کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
حسین ریاضی، بنیانگذار شرکت «صنایع ارتباطی پایا» بیش از ۴۰ سال است که در حوزه صنایع الکترونیکی و ارتباطات فعالیت میکند و یکی از تولیدکنندگان پیشکسوت این عرصه به شمار میرود. دریافت جایزه خوارزمی و همچنین انتخاب بهعنوان صادرکننده نمونه، بخشی از کارنامه او بهعنوان یک کارآفرین است. به اعتقاد او راهاندازی کسبوکار در روزگار کنونی به نسبت دهه ۶۰ دشواری کمتری دارد و یکی از دلایل آن ضعیف شدن دولت در حوزه اقتصاد است. از نظر ریاضی، این موضوع به همراه توسعه اینترنت و شبکههای اجتماعی فضایی به وجود آورده تا بخش خصوصی بتواند فعالیت خود را توسعه دهد. او همچنین باور دارد که یکی از چالشهای اصلی اقتصاد ایران، بحث احترام به حق مالکیت بخش خصوصی است که ریشهای تاریخی دارد.
اولین تجربه کاری شما در رشته تخصصیتان چه بود؟
من در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده برق دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) شدم. تقریباً در همان ترم اول به دلیل اعتصابهای دانشجویی، کلاسهای ما تعطیل شد. در چنین شرایطی و با توجه به تعطیلیهای گاه به گاه کلاسهای درس، این فرصت برای من پیش آمد که همزمان با درس و دانشگاه، به دنبال کار هم باشم. اولین تجربه کاری من که به نحوی کارآموزی به شمار میآمد، در تابستان سال ۱۳۵۴ بود که در شرکت موننکوی ایران مشغول شدم. آن زمان بخشی از سهام این شرکت برای کاناداییها بود. در ادامه در سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ هم یک کارآموزی در صداوسیما داشتم که طی آن، ۱۰۰ ساعت در ماه در امپکس و نودال کار میکردم. این تجربهها باعث شد که مدام به دنبال فرصتهای شغلی باشم. در سال ۱۳۵۶ میزان تعطیلی دانشگاه بیشتر از قبل شده بود.

از اواسط این سال به صورت رسمی، در کارخانه پارس الکترویک استخدام شدم که در آن تلویزیون تولید میشد. در آن زمان بیش از ۱۰۰ واحد درسی را گذرانده بودم. در سال ۱۳۵۸ و پیش از انقلاب فرهنگی هم توانستم درسم را به پایان برسانم. در این دوران، همزمان با کار در کارخانه، با توجه به تخصصی که در این حوزه پیدا کرده بودم، در مجتمع فنی تهران نیز الکترونیک و تعمیر تلویزیون درس میدادم.
چه شد که تصمیم گرفتید خودتان شرکت تأسیس کنید و بهعنوان تولیدکننده مسیرتان را ادامه دهید؟
با شروع جنگ باید به خدمت سربازی میرفتم؛ من در مرکز آموزش مخابرات خدمت میکردم و آنجا با چند نفر دیگر از دوستان، بعدازظهرها در پادگان میماندیم و با توجه به تخصصی که داشتیم، به تعمیر دستگاههای اندازهگیری مشغول میشدیم. در ادامه با همین تیم چهار، پنج نفره یک سیستم بیسیم نظامی طراحی کردیم و آن را به مرکز تحقیقات مخابرات بردیم که در نهایت به صاایران سپرده شد. در این دوره پارسالکتریک هم پس از مصادره شدن وضعیت بدی پیدا کرده بود و دیگر جایی نبود که بخواهم به آن برگردم. در نهایت با یکی از همین دوستانی که در دوره خدمت این فعالیتها را انجام میدادیم، در سال ۱۳۶۲ شرکت «کارین» را راهاندازی کردیم و وارد حوزه تولید شدیم.
