کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
شما خودتان را نگاه نکنید. من آدم ساده و جوگیری هستم. یعنی خدا نکند چند نفر توی تاکسی از یک چیزی تعریف کنند، من شب نشده، اگر سرم را هم نتوانم توی آن موضوع فروکنم، شک نکنید دماغم را فروکردهام.
یکوقت فکر نکنید دارم اغراق میکنم یا مثل همه شما در همه زمینهها کلی تخصص و فرزانگی و فرهیختگی دارم و الآن دارم شکستهنفسی میکنم تا کراماتم را بیشتر به رختان بکشم، نه… اتفاقا خیلی آدم ضایع و داغونی هستم. راستش رویم نمیشود بگویم «عوامم». اصلا توی این مملکت به جز خودم، مگر یک دانه عوام وجود دارد؟ همه باسواد، همه تحصیلکرده، همه کارشناس مسائل.
من چه؟ امروز چهار نفر به شوخی به هم بگویند: «فلان خرس ته فلان غار، کسبوکار خوبی راه انداخته و دنبال سرمایهگذار میگردد»، من با کله دویدهام و دار و ندارم را ریختهام ته غار بلکه پولدار شوم. خب چه میشود کرد. بالاخره من هم مخلوق خدا هستم و به قول قدیمیها: «خدا روزی گنجشک کور را ته سوراخ کوه نگه میدارد.»
همین است که تا حالا بلایی سرم نیامده. نه مؤسسات اعتباری بیاعتبار، نه نوسانات دلار و سکه، نه سرمایهگذاری در چاه بورس و نه هیچ چیز دیگر هنوز نتوانستهاند من را بکشند. (اگرچه راستش قویترم هم نکردهاند.) البته میدانم که شما مردم ایران مثل من ساده نیستید. به این راحتی گول نمیخورید و با هر بادی به یک طرف غش نمیکنید.
شما که کارتان درست است و راه به راه با یک ایده خلاقانه و نوآورانه بازارهای منطقه را زیر و رو میکنید. استارتاپهای هیجانانگیز راه میاندازید. کسب و کارهای نو ردیف میکنید و به قول آن دادزنهای اینستاگرامی: «در عرض یک هفته پرایدتان را میکنید بیامدبلیو و بلکه هم بالاتر».
اصلا همه آنهایی که دربهدر به دنبال راههای پول درآوردن آسان هستند، منم. همۀ آنهایی که پدرزنشان هی بهشان گیر میدهد که بروند و توی یک اداره دولتی استخدام شوند تا آبباریکه برسد، منم. زیرمجموعه همه هرمها منم.
آن کسی که پشت صحنه عینهو چی ایستاده و بعد از عبارت «باورهات رو…» گلویش را پاره میکند و داد میزند: «باور کن» منم. گرگ اسبق والاستریت، منم. شما همه خوبید. همه زرنگ و اینکارهاید. همه خفن و گنگید. ساده و گول و لایه خاکستری و سیاه جامعه و هر چیز مزخرف دیگری که فکرش را بکنید، منم. اما…
«اما خب همیشه که نباید دنیا روی سیبیل اینکارهها بچرخد که. پس عوامها چه؟» راستش این فکرها توی کله سردبیر مجله چرخید و لابد با خود گفت: «بدی هم نیست وسط اینهمه کارشناس مسائل و شاخهای اقتصاد و بازار، یک ستون نیموجبی هم بدهیم به یک پاپتی از همهجا بیخبر. اینطوری لااقل جنسمان جور میشود.»
از این به بعد قرار است توی همین دکه نیموجبی پنبه بزرگان را بزنیم و بنشینیم کمی غیبتشان را بکنیم. بساط چایی و تخمه هم به قدر وسع جور است. اینجا از کتوشلوار و نمودار و آمار خبری نیست؛ قرار است همه پیژامه پایمان کنیم و بنشینیم به گپ زدن.