کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. رسانهای که نسخه چاپی آن هر هفته شنبهها منتشر میشود و وبسایت و شبکههای اجتماعیاش هر ساعت، اخبار و تحولات این بخش از اقتصاد را پوشش میدهند. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
پیش از این فکر میکردم خانواده کامیار چطور با این موجود پرسروصدا که با هر چیزی شوخی میکند کنار میآیند، اما وقتی که امروز برادرش آمد، روشن شد که باید از کامیار بپرسم او چطور در یک خانواده شوخ زندگی میکند؟!
از آمدن پارسا خبر نداشتم اما چند دقیقهای بود که صدای همهمه و خنده بچهها خیلی بلند بود. ورود من به جمع بچهها هم هیاهو را بیشتر کرد. هنوز سلام نکرده، گفت: «ببخشید شلوغ میکنیم، ولی شما بابای اینها هستید؟» پیش از پاسخ من گفت: «البته به ظاهرتان که نمیخورد ولی میگویند سر مصرف آب و برق گیر میدهید. خوب است که کلید کولر اینجا دم دست نیست وگرنه…»
کامیار پرید وسط که بس است دیگر، آبرویم را بردی؛ اما سمیرا که آن طرف میز کنار فریبا ایستاده بود و هردو برخلاف همیشه در حال خنده بودند، گفت: «نخیر ایشان مدیر گروه هستند.» پارسا ادامه داد: «پس از خودمان است. خوش آمدی.»
وقتی پارسا که میداندار شده بود چند لحظهای سکوت کرد، سامان پرسید: «چطور شد امروز سری به ما زدی؟» پاسخ داد: «با کامیار بحثمان شده بود که کار در اینجا بهتر است یا خانه و من آمدم ثابت کنم خانه بهتر است.» سمیرا گفت: «مگر میشود؟ اینجا یک فضای کار اشتراکی برای گروههای نوآور است…» اما پارسا نگذاشت ادامه بدهد و گفت: «خب خانه هم همین است. فضای کار اشتراکی داریم، من و کامیار و خواهر کوچکم. اینترنت گرفتم عین موشک هرچی دلت بخواهد دانلود کن، تازه ویپیان هم دارد. هر وقت خسته شدی میروی توی اتاق نشیمن یک تلویزیون هست به این بزرگی با پلیاستیشن و دسترسی ماهواره بدون قفل کودک!
چای و دمنوش همیشه در دسترس است. قهوه نداریم، چون مامانم خوشش نمیآید. کتابخانه داریم پرپیمان؛ از جین آستین گرفته تا کاتلر. یک آرشیو فیلم روی هارد اکسترنال دارم که شبکه کردم هرکس هروقت خواست با گوشی و کامپیوترش ببیند؛ ظهر ناهار مامانپز داریم بینظیر. بعضی عصرها رویدادهای مختلف با حضور مدعوین باسابقه برقرار است که کلی حرف از تجربه کاری و زندگی دارند. امکان شبکهسازی و جذب سرمایه از جوانان سابق هم فراهم است!»
جمع ساکت شده بود. روی چهره چند نفر تبسمی بود، انگار نمیدانستند باید بخندند یا جدی بگیرند که سامان پرسید: «خب اسم هم دارد؟» و پارسا بلادرنگ گفت: «بله که دارد؛ استارتاپ هاب مام اند دد. صفحه اینستاگرام هم داریم، اسمش هم انگلیسی منگلیسی مد روز و خودمانی و خیلی کول است.» سمیرا با خنده گفت: «آخر اینجا فرق دارد…»
پارسا محکم پرسید: «شما چیزی بیشتر از این دارید؟ حالا اسمتان شده چیچی نوآوری یا فلان کارآفرینی. کار و زحمت از خودتان است، مشاور و مربی و شبکهسازی که ندارید، مقدار پول سرمایه شروع هم که برای خنده و دورهمی خوب است. تازه بابام بدون چک و سفته و قرارداد سرمایه میدهد؛ فقط ما دستیار مدیر و منشی دفتر و رئیس اداری و مدیر پشتیبانی و… نداریم، بابا هم از بچگی اجازه نمیداده روی دیوار فینگلیش بنویسیم و رنگبازی کنیم.»
توی این ساعت پایان روز هنوز توی فکرم که کجا چیزی بیشتر از «استارتاپ هاب مام اند دد» دارد؟