در کارین چه محصولی را تولید میکردید و آیا کار بازاریابی و فروش این محصولات را هم خودتان انجام میدادید؟
ما چون کار تجهیزات بیسیم مخابراتی را انجام داده بودیم، ابتدا میخواستیم پروژههایی مانند ساخت پیجرهای بیمارستانی و ریموت دستگاههای ویدئویی بتامکس را انجام دهیم. تعدادی از این ریموتها را هم تولید کردیم و فروختیم که بعداً استفاده از دستگاههای ویدئوبتامکس در ایران ممنوع شد. گذشته از آن، وقوع حوادثی مانند هفت تیر باعث ایجاد حساسیت روی حوزه بیسیم شده بود و به همین دلیل ما این حوزه را رها کردیم. پس از آن به دنبال تولید مراکز تلفن ویژه شرکتها و ادارهها رفتیم. ما در کارین تمرکزمان روی تولید این مراکز بود و کار بازار و فروش محصولات را به یک شرکت دیگر سپرده بودیم. ابتدا تلاشهایی برای فروش داشتیم اما بعد متوجه شدیم که باید این کار را به شرکت دیگری بسپاریم.
فکر میکنید ایده درستی بود که بخش مارکت را به مجموعه دیگری واگذار کردید و خودتان روی تولید متمرکز شدید؟
به نظرم کار ما در آن دوره درست بود. ما جوانانی بودیم که اگرچه در حوزه الکترونیک متخصص بودیم اما بازار را نمیشناختیم. اینکه شما بلد هستید یک محصول را تولید کنید، کسبوکار به شمار نمیآید. کسبوکار مجموعه فرایندهای اقتصادی، بازاریابی، فروش، ارتباط با مشتریان و… را نیز شامل میشود. ما در آن زمان بلوغ کار داشتیم، اما بلوغ بازار و اقتصاد و تجارت نداشتیم. یکی از دلایلی که امروز بسیاری از استارتاپها زمین میخورند، همین است که افراد فکر میکنند با داشتن یک ایده که میتواند به محصول یا خدمات بینجامد، کار تمام است و میتوان یک کسبوکار موفق راهاندازی کرد، اما این فقط ۲۰ درصد کار است و ۸۰ درصد کار مرتبط با بخشهای اقتصادی، استراتژی و هدفگذاری درست، ارتباط با بازار، شناخت رقبا و… است و زمان میبرد که شما در این حوزهها به بلوغ برسید. اغلب شرکتهای بزرگ چند سال ابتدایی کارشان صرف این شده که در حوزههای مذکور به بلوغ برسند.
دلیل اینکه تصمیم گرفتید از کارین به صنایع ارتباطی پایا ریبرندینگ کنید چه بود و این اتفاق در چه سالی افتاد؟
ما در ابتدا اسم کارین را روی شرکت خود گذاشتیم؛ برای اینکه میخواستیم ادای خارجیها را درآوریم. کارین یک اسم فارسی است که به اسمهای خارجی نزدیک بود. اما در سال ۱۳۶۸ به این نتیجه رسیدیم که باید نام شرکت را عوض کنیم. نام شرکت را «صنایع ارتباطی پایا» گذاشتیم؛ چراکه در این زمان ذهن ما به اینکه فقط در یک صنعت فعال باشیم، محدود نبود و میخواستیم فعالیت خود را در حوزههای دیگر توسعه دهیم. ما به دنبال این هدف بودیم که چندین نوع محصول تولید کنیم. اسم کارین به معنای دور و آینده بود و پایا هم با همان مفاهیم انتخاب شد. البته چون ما را با نام کارین میشناختند، محصولاتمان را همچنان با همین نام به بازار عرضه میکردیم.
در آن زمان شرایط آموزش در حوزههای مدیریت و موضوعات مرتبط با بازار به چه صورت بود؟
چنین آموزشهایی بود. من همان سالی که وارد دانشگاه شدم، اولین دورهای بود که رشته مهندسی صنایع در دانشگاه راهاندازی شده بود. همچنین رشتههایی مانند مدیریت بازرگانی و… وجود داشت. اما من همچنان معتقدم که این کلاسها فقط افراد را با این حوزهها آشنا میکنند و افراد نمیتوانند با این روش به مهارت دست یابند.
فکر میکنید مشکل کار کجاست؟
شما ببینید جایی مانند مجتمع فنی تهران با اینکه دانشگاه نیست، اما سالهاست که در حال فعالیت است و فعالیتهایش توسعه هم پیدا کرده و مهارتهای بیشتری هم آموزش میدهد. اکثر معلمهایی که آنجا تدریس میکنند خودشان اهل مهارت هستند. مشکل ما این است که بسیاری از اساتیدی که در زمینههای مرتبط با کسبوکار کلاس برگزار میکنند، خودشان نرفتهاند کاری را انجام دهند و مهارتی در این حوزه ندارند.
