ضربه سنگین به پیکر کارآفرینی زنان / گفت‌و‌گو با کتایون سپهری، مدیر شتاب‌دهنده منش

کتایون سپهری معتقد است فیلترینگ اینستاگرام بیشترین ضربه را به زنان زده و در فرهنگ ما، پذیرش شکست و شروع دوباره کار برای زنان وجود ندارد

زمان مطالعه: 12 دقیقه

یکی از روندهای مهم جهانی توجه به کسب‌و‌کارهای زنان و حضور آنها در رده‌های بالای سازمان‌هاست. برخی کشورها و سازمان‌های بین المللی تلاش کرده‌اند با ایجاد تبعیض مثبت فاصله میان حضور زنان و مردان را در عرصه کسب‌و‌کار کاهش دهند.

در چنین شرایطی، فیلتر‌شدن اینستاگرام باعث مرگ چند میلیون کسب‌و‌کار کوچک شد که بیشتر آنها را زنان اداره می‌کردند. کتایون سپهری، مدیر شتاب‌دهنده منش می‌گوید این زنان بیشتر از جوامع محلی و روستایی بودند و بعضاً توانسته بودند به مدد این پلتفرم، در خارج از مرزها نیز محصولات خود را با قیمتی بالاتر به فروش برسانند که به تحولی در اقتصاد خانواده منجر شده بود و اتفاقات اخیر، ضربه سنگینی به آنها وارد کرد.

سپهری که سال‌هاست در اکوسیستم نوآوری با کسب‌و‌کارهای کوچک و بزرگ در ارتباط است و فراز و فرود این اکوسیستم را در سال‌های مختلف از نزدیک لمس کرده، پس از صحبت درباره کسب‌و‌کار زنان، درباره روند فعالیت شتاب‌دهنده‌ها نیز در گفت‌و‌گوی پیش رو به ذکر نکات مهمی می‌پردازد و از حمایت کسب‌و‌کارها از یکدیگر در روزگار سخت می‌گوید.

چرا در میان کسب‌و‌کارهای بزرگ اکوسیستم نوآوری کمتر کسب‌و‌کار موفقی را می‌بینیم که زنان مدیریت آن را بر عهده داشته باشند؟ چالش‌ها چه هستند؟

موانع دو دسته هستند. یکسری مشکلات بیرونی‌اند و دسته دیگر درونی. مشکلات بیرونی به فرهنگ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و نگاه سنتی خانواده‌ها برمی‌گردد. این فرهنگ، زنان را باور ندارد و خانواده و اطرافیان، زنان را از راه‌اندازی کسب‌و‌کار منع کرده و تشویق می‌کنند به جای اینکه کاری راه بیندازند، جایی استخدام شوند.

جامعه چندان به زنان اطمینان ندارد. مثال هم در این مورد بسیار است. سال‌ها پیش که زنان می‌خواستند گواهینامه پایه یک بگیرند، اطرافیان حتی اجازه نمی‌دادند اینها امتحان بدهند. چند سال پیش خانمی می‌خواست در روستای محل زندگی‌اش کارگاهی ایجاد کند و همه کارهایش را هم انجام داده بود و برای تأمین سرمایه درخواست وام داشت.

حتی ۲۰ درصد مبلغ وام را هم واریز کرده و فقط کافی بود ضامن‌ها را به بانک ببرد. رئیس بانک رأی دایی آن زن را یکی از ضامن‌ها بود، زده بود با این استدلال که مردها در پس‌دادن این وام مانده‌اند و حالا تو می‌خواهی ضامن یک زن شوی؟ همین باعث شد آن خانم نتواند وامش را بگیرد.

