
بدرالدین هلالی استرآبادی از بزرگترین شاعران پایان قرن نهم و ابتدای قرن دهم هجری قمری بوده است. وی در اصل از ترکان جغتایی است و در هرات متولد شده و از ملازمان امیر علیشیر نوایی بوده است. شهرت جغتایی در سرودن غزل و برای مجموعه مثنویهای شاه و درویش (شاه و گدا)، صفاتالعاشقین و لیلی و مجنون است.
امیر عبیداللهخان ازبک به سبب کینه شخصی، او را به پیروی از مذهب شیعه متهم کرد و به قتل رساند. مشهور است که فردی به نام سیفالله برای قتل او کوشش کرده و به همین دلیل سال مرگ وی را به ابجد با عبارت «سیفالله کشت» ۹۳۶ هجری قمری ثبت کردهاند. جغتایی در نکوهش حسودان میگوید:
کرکسی ژاژخای بیمعنی
با همایی فتاد در دعوی
گفت کم نیست از تو پایه من
زان که مقدار توست سایه من
عاقلی گفتش ای فرومایه
نیست آن سایه همچو این سایه
هر که در سایه همای بود
نام او سایه خدای بود
وان که در سایه تو راه کند
بر سر خود جهان سیاه کند
بر تن توست چون پر و بالی
درخور اوست فر و اقبالی
ماجرای حسود و قصه ما
راست مانند کرکسست و هما
وه چه گفتم؟ تمام لافست این
سر به سر دعوی گزافست این
من هم از حاسدان چرا گفتم؟
چون بدند از بدان چرا گفتم؟
چند ازینگونه در خروش شوم
کاشکی بعد ازین خموش شوم
هین زبان را به عذر باز کنم
رو به درگاه بینیاز کنم