاد.

اینکه در کشورهای پیشرفته کارهایی می‌کنند که حریم خصوصی کاربران‌شان حفظ شود، به جامعه استارتاپی کمک می‌کنند، اسپانسر رویداد و رسانه می‌شوند، مدیران عامل شرکت‌های بزرگ در رویدادهای مختلف شرکت می‌کنند و… دلیلش این است که سرمایه اجتماعی واقعی به دست بیاورند

یعنی فکر می‌کنید اشتباهات رهبری کسب‌و‌کارها آنها را به اینجا رسانده؟
صد درصد.

ما در کشورهای دیگر می‌بینیم یکسری بحران‌های خاص برای شرکت‌ها پیش می‌آید که می‌توانند از آن عبور کنند، مثل اتفاقی که برای مایکروسافت افتاد. ابتدا فکر می‌کرد می‌تواند آزار و اذیت کارمندانش را نادیده بگیرد، بعد متوجه شد ممکن نیست و روند کار خود را تغییر داد. اما به نظر می‌رسد کسب‌و‌کارهای بزرگ حوزه اقتصاد دیجیتال ایران شناخت درستی از جامعه و انسان امروز ایرانی ندارند. آنها چه‌کار باید بکنند؟ آیا می‌توان از این اتفاقات نقطه شروعی ساخت یا اینجا نقطه پایان است و کم‌کم هرچه را که دارند، از دست می‌دهند؟

من امیدوارم کسب‌و‌کارها یاد بگیرند و در ادامه مسیرشان را تغییر دهند، ولی حقیقتاً ناامیدکننده است کسی که مدیریت کسب‌و‌کاری بزرگی را بر عهده دارد، درک درستی از این مسائل که رخ داده، ندارد و این بخشی از وظیفه رهبر چنین شرکتی است. آنها باید به جامعه‌ای که از آن نیرو می‌گیرند و به آن خدمت می‌دهند، کمک کنند و این انرژی را به آن چرخه برگردانند. این چیزی است که لازم است یاد بگیرند و دریابند که این معادله دوطرفه‌ای است که اگر یک طرفش از بین برود، دیگر معادله برقرار نیست؛ ولی متأسفانه هنوز درکش وجود ندارد و اگر این اتفاق نیفتد، این بحران‌ها باعث می‌شوند که کسب‌و‌کارها از بین بروند. هیچ ربطی هم به شرایط جامعه و حاکمیت و دشمن خارجی ندارد. سرمایه اجتماعی ضعیف و دید محدود است.

کمپانی‌ای مانند مایکروسافت هم دچار بحران‌هایی شبیه به ما هم می‌شود ولی فرقش این است که این کمپانی در کشورش سعی کرده به اندازه‌ای که در توانش هست، به جامعه استارتاپی کمک کند و به حقوق کاربرانش احترام بگذارد. وقتی هم که بحرانی ایجاد می‌شود، سعی می‌کند سریعاً آن را متوقف و حل کند تا تصویر برندش خراب نشود، زیرا تصویر مثبت برند چیزی نیست که بتوان آن را با پول خرید.

شرکت‌های فناور نسبتاً بزرگی که در ایران کار می‌کنند، هنوز این مسئله را یاد نگرفته‌اند و همچنان در مقیاس یک استارتاپ کوچک، با جامعه خود مواجه می‌شوند. در مسائلی مانند درآمد و سود و محصول شاید بتوانند با چنین رویکردی موفق عمل کنند، ولی وقتی پای مسئله‌ای چون تصویر برند و رهبر و بنیان‌گذار یک کسب‌و‌کار بزرگ به میان می‌آید، نمی‌توان با پول آن را خرید و حتی نمی‌شود یک‌روزه ایجادش کرد؛ اما می‌توان یک‌روزه خرابش کرد. وقتی می‌توان یک‌روزه این تصویر را خراب کرد که پایه‌های آن برند و تصویر و سرمایه اجتماعی‌اش ضعیف باشد و متأسفانه این در مورد کسب‌و‌کارهای بزرگ ما صادق است.

