کارنگ رسانه اقتصاد نوآوری است. در کارنگ ما تلاش داریم کسبوکارهای نوآور ایرانی، استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و دیگر کسبوکارها کوچک و بزرگی که در بخشهای مختلف اقتصاد نوآوری در حال ارائه محصول و خدمت هستند را مورد بررسی قرار دهیم و از آینده صنعت، تولید، خدمات و دیگر بخشهای اقتصاد بگوییم. کارنگ رسانهای متعلق به بخش خصوصی ایران است.
کمکم به این باور رسیدهام که سفید شدن موها و دستهدسته ریختن آنها رابطه مستقیم و منطقی و روشن با کارهای سامان و کامیار دارد؛ از طرفی یقین دارم که هیچکدام از این ترکیبات معجزهگری هم که به جای داروخانه فقط توی شبکههای ماهوارهای پیدا میشود، قادر به برگرداندن رنگ موهای من نیست، چراکه ریشه مشکل نه فلان و بهمان سلولهای مو بلکه همین دو تا شاخ شمشاد هستند.
خودم به اندازه کافی نگرانی و کار انجامنشده دارم، حالا چند روزی هم هست که در نتیجه گپوگفتهای نزدیکتری که به سفارش فریبا بین این دو تا دسته گل برقرار کردهام، مشکل جدیدی هم پیدا شده است.
پیش خودمان فرض کرده بودیم از پیوند فکری نزدیک بین کامیار و سامان شاید اخلاق هر دو کمی بهتر شود، اما حالا کامیار به جای پرتوپلاهای خندهدار همیشگی، حرفهای ظاهراً درست اما بیربط میزند. مثل امروز که مرتب راه میرفت و میپرسید: «اگه غرب اونجاست و شرق قبلاً بالا بوده، حالا که بالا شرق نیست، پس کجاست؟
اصلاً اون غرب که قبلاً مقداری در سمت شرقمان بوده و مقداری هم کلاً اونطرف کره زمین پراکنده شده بود، چرا غرب بوده؟ ما که اینجاییم و برای خودمون نه غربیم و نه شرق، برای بالاییها کجا هستیم؟ پایین، زیر، تحت، …؟»
پریشانگوییهای کامیار را این چند روزه به حساب شیطنتهای گاه و بیگاه گذاشته بودیم ولی امروز وسط این همه کار و گرفتاری آمده بود درباره آمار برای متنی که باید تهیه کند، از من میپرسید و پافشاری میکرد که ما …امین اقتصاد دنیا هستیم، تولید علم در کشور ما رتبه فلان را دارد و طی یک برنامه فلان ساله میتوانیم به ابرقدرت تبدیل شویم.
وقتی با شگفتی پرسیدم این آمارها را از کجا آوردی؟ پاسخ داد: «وزیر […] نماینده […] در […] و کارشناس […] در برنامه […] تلویزیون!» و با آنکه شگفتی از همه اجزای چهرهام پیدا بود، وقتی پرسیدم آخر چطور من اینها را به عنوان منبع در گزارش بیاورم، نگاه عاقلانهای کرد و گفت: «همه این منابع رسمی هستند، قبولشون نداری؟ آب در آسیاب دشمن میریزی؟»
حالا ساعتها از گفتوگو با کامیار گذشته، من در پایان یک روز پرکار با خودم خلوت کردهام و در حال شمردن موهایی که دستهدسته میریزد و نگاه حسرتآمیز به آنها که باقی مانده و هر ساعت سفیدتر میشود،
به خودم انرژی مثبت میدهم که اگر بشود از یک شوی تلویزیونی به وزارت رسید، پس میشود منبع آماری هم شد گرچه […] آنها را باور نکنند. اصلاً هرکس باور نکند مشکل دارد، مثل همین اینترنت که از چند ماه گذشته ۴۰ درصد بهبود داشته ولی برخی نمیخواهند باور کنند.
مدام راه میروند و چیزهایی میپرسند که پرسیدن ندارد؛ مثلاً سامان میپرسد: «ما که اینجاییم، خارج کجاست؟» خب معلوم است خارج، خارج است. ما هم اینجاییم، حتی اگر خارج نباشد هم باز ما هنوز اینجاییم. یعنی اینجا در هر حال خارج نیست، ولی ما اینجاییم. این موضوع آنقدر روشن تست که توضیح نمیخواهد، مثل […]هایی که چون روشن بود، اینجا ننوشتم که روشن شود.