ما در دهه ۶۰ نیز موضوع مهاجرت را بهویژه در میان نخبگان داشتیم. چه شد که تصمیم بر ماندن و فعالیت در داخل کشور گرفتید؟
شاید اگر آن سابقه و تخصصی را که اشاره کردم، نداشتیم ما هم به مهاجرت فکر میکردیم و میرفتیم. سال ۱۳۵۸ کارخانه پارسالکتریک از آقای برخوردار گرفته شد و به سازمان صنایع ملی واگذار شد. تقریباً هرچه کارخانه و هتل و… درست و حسابی بود همین سرنوشت را پیدا کرد.

اسم این سازمان صنایع ملی بود، اما آنچه اتفاق افتاد، دولتی شدن این کارخانهها بود. در این کارخانهها افراد بیتخصص بهعنوان مدیر منصوب میشدند. آن زمان بسیاری از این افراد هیچ تخصصی برای جایگاههایی که در آن قرار میگرفتند، نداشتند. اکثر صنایع به همین شکل از کار افتادند. دلیل اینکه ما در چنین فضایی در کشور ماندیم این بود که به نوعی آلترناتیو داشتیم. ما میتوانستیم یک ایده را تبدیل به محصول کنیم و محصول را به شرکتی بدهیم که آن را برای ما بفروشد.
از چه سالی وارد حوزه ارتباطات و همکاری با شرکت مخابرات کشور شدید؟
ما در دهه ۶۰ فقط مراکز تلفن برای ادارهها و شرکتها تولید میکردیم؛ مراکزی که فقط ارتباط بین شمارههای داخلی یک شرکت را برقرار میکرد. ابتدا ظرفیت مراکزی که میساختیم پایین بود، اما در ادامه ظرفیتهای ۵۰۰، ۱۰۰۰ و ۲۰۰۰ شماره داخلی را نیز پوشش میدادیم. در دهه ۷۰ ما وارد بازار عمومی و ساخت مراکز تلفن برای شبکه مخابرات کشور شدیم. در واقع از سال ۱۳۶۸ به شرکت مخابرات ایران مراجعه کردیم و گفتیم که ما در این زمینه محصول داریم و برای آن داکیومنت هم تهیه کردهایم. در این زمان هنوز مراکز الکترومکانیکی در مخابرات کار میکرد و تازه کار راهاندازی مراکز الکترونیک آغاز شده بود. شرکت مخابرات از ما خواست یک نمونه در جایی راهاندازی کنیم تا پس از تأیید، بتوانیم در مناقصات شرکت داشته باشیم. ما هم یک مرکز در مردآباد کرج راهاندازی کردیم و تأیید مخابرات را گرفتیم.
در این بازه چه شرکتهایی بهعنوان رقیب در این حوزه فعالیت میکردند؟
آن زمان شرکتهای فعال در این حوزه، «صنایع ارتباطی ایران» و همچنین «اریکسون» سوئد بودند. شرکت مخابرات، اولین کار موجود را سه قسمت کرد و یکسوم کار را به هر کدام از ما سپرد. بهتدریج و در دهه ۷۰، ما در صنایع ارتباطی پایا، تعداد زیادی از بچههای دانشگاه شریف را استخدام و مدلهایی از دستگاههای خارجی را مهندسی معکوس کردیم و کار خود را توسعه دادیم. ما اولین شرکتی بودیم که مراکزی با ظرفیت ۱۰ هزار شماره شهری در ایران ساختیم و به خاطر همین، جایزه اول جشنواره خوارزمی را دریافت کردیم.