فکر می‌کنید چرا کسب‌و‌کارهای نسبتاً بزرگ حوزه اقتصاد دیجیتال نتوانسته‌اند متناسب با بزرگ‌شدن کسب‌و‌کارشان، ماهیت رهبری خود را نیز تغییر دهند؟ چرا این تغییرات در سایر کشورها به شکل ارگانیک اتفاق می‌افتد، ولی اینجا رخ نداده است؟

این برمی‌گردد به خودخواهی ما که فکر می‌کنیم این ویژگی به نفع‌مان است. این ویژگی هم فقط در بخش فناوری و مدیریت استارتاپ مطرح نیست، بلکه یک مشکل فرهنگی است. متأسفانه در فهم کسب‌و کاری جامعه نیز این‌طور است که گمان می‌رود کسانی که خودخواه هستند، سریع‌تر رشد می‌کنند؛ ولی در واقع جامعه و نظم امروز دنیا به این شکل نیست و این‌طور کار نمی‌کند.

شما اگر آدم خودخواهی باشید، نمی‌توانید در نهایت برنده باشید و خواهید باخت. امروز ممکن است در سطح بالایی قرار داشته باشید، ولی خیلی سریع سقوط می‌کنید. این اشتباه در اکوسیستم ما رخ داده و با تمام تلاشی که برای تغییر آن کردیم، گویا هنوز این ذهنیت تغییر نکرده است.

«همفکر» یکی از رویدادهایی بود که برای نزدیک‌کردن جامعه استارتاپی شکل گرفته بود، ولی بعد از مدتی دیدیم کسانی که تأثیرگذار هستند و کسب‌و‌کارهای بزرگ دارند، اصلاً شرکت نمی‌کنند و حتی حاضر نیستند در هفته یک ساعت برای جامعه استارتاپی وقت بگذارند. این کوته‌نظری است که متأسفانه ادامه همان دیدگاه است. گویا هنوز به این دید کسب‌و‌کاری نرسیده‌اند که این کارها برای این نیست که نشان دهید آدم خوبی هستید، بلکه این ارتباط در نهایت به نفع خودتان خواهد بود.

این مسئله را در قضیه سرمایه‌گذاری هم می‌بینیم که بارها در موردش حرف زده‌ام. وقتی در کشورهای دیگر با سرمایه‌گذار صحبت می‌کنید، ارزش‌گذاری شرکت شما و قراردادی که روی میز می‌گذارد، دوسر برد و کاملاً منصفانه است، ولی در ایران تا جایی که می‌توانند سعی می‌کنند قراردادی ببندند که خودشان برنده و طرف مقابل بازنده باشد.

این مسئله را درک نمی‌کنند که آن استارتاپ چند وقت دیگر باید دو راند دیگر سرمایه بگیرد و دوباره رشد کند و باز هم سرمایه بگیرد. وقتی شما در ابتدا سهم زیادی از استارتاپ بگیرید، دیگر از سهمش چیزی نمی‌ماند و عملاً نمی‌تواند در آینده سرمایه‌گذار دیگری بگیرد و در نهایت استارتاپ شکست می‌خورد و همان سرمایه‌گذار اولیه هم بازنده است. این نتیجه همان تفکر خودخواهانه است. این افراد سعی می‌کنند برنده اکوسیستم باشند، ولی نمی‌دانند که دارند به پای خود شلیک می‌کنند، چون در نظم اقتصاد امروز، افراد خودخواه بازنده‌اند.

با توجه به صحبت‌های شما، از آنجا که در ایران درک حاکمیتی از اقتصاد دیجیتال وجود نداشته و قاعده‌ای برای کسب‌و‌کارها نبوده، خودشان هم قانونی ننوشته‌اند. این قاعده ننوشتن از آنجا می‌آید که گویا نگاه کوتاه‌مدتی به کسب‌و‌کارشان داشته‌اند. انگار دائماً ته ذهن‌شان این مسئله وجود دارد که یک ماه یا یک سال دیگر ممکن است این کسب‌و‌کار وجود نداشته باشد. این نگاه کوتاه‌مدت و نامطمئن از کجا می‌آید؟

این نگاهی است که در اقتصاد ما سال‌های سال وجود داشته و دلیلش هم ناپایداری‌ای است که ما در اقتصاد خودمان می‌بینیم که ضربه‌های بسیار بزرگی به ما زده است. این تورم‌های یک‌شبه عوارض بسیار زیادی داشته‌اند. در سیستم بانکی نمی‌توان اعتباری خرید کرد، نمی‌توان حساب کرد که ارزش پول‌تان چهار ماه دیگر چقدر خواهد بود، یعنی شما نمی‌توانید وام بدهید، کردیت کارت بدهید، چیزی را قسطی بخرید و… . همه اینها برمی‌گردد به آن بی‌نظمی اقتصادی و خودخواهی که در کشور ما وجود دارد و آن ناآگاهی مردم از مفاهیم اقتصادی. به‌طور کلی در کسب‌و‌کار نگاه کوتاه‌مدت اصلاً معنا ندارد.

