کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
باید به قدرت رسانه ایمان بیاوریم. این را من تنها نمیگویم، بچههای گروه، حتی محمد هم که خدای روابط عمومی و خصوصی هست، میگوید. همین کامیار خودمان با آزاررسانیهای پیدرپی خودش ثابت کرده که رسانه یعنی یک چیز خفن. اصلاً فرقی ندارد رسانه از چه نوع باشد، بالاخره یک زوری دارد که روی یک جاهای آدم فشار میآورد؛ وگرنه کارهای این پسرک اینقدر در یادم نمیماند که شب و روز خوش برایم باقی نگذاشته باشد.
بارها گفته بودم کامیار با همین گوشی نازک و سبک و خوشرنگ وارداتی که در محدوده مجاز قیمتی وارد و رجیستر شده، هر روز چیزهایی را منتشر میکند که به اندازه یک شبکه رادیو-تلویزیونی اجنبیپرست و جیرهخوار روی مخ من راه میرود و افکار بچهها را پریشان میکند و عاقبت یک روز باید فکری برایش بکنم.
ما اینجا توی ناف دارالخلافه نشستیم، داریم نان خودمان را میزنیم توی کاسه ماست خودمان و چنان با کیف میخوریم که انگار فلان چیز را با مزه بهمان چیز خوردهایم، بعد یکهویی این پسرک که نمیدانم مال کدوم دهه هست، نخراشیده و نتراشیده میپرد وسط، دستش رو با ملاحت و لطافت روی گوشی میکشد، وارد جاهایی میشود که صدبار گفتهاند سرتان را نکنید توش، بعد پشت سر هم فیلم و عکس و نوشته رو میکند و میگوید بد نیست سرتان رو از توی چیزهای خودتان دربیاورید و ببینید چیزهای دیگر چطور است، چرا مال ما اینطور است؟
و هر بار من هستم که میگویم بهتر است از این کارها دست برداری و سرت را بندازی پایین و بگذاری کاسبیمان را بکنیم و نان و ماستمان را بخوریم. بهش میگویم ما استارتاپ هستیم، جان و جریق نداریم، سرمایهمان کم است، بازارمان کوچک، رقیبمان کلفت و دستمان بسته است و…، اما حرفِ حسابِ بیفشار به کلهاش فرو نمیرود.
حالا همین رسانهای که از توی گوشی نازک و سبک و خوشرنگ وارداتی کامیار و دوستانش درآمده، شده بلای جان. بس که زمین و آسمان را به هم دوختند، شعر گفتند، لایو رفتند، چالش برگزار کردند، کمپین ساختند، هشتگ رو کردند، خبر درز دادند، شایعهپراکنی کردند؛ همه بههوش شدند که ای بابا انگار راستیراستی این چیزهای ما با آن چیزهای آنها فرق دارد؛ پس لاجرم لیکن فلذا نمیشود که رسانه ما همان رسانه آنها باشد و باید کاسبی بیحساب دشمن را ببندیم تا برویم برسیم به کار خودمان. و
قتی همه خودی هستند، دیگر با خیال راحت از رسانه خودی حرفهای خودمانی همرسانی میشود؛ شبیه به وقتی که مهمونی تموم شده و غریبه نیست و میشود با زیرشلواری و زیرپیراهن سوراخ توی خانه گردش کرد و اینجور نیست که اگر خدای نکرده دستی توی دماغ رفت یا آروغی زده شد، خوراک رسانهای جور شود.
رو به کامیار میپرسم: «دلبندم، اینکه برای شما رسانه و پیامرسان بود، برای ما سوراخ کوچکی به دنیای کسبوکار بود، نونرسان بود و اگر توش به چیزهای اونا نگاه میکردیم، دنبال این بودیم که چیز خودمون رو به چیز اونا برسونیم، نه چیزی دیگر. حالا من با این چیزا چه کنم؟»