بخشی هم موانع درونی است، زیرا در محیط خانواده امکان‌هایی به ما داده نشده یا مواردی را به‌درستی نیاموخته‌ایم. عبارت‌هایی چون «دختر قشنگم، پسر زرنگم» این فرهنگ را جا می‌اندازد که دختر باید جلو آینه باشد و به خودش برسد و پسر در بازار و کوچه و خیابان باشد. به همین دلیل است که می‌بینیم اعتمادبه‌نفس زنان در محیط کسب‌و‌کار پایین‌تر است. افرادی را می‌بینیم که به‌شدت توانمند هستند، ولی جرئت و جسارت راه‌اندازی کسب‌و‌کار را ندارند و می‌ترسند شکست بخورند. مگر شکست‌خوردن چه اشکالی دارد؟

شکست نیز بخشی از همین فضاست؛ ولی زنان از فکر اینکه سایرین چه فکری می‌کنند، جلوی پیشرفت خود را می‌گیرند. همچنین ما زنان به‌اشتباه فکر می‌کنیم راه‌اندازی کسب‌و‌کار در همان ابتدا به سرمایه نیاز دارد و از آنجا که معمولاً کمتر از آقایان پس‌انداز داریم، ریسک نمی‌کنیم و جلو نمی‌رویم. در حالی که مردان می‌گویند حالا کسب‌و‌کار را راه می‌اندازیم و جلو می‌رویم؛ اگر کم آوردیم، قرض می‌گیریم.

البته همه اینها استنباط‌های شخصی من است و به‌تجربه اینها را دریافته‌ام.

آیا در برخورد حاکمیت و رگولاتور هم تفاوتی بین زن و مرد وجود دارد؟

در سیستم بانکی که ۱۰۰ درصد این‌طور است. آنها که قوانین حوزه کسب‌و‌کار را نوشته‌اند نیز اولویت را مردان قرار داده‌اند. در حالی که می‌توانستند بخشی از وثیقه‌های بانکی را برای خانم‌ها تسهیل کنند، چون قاعدتاً خانم‌ها کمتر پیش می‌آید سندی برای وثیقه‌گذاشتن داشته باشند. بنابراین وام‌گرفتن برای آنها سخت است. بگذریم از اینکه هیچ‌وقت تبیعض مثبت قائل نشده و روند را برای حضور زنان تسهیل نکرده‌اند. با وجود اینکه آمار می‌گوید میزان عدم پرداخت وام در خانم‌ها کمتر از آقایان است.

در موارد دیگر هم می‌توانستیم کارهایی انجام بدهیم و ندادیم. موضوع همان بی‌توجهی به تبعیض مثبت است. سازمان ملل حدوداً ۱۵ سال است که این روند را آغاز کرده و پله‌پله پیش می‌رود. این سازمان در قدم اول مشارکت 30 درصدی زنان تعریف کرد و قرار بر این شد نهادها و آژانس‌های زیرمجموعه سازمان ملل در هر برنامه و دوره و اجلاسی که دارند، حتماً ۳۰ درصد از شرکت‌کنندگان را خانم‌ها تشکیل دهند.

بعد از آن این نگاه ویژه را به تشکل‌ها تعمیم دادند؛ مثلاً سازمان بین‌المللی کار (ILO) گفت تمامی تشکل‌های کارگری و کارفرمایی که با ILO کار می‌کنند، باید ۳۰ درصد هیئت نمایندگان و هیئت‌مدیره‌شان زن باشد. اگر چیزی در دنیا تعریف شده، به‌راحتی می‌تواند در ایران هم اجرایی شود.

کرونا و بعد هم فیلترینگ، شیب خوب رشد کارآفرینی زنان را با مشکل مواجه کرد و بسته‌شدن این فضا اولین آسیب را به زنان وارد کرد. آنها فضای بازاریابی و جذب مخاطب و فروش‌شان را از دست داده‌اند. به‌علاوه برگشت به فضای کسب‌و‌کار برای خانم‌ها به دلیل همان معضلات محیطی و سرزنش‌های خانواده سخت‌تر است.

در حالی که ما می‌بینیم نمی‌توانیم رئیس‌جمهور زن داشته باشیم یا طی این سال‌ها تنها یک وزیر زن داشته‌ایم. این قوانین نیز نمایشی نیستند و با وسواس و دقت اجرایی‌شدن آن را پی می‌گیرند. اجلاس جهانی کار سالی یک بار ذیل ILO برگزار می‌شود.