همچنان نگاه کمونیستی در حاکمیت وجود دارد؛ نگاهی که تمایل دارد همه‌چیز دولتی باشد و مثل گذشته، همه امور در اختیار دولت قرار گیرد و پیشرفت اقتصاد به دولت وابسته باشد.

در پی هجمه‌های اخیر، فکر می‌کنید بزرگ‌ترین ضرری که به کسب‌وکارهای اقتصاد دیجیتال وارد آمده، چه بوده است؟ از دست رفتن نیروی انسانی، از بین رفتن اعتماد مردم، کاهش فروش و درآمد یا…؟

در حال حاضر تصویری که از کسب‌و‌کار آنلاین در ذهن مردم شکل گرفته، تحت‌تاثیر اتفاقاتی که اخیرا برای ابرآروان و دیجی‌کالا و کافه‌بازار افتاد قرار گرفته است و کسب‌و‌کارهای دیگر هم چوب درک پایین آنها از سرمایه اجتماعی را می‌خورند. دلیل اینکه آن کسب‌و‌کارها نمی‌توانند کار کنند، این است که مردم آن‌قدر از کسب‌و‌کارهای دیگر عصبانی هستند که همه را با یک چوب می‌زنند.

بالاخره خشم جامعه باید جایی خالی شود. فکر می‌کنم کسب‌و‌کارهایی که کوچک‌تر هستند، بزرگ‌ترین ضرری که کرده‌اند، میزان فروش‌شان و از لحاظ مالی بوده است. آنها مشتریان‌شان را از دست داده و در حال تعطیل‌شدن هستند.

کسب‌و‌کارهایی که مورد هجمه قرار گرفته‌اند نیز به نظرم از دو منظر ضربه اساسی خورده‌اند. یکی ضربه به تصویر برندشان است و تصوری که مردم از آن برند در ذهن‌شان مانده که سال‌ها طول می‌کشد تا تصحیح شود. دیگری هم نیروی انسانی آنهاست که الان دیگر از کار‌کردن در آن شرکت راضی نیستند، با اینکه ممکن است در ظاهر قضیه این‌طور به نظر نرسد.

درست است که داده‌هایی دارند و می‌دانند خاطی نیستند، ولی از کار‌کردن در شرکتی که خجالت می‌کشند به سایرین بگوید در آنجا کار می‌کند، آزار می‌بیند و نیروی انسانی‌شان به‌مرور ریزش خواهد داشت. البته اگر تا الان این اتفاق نیفتاده باشد. همه‌اش به ضعف سرمایه اجتماعی برمی‌گردد که هم در جامعه به آنها ضربه می‌زند، هم داخل تیم‌شان.

از آنجا که ما با ابرآروان به خاطر سرویس CDN و DNS خوب‌شان کار می‌کنیم، برایمان پیش آمده که به مشتری بگوییم برود روی ابرآروان و فلان مشکل را حل کند و می‌بینیم مقاومت می‌کند. یعنی دیگر کسی حاضر نیست از ابرآروان سرویس بگیرد که این زنگ خطر بزرگی است. شاید فروش برخی شرکت‌ها الان ریزش چندانی نداشته باشد، زیرا رقیب خاصی ندارند؛ ولی اگر روزی رقیبی وارد بازار شود، واقعاً ضربه خواهند خورد. نیروی انسانی هم چالش بزرگی در طولانی‌مدت خواهد بود.

تکلیف حاکمیت روشن است و مشخصاً علاقه‌ای به رشد کسب‌وکارها ندارد. اما در مورد رفتاری که مردم می‌کنند و ضعف سرمایه اجتماعی کسب‌وکارها، انگشت اتهام را به سوی رهبران این کسب‌وکارها می‌گیرد.

