کارنگ، رسانه اقتصاد نوآوری ایران
رسانه اقتصاد نوآوری ایران

ضرر ایلان‌خان هنوز جبران نشده!

یک موقع تیک آبی برای خودش حرمت داشت. کارهای اداری و تأییدش کار حضرت فیل بود و خلاصه وقتی کسی تیک می‌گرفت، مثل ژنرالی که مدال لیاقت گرفته، آن را هر روز یک طوری توی چشم ملت فرو می‌کرد

آن‌وقت‌ها که ما بچه‌تر بودیم، تیک هیچ معنایی نداشت. یعنی هنوز از این علامت‌ها √ برایمان معنی نداشت و استفاده‌ای هم از آن نداشتیم. دنیا هم آن‌قدر باکلاس و دقیق نشده بود برای انواع بیماری‌های روحی و روانی اسم‌ خاص بگذارد و آن وسط هم یک اصطلاحی به نام تیک عصبی اختراع شود. برای همین بود که اگر یکی از ما بچه‌های کوچه‌زیِ زانوپاره سؤال می‌کرد و می‌گفت: «عمو جون کلاس چندی؟» می‌توانستیم به او جوابی در‌خور بدهیم، اما اگر می‌پرسید: «می‌دونی تیک چیه؟» فکر می‌کردیم می‌خواهد به ما «تیکه» بیندازد.

بله، آن موقع‌ها این‌طوری بود و برای هیچ‌کس در این عالم هیچ تیکی مهم نبود. اما امروز چه؟ نه‌تنها تیک مهم است که حتی رنگ‌بندی هم دارد. خب فکر کنم متوجه شدید دارم در مورد چه چیزی صحبت می‌کنم. بله، دقیقاً درست حدس زدید؛ تیک آبی توییتر.

فعلاً تا یکی پیدا نشده و نیامده به ریش من بخندد و بگوید: «مرد حسابی! تو که توی این روزها دیگه دستت به سرچ گوگل هم نمی‌رسه، برای ما افتادی دنبال تیک آبی؟» من دوباره دق‌دلم را سر این ایلان بلاگرفته خالی کنم و بگویم: «آه از دست تو ای ایلان! ببین کارهایت را! آخر مرد حسابی! فروشندگان توییتر، آن لاکردار را کردند توی پا… ببخشید آستین شما، توییتری‌ها چه گناهی کرده‌اند؟ چرا فکر می‌کنی باید از اهالی توییتر دنگ ضررت را بگیری؟ اصلاً ببینم اگر سود کرده بودی، می‌آمدی یک سنت از سودهایت را به ما بدهی؟ نمی‌دادی که!»

یک موقع تیک آبی برای خودش حرمت داشت. کارهای اداری و تأییدش کار حضرت فیل بود و خلاصه وقتی کسی تیک می‌گرفت، مثل ژنرالی که مدال لیاقت گرفته، آن را هر روز یک طوری توی چشم ملت فرو می‌کرد. بله خب، این تیک، آن موقع‌ها برای فرو کردن توی چشم مناسب بود، نه پاچه‌.

ماسک که همین مدتی قبل سر خرید توییتر یک ضرر هنگفت کرد، این‌قدر عصبانی شد که شروع به اخراج رؤسا و بالانشینان توییتر کرد، اما به همین هم راضی نشد. مدتی بعد وقتی دید آتش دلش با این چیزها خاموش نمی‌شود، افتاد به اخراج کارمندان میان‌رده. باز هم وقتی دید که نخیر! این ضرر خیلی خیلی هنگفت‌تر از چیزی است که فکرش را می‌کرده و دق دلش باز هم خالی نشده، با دمپایی ابری خیس افتاد به جان کارمندان دون‌پایه!

این وضعیت اخراج تو اخراج او این‌قدر شدید شده بود که کارشناسان نگران بودند یک روز ایلان برود شرکت توییتر و ببیند به جز خودش و همان یک دانه گنجشک وسط علامت توییتر، هیچ موجود دیگری در شرکت نیست. به هر حال داستان ایلان‌خان و اسباب‌بازی‌هایش ادامه دارد.

این هفته شعر نداریم، چون می‌خواهم یک هشدار جدی به شما بدهم. حتی اگر بیکار باشید و نتوانسته باشید از میلیون‌ها فرصت اشتغال مسئولان داخلی استفاده کنید، ممکن است همین فردا یک نامه خارجی برسد که روی آن نوشته: حکم اخراج!

لینک کوتاه: https://karangweekly.ir/i9g3
نظر شما درباره موضوع

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.