برای اجلاس منطقه آسیایی آن که در سنگاپور در حال برگزاری است، متنی منتشر و تذکر داده شده که در اجلاس قبلی بعضی کشورها قانون ۳۰ درصدی را رعایت نکرده بودند. وقتی الگو و مدلی وجود دارد که پیش‌تر جواب داده، پس تمام سازمان‌های دیگر هم می‌توانند این کار را انجام دهند. به نظر من این تبعیض مثبت بسیار لازم است تا بتوانیم زنان را به خودباوری برسانیم.

با فیلتر‌شدن اینستاگرام و اختلالات اینترنت، به نظر می‌رسد اولین ضربه را کسب‌و‌کارهای کوچک اینستاگرامی خوردند که صاحب بیشتر آنها زنان بودند. به نظر شما این اتفاق چه تأثیری می‌تواند روی روند کارآفرینی زنان داشته باشد؟

طبق آماری که تکراسا داده، ما ۴۵۰ هزار کسب‌و‌کار اینستاگرامی داشتیم، به این معنی که چند نفر ذیل یک نام کار می‌کرده‌اند. برخی هم به‌تنهایی فعالیت کسب‌و‌کاری داشته‌اند که در مجموع ۹ میلیون کسب‌و‌کار را تشکیل می‌دهند. دو میلیون نفر نیز روی واتس‌اپ محصولات خود را می‌فروختند. یعنی در مجموع کار حدود ۱۱ میلیون نفر تعطیل شده که اکثراً خانم و بسیاری از آنها روستایی هستند.

مضاف بر این بسیاری از زنان روستایی که در مناطق مرزی زندگی می‌کردند، به نحوی توانسته بودند بازاری بین‌المللی در آن سوی مرزها برای خود پیدا کنند و محصولات‌شان را با قیمت بالاتری بفروشند. با همین مدل اقتصاد آن خانواده دگرگون شده بود. در این خانواده‌ها که خانم‌ها مشغول به کار شده بودند، سایر اعضای خانواده هم در کنار مادر یا خواهر آمده بودند و کسب‌و‌کاری خانوادگی در راستای کاری که زن خانواده راه انداخته، ایجاد شده بود. اما متأسفانه همه اینها بر باد رفت.

عده‌ای می‌پرسند چرا این زنان برای بازاریابی و فروش محصولات خود به سمت اینستاگرام رفتند؟ وقتی کارآفرینی در جوامع محلی و کسب‌و‌کار خانگی و توجه به زنان در این سال‌ها رشد کرد، زنانی بودند که می‌خواستند فروش آنلاین داشته باشند تا بتوانند محصولات خود را به جامعه بزرگ‌تری برسانند و فروش بیشتری داشته باشند.

آنها به دنبال این بودند که سایتی راه‌اندازی کنند یا حتی اپ داشته باشند، ولی اوایل هزینه‌ها بالا بود. بعدتر برنامه‌های سایت‌ساز و اپلیکیشن‌ساز آمدند، ولی کار با اینها هم چندان برای این دسته از زنان شناخته‌شده نبودند. مایی که به‌عنوان مربی کارآفرینی فعالیت می‌کردیم، این افراد را به این سمت سوق دادیم که به‌جای هزینه‌کردن برای راه‌اندازی سایت، در اینستاگرام با راه‌اندازی یک صفحه برای خود فروش داشته باشند و در آنجا محصولات‌شان را معرفی کنند. کم‌کم اینستاگرام به اولین انتخاب افراد برای فروش و حتی خرید تبدیل شد. خود ما هم وقتی می‌خواستیم چیزی بخریم، در اینستاگرام سرچ می‌کردیم و همان‌جا خریدمان را انجام می‌دادیم.

قطعی اینترنت در آبان ۹۸ باعث شد بسیاری از این کسب‌و‌کارها به سمت واتس‌اپ بروند و شروع به ساختن گروه در واتس‌اپ کنند. آن زمان گروه‌ها محدود و ۲۵۰ نفری بود. آنها گروه‌های کوچک می‌ساختند و نمونه محصولات را آنجا می‌گذاشتند تا اگر برای اینستاگرام مشکلی پیش آمد، کارشان تعطیل نشود.