اتفاقاً وقتی رد این حملات گرفته می‌شود، گاهی می‌بینیم که برخی از اینها کارمندان ناراضی این شرکت‌ها بوده‌اند یا حتی کسی که برای مصاحبه کاری به آنجا رفته و به‌درستی با او برخورد نشده است. به نظر می‌رسد که این شرکت‌ها نه‌تنها نتوانسته‌اند برندشان را خوب به جامعه عرضه کنند، بلکه در ساخت برند کارفرمایی هم ضعیف عمل کرده‌اند. نظر شما در این رابطه چیست؟

صد درصد درست است. اصلاً روی برند کارفرمایی که به‌ندرت کسی کار می‌کند. ما که شرکت کوچکی داریم و این کار را انجام می‌دهیم، به خاطر همین ویژگی رقبا، نیروگرفتن برایمان راحت است. باز هم این به رهبری ضعیف برمی‌گردد. به نظرم بعضی از دوستان مدیریت را اشتباه یاد گرفته‌اند.

مدیریت این نیست که اکسل آخر ماه سود شما را مثبت نشان دهد. آن را یک مدیر داخلی هم می‌تواند انجام دهد. مدیریت باید به آینده شرکت، تصویرش و نیروی انسانی‌اش فکر کند که این آخری مهم‌ترین سرمایه‌اش است. همچنین باید به رشد و پایداری در سال‌های آینده و مدیریت بحران بیندیشد.

ولی متأسفانه یا به هیچ‌کدام از اینها فکر نمی‌کنند یا اگر هم فکری کرده‌اند، برایش اقدامی انجام نشده است. من ندیدیم مثلاً دیجی‌کالا یا اسنپ و کافه‌بازار کاری برای تصویر برند کارفرمایی خودشان انجام داده باشند. در حالی که می‌بینید در کشورهای دیگر چقدر روی این مسئله کار می‌شود و برایش پول خرج می‌کنند و تور برگزار می‌کنند که آدم‌ها بیایند و شرکت را از نزدیک ببینند، ویدئو می‌سازند و… . خیلی عجیب است که شرکت‌های بزرگ ما هیچ‌کدام روی این قضیه کار نکرده‌اند. حداقل من ندیده‌ام جاهایی مثل دیجی‌کالا، کافه‌بازار، علی‌بابا، ابرآروان و… روی چنین موضوعاتی مانور داده باشند.

نکته‌ای که خودتان هم به آن اشاره کردید، این بود که ما می‌بینیم اکوسیستم اقتصاد دیجیتال به چند اسم بزرگ گره خورده و وقتی به این چند کسب‌و‌کار حمله می‌شود، انگار به کل اکوسیستم حمله شده است. این موضوع نشان می‌دهد اکوسیستم به شکلی نامتقارن رشد کرده است. چرا؟

مقصر این اتفاق را حکومت می‌دانم که از جایی به بعد اجازه نداده کسی رشد کند.

حتی کسی درباره کسب‌وکارهای خرد اینستاگرامی تا وقتی اینستاگرام فیلتر نشده بود، حرفی نمی‌زد. در حالی که تجارت اجتماعی یکی از روندهای نوظهور، مهم و روبه‌رشد در جهان است. مقصر را صرفاً حاکمیت می‌دانید یا اکوسیستم نیز در این مسیر اشتباهاتی داشته است؟

ببینید اکوسیستم نمی‌توانسته بیشتر از این رشد کند. یک شرکت بزرگ کار خود را از یک تیم دونفره آغاز می‌کند و کم‌کم به یک شرکت با دو، سه هزار نیروی انسانی تبدیل می‌شود. این چرخه باید با دانش و پول در حرکت باشد.
اگر جایی متوقف شود و مثلاً در آن شرکت بزرگ دیگر چیزی پیش نرود، نتیجه‌اش این می‌شود که مثلاً ما رسانه خوب نمی‌توانیم داشته باشیم.