دهه هشتاد، دهه اینترنت و توسعه آن در ایران به شمار میرود. ورود شما به این حوزه به چه شکل بود؟
در دهه هشتاد علاقهمند بودیم همزمان با کارهای سختافزاری، در حوزه سرویس پرووایدری اینترنت هم کار کنیم. آن زمان شرکتهای اینترنتی مانند پارسآنلاین که پیش از دیگران در این حوزه شروع به کار کرده بود، در بازار فعالیت میکرد و شرایط خوبی هم داشت. اما نگاه ما به این بود که در دنیا بحث اینترنت وایرلس در حال پیشرفت است و با توجه به سبقهای که داشتیم، ما نیز به دنبال فناوریهایی بودیم که بتوان اینترنت را از طریق بیسیم به مردم ارائه داد. حدود اواسط دهه هشتاد بود که فناوریای به نام وایمکس در حال عمومی شدن در جهان بود. در سال ۱۳۸۷ سازمان رگولاتوری برای پروانه اینترنت وایمکس آگهی گذاشت. مزایدهای در این زمینه برگزار شد و شرکت پایا در این مزایده شرکت کرد و برای همه استانها پیشنهاد داد و برنده شد. نتیجه این اتفاق تأسیس شرکت مبیننت بود که پایا از همان زمان تاکنون یکی از سهامداران آن است. ما در سال ۱۳۸۷ فهمیده بودیم که دولت روی سرویسهای بیسیم احاطه دارد و اجازه هم نمیدهد که یک بخش کاملاً خصوصی وارد این حوزه شود؛ بنابراین به این نتیجه رسیدیم که باید با یک شرکت خصولتی برای ورود به این حوزه مشارکت داشته باشیم. در ادامه بانک تات که بعدها به بانک آینده تغییر نام داد، سهامدار مبیننت شد. پس از آن شرکت پژوهش توسعه ناجی که مربوط به بازنشستههای نیروی انتظامی بود و همراه اول به جمع سهامداران مبیننت پیوستند. در ادامه همراه اول سهام بانک آینده و پژوهش ناجی را خرید.
صنایع ارتباطی پایا در زمینه صادرات نیز فعالیتهایی داشته است. نحوه ورود شما به بازارهای خارجی به چه شکل بود؟
شرکت پایا در سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ بهعنوان صادرکننده نمونه انتخاب شد. در بخش الکترونیک و مخابرات بعید میدانم تاکنون بیش از پنج صادرکننده نمونه داشته باشیم. شاید در بخشهای خشکبار و… صادرکنندههای خوبی داشته باشیم اما مخابرات به این شکل است که محصولات این حوزه نیاز به پشتیبانی دارد؛ برای همین وقتی قرار است کشوری با کشور دیگر در این حوزه کاری انجام دهد، باید مطمئن باشد رابطه سیاسیاش با آن کشور ادامهدار خواهد بود. ما اولین صادراتمان را به مزارشریف افغانستان انجام دادیم و در آنجا یک مرکز تلفن ۱۰۰۰ شمارهای راهاندازی کردیم. این موضوع پیش از روی کار آمدن طالبان در دوره اول آنها بود. آن زمان ژنرال دوستم در مزار شریف بود. فعالیت ما در آنجا به واسطه یک پارتنر بود که در مشهد دفتر داشت و این امکان را داشت که در مزار شریف تلفن بفروشد. آنها از ما خواستند که برایشان یک مرکز تلفن راهاندازی کنیم. ما نیز صفر تا صد این کار را خودمان انجام دادیم. تجربه دوم ما در کردستان عراق بود، پیش از آنکه آمریکا به این کشور حمله کند. همانطور که میدانید، آن زمان صدام خیلی در این منطقه اقتدار نداشت. آنجا باز یک پارتنر به سراغ ما آمد و ما نزدیک به ۲۰۰ هزار شماره تلفن به این منطقه فروختیم. این مراکز بیشتر در منطقه بارزانی بودند. پس از آن پروژه بزرگی در سودان داشتیم که طی آن در حدود ۴۰ شهرستان این کشور مرکز تلفن راهاندازی کردیم. تقریباً میتوانم بگویم بیش از ۲۰ میلیون دلار ارزش مراکز تلفنی بود که صادر کردیم. این اواخر هم به اوگاندا مرکز تلفن فروختهایم.
تولید در ایران همیشه حوزه پرچالشی به شمار میآمده است. برای مثال یکی از چالشهای جدی اخیر در این حوزه بحث عدم تخصیص ارز برای واردات کالاهای مورد نیاز بوده و از سویی بحث مهاجرت نیروهای متخصص را هم داریم که شرکتهای حوزه فناوری ایرانی را با چالشی جدی مواجه کرده است. شما بهعنوان یک تولیدکننده فکر میکنید دلیل چنین چالشهایی چیست؟
اجازه دهید من موضوع را کمی ریشهایتر نگاه کنم. حق ایران چنین شرایطی نیست. شما میشنوید که ایرانیهایی که از کشور میروند، مبتکر و متخصص هستند و در شرکتهای بزرگ و معتبر خارجی فعالیت میکنند. چرا واقعاً کار ما به اینجا کشیده است؟ مشکل اصلی ایران ریشهایتر و بزرگتر از مدیریت و بحثهای اینچنینی است. مشکل اصلی عدم احترام به حق مالکیت خصوصی است. وقتی که دولت پارسالکتریک، ایرانناسیونال، کفش ملی و… را از صاحبان آنها در سال ۱۳۵۸ میگیرد، در حالی که شرکتهای مزبور را آدمهای صنعتگری اداره میکردند و اغلب از دوران جوانی با تلاش و انجام کارهای کوچک، قدم به قدم آمدهاند و یک کار بزرگ را شکل دادهاند. این کارخانهها از این افراد گرفته شده و به دست آدمهایی که با این حوزه بیگانه بودند، سپرده میشود.