بسیاری هم که اینستاگرام نداشتند، از ابتدا کارشان را در همین گروه‌های واتس‌اپی شروع کردند. حالا این بار هر دو تعطیل شده‌اند. بر اساس شنیده‌ها قرار است واتس‌اپ رفع فیلتر شود، ولی اینستاگرام نه. هرچه هم که ما در جمع نمایندگان مجلس فریاد زدیم، صدایمان به جایی نرسید.

گفتیم آن بخشی که دولت برای قطعی اینترنت هزینه می‌کند، به خودش مربوط است. ولی آسیبی که به لحاظ جسمی، روحی و مالی به افرادی می‌زنید که کسب‌و‌کارشان را تعطیل کردید، روی یک کفه ترازو بگذارید و دستاوردتان از فیلتر‌شدن اینستاگرام را در کفه دیگر بگذارید؛ آیا ارزشش را دارد؟

شما می‌خواستید این اخبار و ویدئوها به دست دشمن نرسد، ولی بالاخره هرچند با تأخیر این اتفاق می‌افتد. ما آمار جمع کردیم و به دست شورای عالی فضای مجازی و وزارت ارتباطات و… رساندیم. دست آخر معاون وزیر ارتباطات در سفرش به روستاهای مازندران، تازه متوجه شده که عده‌ای روی اینستاگرام کسب‌و‌کار داشته‌اند و به آنها گفته فکرش را نکرده بودید یک روز ممکن است اینستاگرام تعطیل شود؟ زن روستایی باید از کجا چنین چیزی را پیش‌بینی می‌کرد؟

معلوم نیست مردم بپذیرند که به پیام‌رسان‌های داخلی کوچ کنند یا نه، ولی نکته دردناک اینجاست کسانی که داشتند به‌سادگی محصولات ابتدایی خود را آن سوی مرزها به فروش می‌رساندند، این امکان را از دست می‌دهند.

کرونا و بعد هم فیلترینگ، شیب خوب رشد کارآفرینی زنان را با مشکل مواجه کرد و بسته‌شدن این فضا اولین آسیب را به زنان وارد کرد. آنها فضای بازاریابی و جذب مخاطب و فروش‌شان را از دست داده‌اند. به‌علاوه برگشت به فضای کسب‌و‌کار برای خانم‌ها به دلیل همان معضلات محیطی و سرزنش‌های خانواده سخت‌تر است.

برای مردان طبیعی است اگر شکست بخورند و وارد کار دیگری شود، ولی خانواده‌ها این را در مورد زنان نمی‌پذیرند و آنها را از ورود دوباره به بازار کار منع می‌کنند. دوباره شروع‌کردن برای زنان بسیار سخت و دشوار است. در این فرهنگ کافی است زنی یک بار شکست بخورد، دیگر به این سادگی‌ها اجازه نمی‌دهند شروعی دوباره داشته باشد. 

شتاب‌دهنده‌ها طی سال‌هایی که از شکل‌گیری این اکوسیستم می‌گذرد، فراز و فرودهایی داشته‌اند. برخی تشویق به حضور در شتاب‌دهنده‌ها می‌کردند ولی در دوره‌ای گفته می‌شد پروسه شتاب‌دهی و کیفیت شتاب‌دهنده‌ها پایین است. شما این روند را چطور ارزیابی می‌کنید؟

شتاب‌دهنده ساختار و الزاماتی دارد. وقتی این اکوسیستم شروع به فعالیت کرد و اولین شتاب‌دهنده‌ها مانند آواتک و دیموند شکل گرفتند، ادبیات شتاب‌دهنده را با خود از خارج از کشور آورده بودند. شتاب‌دهنده و ساختارهایش را دیده بودند و می‌دانستند چه چیزی لازم دارد و چطور باید کار کند.

مسئولان کشور هم برای اینکه این اکوسیستم پا بگیرد و فرهنگش جا بیفتد، شروع به حمایت می‌کردند. معاونت علمی در آن سال‌ها فضاهایی را در اختیار شتاب‌دهنده‌ها قرار می‌دادند. به‌مرور هرچه جلوتر رفتیم، مثل بسیاری از مفاهیم دیگر که به‌خوبی آن را نمی‌شناسیم و خرابش می‌کنیم، شتاب‌دهنده‌ها هم در امان نماندند.