چرا؟ چون برای شرکت‌های بزرگ اکوسیستم مهم نیست و در نتیجه به رسانه‌های اکوسیستم هم اهمیتی نمی‌دهد و برایشان پول خرج نمی‌کند. پس رسانه‌ای نمی‌ماند که بتواند از کوچک‌ترها دفاع کند و به رشدشان کمک کند. رسانه یک قسمت آن است که برایتان مثال زدم، ولی در همه‌جا همین اتفاق می‌افتد. وقتی چرخه از حرکت بازمی‌ایستد، اکوسیستم در بخش‌های مختلف ضعیف می‌شود و از بین می‌رود.

از این طرف هم حکومت فشار وارد می‌کند که اصلاً کسی رشد نکند. در تجارت الکترونیک یک اینماد اجباری می‌گذارد و درگاه‌ها را می‌بندد و هزاران داستان می‌سازد. باز هم اینجا کسی نیست که از این کسب‌و‌کارها و سنگ‌هایی که جلوی پای اکوسیستم گذاشته می‌شود، دفاع کند، چون کسب‌و‌کارهای بزرگ حاضر نیستند هزینه بپردازند و حتی در مورد این مشکل حرف بزنند.

در نتیجه نهاد صنفی ضعیف می‌شود. همان نهاد صنفی که دوستان عضوش هستند و از داخل اکوسیستم سایتی را هم فیلتر می‌کنند و فقط یک عذرخواهی ساده می‌کنند. اینها آسیب‌هایی است که باعث و بانی‌اش کسب‌و‌کارهای بزرگ هستند و حکومتی که همزمان فشار می‌آورد و این چرخه در اکوسیستم حرکت نکرده است. وقتی چرخه متوقف شود، رسانه‌های آزاد از بین می‌روند، رویدادهایی که باید رشد کنند نابود می‌شوند، نهادهای صنفی کوچک و بی‌تأثیر می‌مانند و… .

همه اینها به خاطر خودخواهی کسب‌و‌کارهای بزرگ است که حاضر نشده‌اند برای این کارها هزینه بپردازند. برای اینکه جلوی اینماد بایستیم، اول از همه باید کسب‌و‌کارهای بزرگی که حتی شاید از آن قانون آسیبی نبیند، حرف بزنند و جلوی این تصمیم بایستند، زیرا حرف‌شان شنیده می‌شود و درهای حاکمیت به روی آنها بازتر است. ولی این کار را نمی‌کنند، چراکه فقط به خودشان فکر می‌کنند.

این اکوسیستم ضعیف نه‌تنها طرفدار این استارتاپ‌ها و شرکت‌های بزرگ نیست، بلکه پشتش هم نمی‌ایستد و با کوچک‌ترین شایعه‌ای نابودش می‌کند.

این چیزی است که قبلاً هم در قضیه‌ای پیش آمد و اتحادیه از سمت اکوسیستم مورد حمله قرار گرفت. همان زمان باید تلنگر می‌خوردند، ولی آن قدر دید رهبری‌شان محدود است که متوجه این موضوع نشدند و انتظار داشتند که ما به آنها خرده نگیریم، چیزی نگوییم و حمایت کنیم. فکر می‌کنم متأسفانه هنوز هم متوجه نشده‌اند که کجای راه را اشتباه رفته‌اند و باید خود را اصلاح کنند.

ما در اکوسیستم باید یک چیز را خوب یاد بگیریم و آن هم این است که هیچ‌کس دیگری نیست که به ما کمک کند و نباید انتظار کمک و حمایت از جاهای دیگر، مخصوصاً دولت داشته باشیم. به طور کلی هیچ جای دنیا چنین اتفاقی نمی‌افتد. اگر خودمان از یکدیگر حمایت نکنیم و به هم کمک نکنیم، همگی بازنده‌ایم. این‌طور نیست که اسنپ ببرد و ما ببازیم. این کشتی‌ای است که همه با هم سوارش هستیم و همه باید با هم از این توفان عبور کنیم.

اگر به کسب‌و‌کارهای کوچک ضربه وارد شود، پسفردا نوبت کسب‌و‌کارهای بزرگ می‌شود و کسی از آن در امان نیست. همه در هر مقیاسی ممکن است ظرف چند ماه از بین بروند. این دید خودخواهانه را لازم است کنار بگذاریم، چراکه حتماً به ضررمان تمام خواهد شد و این بخش هیچ ربطی به حکومت ندارد.

لینک کوتاه: https://karangweekly.ir/8mti
نظر شما درباره موضوع

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.