کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
احتمالاً شما هم در این روزها در بیلبوردهای کوچک بالای ایستگاههای اتوبوس با این خواهش مواجه شدهاید که «ایستگاهمونو بگیر!»
بعد با خودتان گفتهاید یعنی باید ایستگاه چه کسی را بگیرم و چه برندی با خودش از این شوخیها دارد؛ بنابراین در اجزای دیگر بیلبورد دقیق شده و فهمیدهاید که منظور از ایستگاه واقعاً همین ایستگاهی است که این بیلبورد را بالای آن میبینید.
ممکن است از این ایهام لذت برده باشید یا نه گمان کنید که عبارت ایستگاهمونو بگیر، بار معنایی خوبی ندارد و اصلاً برای یک بیلبورد مناسب نیست. البته لازم نیست که شما در حوزه مارکتینگ کار کرده باشید تا این حسها به سراغتان بیاید. اما آیا حس و نظرات هر کسی بهجز کسانی که در حوزه تبلیغات محیطی کار میکنند و هماهنگکننده اجاره بیلبورد هستند، برای شبکه ارتباطات آرمانی مهم است؟
اگرچه به نظر میرسد بهدلیل ماهیت B2B این تبلیغات لحن محتوا برای مخاطب آرمانی مناسب نیست، اما باید به چند نکته توجه داشت:
اول از همه اینکه به نظر میرسد محوریت کمپین «ایستگاهمونو بگیر!» شرکت دانشبنیان شبکه ارتباطات آرمانی معرفی استیشنبورد و تبلیغات در ایستگاههای اتوبوس است و احتمالاً تلاش میکند به کسبوکارهای کوچکتر کمک کند تا بتوانند بدون تحمل هزینههای بالای خرید بیلبورد، در سطح شهر دیده شوند. آیا برای کسبوکارهای کوچک گرفتن مهمترین پیام این تبلیغ این نیست که میتواند تبلیغات محیطی با هزینه کمتر داشته باشد و تازه آن هم بهصورت قسطی؟
دوم اینکه حتی اگر کوچکی و بزرگی شرکتهای مخاطب را در نظر نگیریم؛ اگر کسبوکاری نیاز به تبلیغات محیطی داشته باشد و به گزینه استیشنبورد هم فکر کرده باشد، آیا به این فکر میکند که چطور به این تبلیغات رسیده؟ به این فکر میکند که تبلیغش قرار است بعد از چه تبلیغی روی استیشنبورد آورده شود؟
مسلماً وقتی کسبوکاری به فکر تبلیغات محیطی میافتد، تنها دغدغهاش این است که بهترین تبلیغ را ارائه دهد و از فرصت حضور در میان شهر استفاده کند، آن هم با هزینه مناسب. اینکه شرکت ارائهدهنده این خدمت روی بیلبوردهایش شوخی نامتعارفی کرده یا از زبان محاوره استفاده کرده یا هر چیز دیگر اصلاً اهمیتی ندارد.
از طرف دیگر استیشنبوردهای سطح شهر تهران شاید یکی از بهترین جایگاههای تبلیغات محیطی با هزینه کم باشند، اما مدتهای زیادی بود که از نظر همه، بهخصوص بازاریابان دور مانده بودند. کمپین «ایستگاهمونو بگیر!» در این وضعیت بغرنج اقتصادی که گریبان کسبوکارها را هم گرفته، شاید برای برندهایی که میخواهند به سطح شهر بیایند، البته با هزینه کمتر، بهترین پیشنهاد ممکن بود. استفاده از لحن محاوره و شوخی اینچنینی در یک تبلیغ B2B نیز اگرچه کار مرسومی نیست، اما توجهات را به خود جلب کرد. حتی آنهایی که در شبکههای اجتماعی درباره لحن محتوای این برند نقد نوشتهاند هم اگر با محدودیت بودجه در تبلیغات محیطی مواجه باشند، یادشان هست که شرکتی به آنها قول داده بود میتوانند ایستگاههایش را قسطی بگیرند و بیاینکه نگران لحن یا شوخی این شرکت در تبلیغاتش باشند، ایستگاهش را میگیرند.