بسیاری بدون اینکه بدانند دقیقاً شتاب‌دهنده چیست و چه الزاماتی دارد، شتاب‌دهنده ایجاد کردند. کم‌کم به سال‌های شب‌نامه رسیدیم و معاونت علمی بخشی را ایجاد کرد که هر کسی که بازیگر اکوسیستم است و می‌خواهد کاری انجام بدهد، فعالیت‌هایش را ثبت کند تا آنها در جریان باشند که اگر برنامه‌ای دارند بتوانند حمایت و کمک مالی کنند. این کارها برای این بود که بتوانند اکوسیستم را حفظ کنند. وزارت کار هم وارد شد و گفت من مجوز شتاب‌دهنده می‌دهم که اشتباه بود. در صورتی که معاونت علمی و پارک پردیس فقط می‌گفتند ثبت کنید و اسم مجوز رویش نمی‌گذاشتند.

شما وقتی می‌خواهید شتاب‌دهنده ایجاد کنید، مهم‌ترین فاکتور این است که سرمایه‌گذاری کنار خود داشته باشید که فضا را بشناسد. شتاب‌دهنده حداقل تا چهار، پنج سال به درآمد نمی‌رسد. اگر بسیار خوش‌بینانه نگاه کنیم، شتاب‌دهنده‌ای که سرمایه‌گذار خوبی داشته باشد و در هر سال دو دوره شتاب‌دهی با ۱۰ تیم برگزار کند و از بین این تیم‌ها ۱۰، ۲۰ درصد موفق شوند و اسکیل کنند، بعد از یک سال به مرحله‌ای می‌رسند که می‌توانند سرمایه‌گذار جذب کنند. در بهترین شرایط بعد از دو، سه سال هم این کسب‌و‌کارها به سودآوری خواهند رسید. این را افرادی که می‌خواستند شتاب‌دهنده داشته باشند، نمی‌دانستند.

کمی جلوتر که رفتیم و دیدند این‌طور نمی‌توانند کار کنند، بسیاری از آن شتاب‌دهنده‌ها به فضای کار اشتراکی تبدیل شدند. معاونت علمی وارد شد و سعی کرد تاحدودی فضا را استاندارد کند. فضا، تیم‌ها و دارایی و موجودی حساب شتاب‌دهنده را ارزیابی می‌کرد.

الان وضعیت شتاب‌دهنده‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟ توانسته‌اند آن استاندارد نسبی را رعایت کنند؟

طبیعتاً در دو سال و نیم شیوع کرونا کسی به‌دنبال راه‌اندازی شتاب‌دهنده نرفت، بنابراین نمی‌توان این را به ایجاد تعادل در این فضا و آگاه‌شدن افراد نسبت داد. به‌خصوص اینکه بعد از مدتی تمرکز معاونت علمی به سمت ایجاد مراکز نوآوری رفت و تأکید کرد از مراکز نوآوری بخش خصوصی دارای تم حمایت می‌کند و کمک‌های بلاعوضی برای تجهیز مراکز نوآوری ارائه می‌دهد. این شد که موج به سمت مراکز نوآوری و بعد هم به سوی خانه‌های خلاق رفت. الان وزارت کار هم دوباره وارد شده و مجوز خانه خلاق می‌دهد.

قدیمی‌ترین شتاب‌دهنده‌هایمان که تأسیس‌شان به سال‌های ۹۲ و ۹۳ برمی‌گردد، بی‌سروصدا کارشان را انجام می‌دهند. به نظرم جایی که ساختار باآگاهی و به‌درستی شکل گرفته، کارهای خوب و ادامه‌داری انجام شده، ولی شتاب‌دهنده‌هایی که به‌خصوص در دانشگاه‌ها مستقر شدند، با خود دانشگاه‌ها به مشکل خوردند.

حتی در شهرهای کوچک اساتید دانشگاه و مسئولان با خودشان فکر کردند چرا داریم برای اینها هزینه می‌کنیم و خودمان هم می‌توانیم همین کار را انجام دهیم. با وجود همه این ضعف‌ها، گمان می‌کنم شتاب‌دهنده‌های قدیمی می‌توانند راوی یک داستان خوب باشند.

