کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
۱
کلاً عکسگرفتن کار خوبی است؛ البته به شرط آنکه شورش را درنیاوریم.
۲
مطمئنم که همین الان دارید در درون خودتان سری به علامت تأیید تکان میدهید و با قیافهای متفکر میگویید: «فرمایش بسیار دقیقی است. اساساً…» از «اساساً» به بعد دیگر هرچه بگویید فرقی ندارد. بههرحال شما با این کلمه خود را وارد دایره دانشمندان و متفکران کردهاید.
داشتیم چه میگفتیم که رسیدیم به اینجا؟ بله، شما همین الان حرف این بنده خدای ستوننشین را تأیید کرده و خیال میکنید منظور من از «درنیامدن شور» این است که از یک صحنه تکراری هفت هزار تا عکس نگیریم. هرجا رسیدیم، اول با دو تا چشممان کمی آنجا را نگاه کنیم و بعد عکس بگیریم. تا چهار تا عکس گرفتیم، توهم عکاسبودن برمان ندارد. با دوربین باکیفیت و خوب گوشیهای جدید فکر نکنیم فیلمبردار حرفهای شدهایم. بدون اجازه از مردم توی کوچه و خیابان فیلم نگیریم و…
عزیز من چه حوصلهای دارید شما. چه کسی حوصله دارد این همه فکر کند و اینقدر فرهیخته باشد؟ ما خیلی هنر کنیم در خیابان پوست تخمههایمان را زمین نمیریزیم و میریزیم توی مشتمان. همان را هم اگر تا سه دقیقه بعد از پر شدن مشت، سطل آشغال پیدا نکنیم، حوصلهمان نمیکشد و میریزیم زمین. همینقدر ضایعیم ما…
۳
منظور من از درنیامدن شور عکس، بانمکبازیها یا همان بینمکبازیهایی هم که به اسم ژستهای خز معروف شده است، نیست.
۴
این مسخرهبازیهایی که بعضیها جلوی دوربین درمیآورند، اینقدر مسخره نیست که به گرد پای مسخرهبازیای که منظور من است، برسد.
۵
پس منظورم چیست؟ چه مرگم است؟
۶
شما اگر همین یکی، دو هفته قبل به خبرهای سیاهنمایی که توسط بعضی سیاهکاران سیاهنما منتشر شد، نگاهی میانداختید، متوجه این «پرشوری» میشدید. بله، همین چند روز پیش بود که عکسی منتشر شد که شرح آن این بود: «مهاجرت ۱۳ فارغالتحصیل نخبه دانشگاه شریف از ایران» یک عدد بیشتر عکس هم نبود. کیفیت چندانی هم نداشت. چند تا جوان یکلاقبا بودند که جلوی صف خروج ایستاده بودند، اما باز هم با همین یک عکس شورش را درآورده بودند. یکی نبود به این مهاجران بگوید: عزیز من! رفتی؟ خوشآمدی، به سلامت! چرا صف را به هم میزنی و میآیی عکس میگیری؟ حالا فکر میکنی با رفتن تو اتفاقی برای ما میافتد؟ تویی که با عکس میخواهی شوآف کنی و نمایش بدهی و این شایعه را در جامعه منتشر کنی که سرزمینمان دارد از نخبگان خالی میشود. نخیر! تو که یک دانشجوی ساده بودی، وقتی ما استاد دانشگاه شریف و استاد دانشگاه تهران را داریم چه غم داریم؟ چه کم داریم؟ امثال تو را میخواهیم چه کار؟
بیسروصدا سرت را بینداز پایین و برو دنبال «اون رفاهی که دنبالش میگردی» دیگر. چرا عکس میگیری؟ آن هم سیزدهتایی؟ خوب است هر سیزدهتایتان را… استغفرالله!
۷
خوش شد که صدا به حد ویزی نیست
مِنبعد دگر مدعی میزی نیست
در وا شد و بسته، گفت: «در رفت کسی؟»
گفتیم که: «نخبه» گفت: «خب… چیزی نیست!»