آیا انتظار داشتید آن شرکت درست اداره شود و رشد کند؟ میدانید الان شرایط پارسالکتریک به چه شکل است؟ این کارخانه تبدیل به انبار شده است. میدانید وضعیت کارخانههای آزمایش و ارج در حال حاضر چگونه است؟ تعطیل هستند. شرایط برخی از این کارخانهها به شکلی است که حتی از آنها دیگر بهعنوان انبار هم نمیتوان استفاده کرد و متروکه شدهاند. من در سال ۱۳۵۸ بهعنوان کارمند پارسالکتریک شاهد تغییراتی بودم که آنجا اتفاق میافتاد. در حال حاضر وقتی که به یک بومگردی کوچک میروید که دو جوان آن را راهاندازی کردهاند و مالک آنجا هستند، خدمات بهتری به شما ارائه میدهند تا برخی از هتلهای بزرگ تهران که پس از انقلاب آنها را از صاحبانشان گرفتند. وقتی به یک شرکت خصوصی با مالکیت واقعاً خصوصی نگاه کنید، میبینید همه چیز سر جای خودش قرار دارد و مالک میداند کجا باید چه کاری را انجام دهد و چه کسی بایستی در کجا قرار گیرد.
یعنی این عدم احترام به حق مالکیت خصوصی همچنان وجود دارد؟
ریشه تاریخی این عدم احترام به حق مالکیت خصوصی به دهه چهل و اصلاحات ارضی برمیگردد. پیش از آن حاکمیت در ایران کمتر به مالکیت افراد تعرض میکرد و کمتر شاهد جابهجایی مالکیت به صورت گسترده در کشور بودیم. پس از کودتای سال ۱۳۳۲، شاه و آمریکاییها میخواستند کاری کنند که تیغ کمونیستها و شوروی را کند کنند، چون آنها بیشتر سراغ دهقانها و رعیتهایی که زیر دست خانها کار میکردند، میرفتند. شاه به جای اینکه سیستم اربابرعیتی را تبدیل به سیستم کارفرما و کارگری همراه با قانونی درست کند که شامل بیمه، ساعت کار و… شود، در اوایل دهه چهل انقلاب سفید را رقم میزند. مهمترین اصل انقلاب سفید شاه، اصلاحات ارضی بود که طی آن مالکیت زمین را از مالکین گرفتند و آن را بین رعیت بهاصطلاح تقسیم کردند. این شروع تعرض به مالکیت افراد در ایران بود. طی این ماجرا کشاورزی ایران تا پایان دهه چهل نابود میشود، چون رعیتها نمیتوانستند زمینهایی را که خرد شده بود، اداره کنند و دولت هم نمیتوانست تجهیزات کشاورزی و سایر لوازم مورد نیاز را به آنها برساند. متأسفانه هنوز هم این افکار وجود دارد. برای مثال مطلبی که مدتی پیش کیهان درباره اسنپ، دیجیکالا و… منتشر کرد از همین جنس افکار نشئت میگیرد. این موضوع الان درباره شرکتهای بزرگ خصولتی همچنان وجود دارد. هر دو، سه سال یکبار مدیری را از یک جایی میآورند و میگذارند جایی که شاید خیلی با آن آشنا نباشد و این مدیر چه بر سر صنعت بیچاره میآورد؟
شما در بخش صنفی هم فعال هستید. این فعالیتها از چه زمانی آغاز شده و در حال حاضر فکر میکنید اولویتهای فضای صنفی چه مواردی هستند؟
من از حدود ۲۵ سال پیش که سندیکای صنعت مخابرات ایران تأسیس شد، عضو هیئتمدیره آن بودهام و حدود هفت، هشت سالی میشود که رئیس هیئتمدیره این نهاد صنفی هستم. اخیراً هم به پیشنهاد دوستان در انتخابات هیئتمدیره نظام صنفی رایانهای تهران شرکت کردم. این فعالیتها بیشتر در جهت این تفکر بوده که بتوانیم وسعت عملی ایجاد کنیم و کارمان در حوزه ارتباطات، فقط ارائه اینترنت، انتقال صدا یا تصویر نباشد، بلکه در حوزههایی مانند هوشمندسازی صنایع، اینترنت اشیا و… نیز فعالیت کنیم. نظام صنفی نیز نیاز به تفکری دارد که براساس آن در بخشهای مختلف توسعه یابد. برای مثال شما در نظام صنفی کمتر شرکتهای فعال در حوزه تجهیزات پزشکی، نفت و گاز، خودرو و… را میبینید؛ در صورتی که آنها هم در حوزه فناوری اطلاعات کار میکنند. باید فناوری اطلاعات و اقتصاد دیجیتال را فراتر از حوزههای سختافزار و نرمافزار دید و آن را توسعه داد.