به نظر می‌رسد سرمایه‌گذاران و وی‌سی‌ها علاقه‌مندی‌شان را به کسب‌و‌کارهای کوچک از دست داده‌اند و ترجیح می‌دهند در راندهای D و C سرمایه‌گذاری کنند و نسبت به گذشته کسب‌و‌کارهای کوچک‌تر سخت‌تر می‌توانند سرمایه‌گذار پیدا کنند. نظر شما در این رابطه چیست؟

استارتاپ‌های نوپا که فقط یک بیزینس‌مدل ساده دارند، قرار نیست سرمایه جذب کنند و اصولاً وقتش هم نیست که بخواهند با سرمایه‌گذار سر میز مذاکره بنشینند. اینها جذب شتاب‌دهنده‌ها می‌رشوند. در مرحله‌ای که بیزینس‌مدل پخته شد و برای تیم جا افتاد که می‌خواهد چه بسازد و مشتری‌اش چه کسی است و حداقل یکی، دو مشتری هم داشت، سرمایه‌گذار وارد می‌شود.

از طرفی سرمایه‌گذاران استارتاپی روی شرکت بالغی که می‌خواهد کارش را توسعه دهد هم وارد نمی‌شود. درست است این روزها آن‌قدر اتفاقات عجیب‌و‌غریبی افتاده که وی‌سی‌های ما هم مدل‌شان تا حدی متفاوت شده، قاعدتاً ولی وی‌سی‌ها روی این دسته از کسب‌و‌کارها نیز سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. وی‌سی‌ها وارد سرمایه‌گذاری روی استارتاپی می‌شوند که بیزینس‌مدل و نمونه محصولش جواب داده و توانسته مشتری جذب کند و برای رسیدن به تولید انبوه و اسکیل شدن استارتاپ پول لازم دارد.

در این چند وقت اتفاقاً در رویدادهای سرمایه‌گذاری دیده‌ام سرمایه‌گذاران مختلف حضور می‌یابند و بیشترشان هم به مذاکره تمایل دارند. اینکه چقدر به جذب سرمایه منجر شود، معلوم نیست. قبل از اتفاقات دو، سه ماه اخیر بسیار می‌دیدم که سرمایه‌گذاران به سرمایه‌گذاری علاقه‌مند هستند، ولی تیم خوب پیدا نمی‌کنند.

استارتاپ‌ویکندها، رویدادها و… معیار پویایی استارتاپ‌ها بودند و آنجا ویترین قشنگی از اکوسیستم شکل گرفته بود. نمی‌گویم هیچ‌کدام از عناصر آن ویترین واقعیت نداشتند، ولی حرفی از مشکلات آن زده نمی‌شد. چند وقتی است که می‌بینیم درباره مسائلی مانند تاب‌آوری، مهاجرت و… صحبت می‌شود و مشکلات هم به چشم می‌آیند. فکر می‌کنید افراد باید چه چیزی در این دورهمی‌ها و رویدادها تجربه کنند؟

اتفاقی که به‌واسطه کرونا افتاد، این بود که این رویدادها تعطیل شدند و برنامه‌های شبکه‌سازی از دست رفت. معضلی که این اتفاق پیش آورد، این بود که اولاً سطح آموزش‌ها را به‌شدت پایین آورد و ثانیاً تیمی تشکیل نمی‌شد. رویدادی به نام Startup Germany Tour که آلمان سالی یک بار برگزار می‌کند.

بسیاری از زنان روستایی که در مناطق مرزی زندگی می‌کردند، به نحوی توانسته بودند بازاری بین‌المللی در آن سوی مرزها برای خود پیدا کنند و محصولات‌شان را با قیمت بالاتری بفروشند. با همین مدل اقتصاد آن خانواده دگرگون شده بود. در این خانواده‌ها که خانم‌ها مشغول به کار شده بودند، سایر اعضای خانواده هم در کنار مادر یا خواهر آمده بودند و کسب‌و‌کاری خانوادگی در راستای کاری که زن خانواده راه انداخته، ایجاد شده بود. اما متأسفانه همه اینها بر باد رفت.

