کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
آدم عاقل نیمه پر لیوان را نگاه میکند. حالا این نیمه پر، پر از هر چیزی که باشد، باز هم بهتر از هیچی است. حالا چرا من یاد نیمه پر لیوان افتادم؟ در خبرها خواندم که ایرانیان در سال قبل بیشترین سفارشی که به اسنپمارکت دادهاند «سیبزمینی» است. خب من که میدانم همین الان عدهای سیاهنمای سیاهفکر سیاهکار دارند به این فکر میکنند که چطور این فراوانی را به کمبود ربط بدهند و بزنند زیر گریه.
عزیز دل من! نیمه پر لیوان هیچی، لااقل خود لیوان را ببین. معلوم نیست که فردا همین لیوان هم دستت باشد. خوشحال باش از اینکه مردم شجاع و نجیب و فهمیده و صبور و کلی چیزهای دیگر ایران، اینقدر دارند که میتوانند به یک شرکت زنگ بزنند و یک چیزی سفارش بدهند. خب مگر سیبزمینی بد است؟ این بدبخت فقط قیافه ندارد، وگرنه کمالات دارد در حد تیم ملی.
وفادارترین ساکن سفره نبوده که بوده. آبپزش در خدمت جامعه ورزشکاران و سرخکردهاش در خدمت جامعه عاشقان و ذغالیاش در خدمت جامعه گردشگران نبوده که بوده. حتی مدتی فعال انتخاباتی هم بوده. خب دیگر از این بیچاره چه انتظاری دارید؟
این درست است که بعضی افراد ناآگاه از سیبزمینی به عنوان فحش استفاده کنند، درست است که گفتیم از این خوردنی محبوب میشود همه استفادهای کرد، اما باید آنقدر معرفت داشته باشیم که مراقب جریحهدار نشدن آبرو و عفتش باشیم. این بیچاره را که توی یخچال راه نمیدهید.
به محض اینکه یک چشم کوچک گذاشت، میگذاریدش دم در و میگویید: سمی شده. هر وقت هم مامان خانه این بختبرگشته را میپزد، کلی غرولند میکنید. اما آخرش چه میشود؟ همین جنابعالی هروقت میخواهید یک نامزدبازی اقتصادی بکنید، زنگ میزنید اسنپفود و سیبزمینی سرخکرده سفارش میدهید.
ای سیاهنماها! نامزدها (منظور این نامزدهای چند روزه انتخابات نیست ها؛ اتفاقا با این اوضاع اقتصادی نامزدهای موردنظر ما دارند توی خانه ننهبابا سی سال سابقه را پر میکنند)… داشتم میگفتم نامزدها نه به خاطر مشکلات اقتصادی که به خاطر عشق است که سیبزمینی سفارش میدهند.
بله… فکر کردید عشق فقط با شکلات و خرس قرمز گنده رسمی میشود. نخیر! سیبزمینی؛ این عصاره مهربانی، این ریشه زیباییها، این غذای کارراهانداز، این حامی واقعی گشنهجماعت، همیشه هوای ما را خواهد داشت.
پولی ته جیب مان نبود، افسردیم
از عاشقی و گرسنگی میمردیم
پس آخر سر به لطف اسنپمارکت
جاتان خالی سیب زمینی خوردیم
ما و سیبزمینی هنوز هزار راه نرفته داریم. اصلا هم ناراحت نیستیم که به جای استیک و کباب و شیشلیک و جوجه و چنجه و پیتزا، زنگ میزنیم و سیبزمینی سفارش میدهیم.
ما با این موجود نجیب خیلی احساس نزدیکی میکنیم. بعضیهامان آنقدر باهاش ندار شدهایم که سیبزَمَنی صدایش میکنیم. اصلا همین که آنقدر پول توی جیبمان داریم که میتوانیم زنگ بزنیم برایمان بیاورندش، خودش یعنی کلی لاکچریبازی.
توی نیمه پر لیوان ما سیبزمینی هست، مهربانی هست، سیب… نه ببخشید سیب نیست. سیب گران است؛ مخصوصا توی این سایتهای استارتاپی میوهفروش. در نهایت به قول عمه شاعر:
عمهام صحبت تحریم که میشد میگفت:
لااقل شکر خدا سیبزمینی داریم