اگر بخواهید مقایسه کنید، راهاندازی کسبوکار در دهه شصت که شما کار خود را آغاز کردید دشوارتر بود یا الان؟
من فکر میکنم شرایط الان برای کار کردن و کارآفرینی راحتتر است. در همین هفت، هشت سال گذشته هم شاهد بودهایم که کسبوکارهای زیادی در حوزههای مختلف مانند ورزش، پوشاک، مواد غذایی، گردشگری و… ایجاد شده و رشد کردهاند. برای مثال در حوزه گردشگری دیگر لازم نیست کسی حتماً یک هتل بزرگ داشته باشد تا مردم آن را ببینند، بلکه یک فرد میتواند یک جای کوچک داشته باشد و از طریق شبکههای اجتماعی موارد وسیعی را حتی برای خارجیها اطلاعرسانی و به این شکل جذب مشتری کند. در ۱۰ سال گذشته شرایط اقتصادی دولت خوب نبوده و این موضوع جنبههای خوب و بد دارد. جنبه بد آن این است که فقر به وجود آمده، اما از این بابت خوب است که دولت ضعیف شده و دیگر توان چرخاندن اقتصاد را کمتر دارد. برای همین است که میبینید قیمت ارز ظرف مدتزمان کوتاه چندبرابر میشود. ضعیف شدن دولت به بخش خصوصی این فرصت را میدهد که فعالیت خود را توسعه دهد. از سویی اقتصاد دیجیتال ورای حاکمیت است و این نکته مثبت آن است. قبلاً ما هر کاری که میخواستیم انجام دهیم، میبایست قبلش مجوز تهیه میکردیم اما الان خیلی از کسبوکارها میتوانند فعالیت خود را بدون مجوز آغاز کنند و بعداً که رشد کردند برای ادامه فعالیت خود مجوز بگیرند. هرچند در این میان آزار و اذیتهایی هم وجود دارد، اما امکانی که شبکههای اجتماعی برای کسبوکارها فراهم کرده خیلی خوب است. دیگر لازم نیست برای راهاندازی یک کسبوکار جایی را داشته باشید و سردر آن یک تابلو بزنید که اینجا فلان کسبوکار است.
نقش دولت در این میان چیست؟
دولت باید در حد قانونگذاری نقش داشته باشد نه اینکه کارخانه کفش، بیسکوئیت و… را اداره کند. الان چرا در بخشهای مخابرات، بانک و… مسئله داریم؟ راه حل این مشکلات این است که باید برگردیم به اینکه همه مالکیتها دست بخش خصوصی باشد و یک دولت باشد که روی وجاهت ملی و بینالمللی کشور کار کند و قانونگذاری داخلی را انجام دهد. میگویند کل دولت آلمان ۳۰۰ هزار نفر است اما کل دولت ما چند نفر است یا بهتر است بپرسیم چند میلیون نفر است؟ در حال حاضر دولت در همه زمینهها مانند خوراک مرغ، قیمت تخممرغ، تعرفه اینترنت و… نقش دارد. این همان دولتی است که مهارت و دانش کافی ندارد، اما در همه امور مختلف مداخله میکند.