دو، سه حوزه تعریف می‌کند و بچه‌های اتاق ایران و آلمان، فراخوان می‌دهند و تیم‌هایی که به آن حوزه‌ها مربوط می‌شوند، طرح‌هایشان را می‌فرستند. ارزیابی اولیه و بعد داوری می‌شود و از بین آنها تعدادی را انتخاب می‌کنند و می‌فرستند.

ما از چند سال پیش پیشنهاد دادیم که روی بیزینس‌مدل این طرح‌های انتخابی با کمک منتورها کار کنیم تا اگر قرار شد یک ارائه بین‌المللی داشته باشند، به آنها کمک شود. اتفاق مشهودی که امسال افتاد، این بود که تیم‌های قدیمی‌تری که دو، سه سال از عمرشان گذشته، به حدی خوب بودند و ایده‌های جذاب و متفاوت داشتند که به‌سختی توانستیم از بین آنها یکی را انتخاب کنیم.

ما منتورها یک تیم پنج، شش نفره بودیم که ۶۰، ۷۰ درصد این ایده‌ها را نه جایی دیده بودیم و نه اسم‌شان را شنیده بودیم. اما برعکس، بین نوپاهایی که زمان کوتاهی از شروع کارشان گذشته و تازه دارند شکل می‌گیرند و در مراکز رشد مستقر هستند، به‌شدت افت کیفیت ایده و نوآوری را شاهد بودیم و ایده‌هایشان خام و ناپخته بود.

این نشان می‌دهد تمام آن رویدادها و دورهمی‌ها مثل همفکر، بسیار اثربخش بودند و کمک می‌کردند. از آنجا که بچه‌ها به دانشگاه می‌رفتند و وارد این رویدادها و برنامه‌ها می‌شدند، همدیگر را پیدا می‌کردند و تیم تشکیل می‌دادند. وقتی کرونا همه‌چیز را تعطیل کرد، بعد از مدتی رویدادهای آنلاین پا گرفتند که متأسفانه با خود شبکه‌سازی به همراه نداشتند.

در اثر همین استارتاپ‌ویکندها افراد کار تیمی را یاد می‌گرفتند و می‌فهمیدند اولین چیزی که برای شروع کار خود لازم دارند، پول نیست. اتفاقاً این مشکل پول را هم بیشتر خانم‌ها داشتند. نرخ کارآفرینی زنان در کشور ما ۱۰ درصد است. به‌طور کلی به‌صورت میانگین ۱۰ درصد آدم‌های دنیا کارآفرین می‌شوند و از این تعداد ۱۰ درصد خانم هستند و ما هم تابع همین میانگین هستیم.

اما وقتی اکوسیستم استارتاپی شکل گرفت، این رقم برای زنان استارتاپی به ۲۰ درصد رسید، چون زنان فهمیدند به پول در مرحله اولیه نیاز ندارند و باید روی تیم‌سازی، بیزینس‌مدل و محصول اولیه تمرکز کنند. این تابو در اینجا شکست و تا پیش از کرونا به ۲۰ درصد رسیده بود.

اما از آن طرف هم متأسفانه آماری داریم که می‌گوید میزان سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاران روی استارتاپ‌هایی که بنیان‌گذار مرد، هیبرید و خانم دارند، بسیار با هم متفاوت است. تقریباً ۱۰ برابر بیشتر روی استارتاپ‌هایی سرمایه‌گذاری می‌شود که بنیان‌گذار مرد دارند.

در گزارشی که گمان می‌کنم سال گذشته مک‌کنزی منتشر کرد، نوشته شده بود که سرمایه‌گذاران به‌ازای هر یک دلار سرمایه‌گذاری روی استارتاپ‌هایی که بنیان‌گذار مرد دارند، ۳۸ سنت سود می‌کنند، در حالی که این سود روی استارتاپ‌های خانم‌ها ۶۷ سنت است. با این حال خانم‌ها شانس کمتری برای جذب سرمایه‌گذار دارند.

تا پیش از آن ماجراهای شب‌نامه که ما انجمن کارآفرینی را داشتیم، چون استارتاپ‌ویکندها همه از این مسیر عبور می‌کردند، آمار درستی وجود داشت. در خصوص کارآمدی استارتاپ‌ویکندها در ایران و لزوم شبکه‌سازی همین را بگویم که آمار دنیا از استارتاپ‌ویکندها این است که ۱۰ درصد به استارتاپ منجر می‌شوند. در ایران تا زمانی که این آمار به‌صورت مدون وجود داشت، این رقم به ۲۰ تا ۲۵ درصد رسیده بود.

با توجه به اتفاقاتی که افتاده، یکسری از کسب‌و‌کار شروع به حمایت از یکدیگر کرده‌اند. به نظر شما در این شرایط مسئولیت کسب‌و‌کارهای بزرگ‌تر چیست؟

آرین افشار چند وقت پیش گفت ما فرمی درست کرده‌ایم و هر کسی می‌تواند کمکی کند و هر کسی که کمک می‌خواهد، این فرم را تکمیل کند. امروز دیدم عطا خلیقی همان را ریتوییت کرده و نوشته می‌خواهند یک وی‌سی هشت میلیارد تومانی راه بیندازند و هر کسی می‌تواند کمک کند و پولی بگذارد، اعلام آمادگی کند تا بسیاری از کسب‌و‌کارها تعطیل نشده‌اند. این بسیار کار ارزشمندی است.

ما دیده‌ایم کسانی که می‌توانستند کمک‌های منتورینگ، فضای کاری و… بدهند، این کار را انجام داده‌اند. بسیار پیش آمده که جایی گفته ما داریم کسب‌و‌کارمان را جمع می‌کنیم، چون دیگر نمی‌توانیم حتی اجاره فضای کار اشتراکی را بدهیم. خیلی‌ها که جا داشتند، اعلام کرده‌اند و مانع از فروپاشی کسب‌و‌کار شده‌اند. این اتفاق افتاده بود و اکنون در حال تبدیل‌شدن به اتفاق بزرگ‌تری است. الان این صندوق خصوصی در حال شکل‌گیری است که هم این کسب‌و‌کاها از بین نروند و هم شبه‌دولتی‌ها اکوسیستم را قورت ندهند.

البته غیر از آرین، کسان دیگری هم این کار را انجام دادند، ولی او به شکل نظام‌مندتر وارد شد و افراد دغدغه‌مند بسیاری پیدا شدند که حاضر بودند هر‌طور که از دست‌شان برمی‌آید به سایرین کمک کنند.

به نظرم معیار مدل و میزان کمک، بزرگی و کوچکی کسب‌و کارها نیست. متأسفانه در شرایط حال حاضر آن کسب‌و‌کارهای بزرگ‌تر مشکلات بیشتری هم دارند. مانوئل اوهانجانیانس، مدیرعامل ایسمینار در هفته سوم مهرماه اعلام کرد هیچ کارگاهی برگزار نشده و هیچ درآمدی نداشته و اگر این روند ادامه پیدا کند، مجبور است کارهایی انجام دهد تا کسب‌و‌کارش را زنده نگه دارد.

یکی، دو هفته بعد هم مجبور به تعدیل نیرو شد. استارتاپ دو، سه نفره مشکل دارد و کسب‌و‌کار بزرگ‌تری هم که ۱۲۰ نفر نیرو دارد، به یکباره مجبور می‌شود ۹۰ نفر را تعدیل کند. به نظرم بعضی از کسب و‌کارها که به‌سبب حوزه و مدل فعالیت‌شان برایشان اتفاق عجیبی نیفتاده و آسیب جدی ندیده‌اند، می‌توانند کمک بیشتری کنند.

ماهیت کسب‌و‌کار مهم است، نه اندازه آن. مثلاً آنها که محتوای آموزشی تولید می‌کردند یا فین‌تک‌هایی که ابزار دست مردم هستند، احتمالاً اوضاع مناسب‌تری داشته باشند. اتفاقاً می‌بینیم آنها همین کار را هم انجام می‌دهند و واقعاً کمک می‌کنند و پیگیر هستند.

لینک کوتاه: https://karangweekly.ir/1cm8
نظر شما درباره موضوع

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.